یکماه قبل مرد جوانی که مدعی بود راننده آژانسی در شمال تهران است به اداره آگاهی رفت و ماموران را در جریان سرقت مسلحانه خودرواش قرار داد.
این مرد به کارآگاهان گفت: چند ساعت پیش مردی به محل کارم آمد و برای رفتن به خیابانی در جنوب شهر تقاضای خودرو کرد.
بعد از اینکه این مرد را سوار خودروام کردم به طرف مقصد به راه افتادیم اما در بین راه چند مرد مسلح، سد راهم شدند و با تهدید اسلحه مرا از خودرو پیاده کردند.
آنها بعد از ضرب و شتم من، همراه همان مسافری که سوار ماشینم بود خودروی مرا به سرقت بردند و ناپدید شدند.
با اظهارات این مرد، تحقیقات پلیسی برای کشف راز این سرقت آغاز شد و کارآگاهان در نخستین اقدام به ردیابی خودروی مسروقه پرداختند.
در حالی که مشخصات این خودرو در اختیار تمامی واحدهای گشت پلیس قرار گرفته بود، اطلاعاتی در اختیار تیم تحقیق قرار گرفت که نشان میداد خودروی مسروقه در تعمیرگاهی در شمال تهران مشاهده شده است.
با این اطلاعات، ماموران عازم تعمیرگاه مورد نظر شدند اما مالک آنجا به کارآگاهان گفت: « چندی پیش دختری جوان به همراه مردی به اینجا آمدند، بدنه خودروی آنها در یک تصادف دچار صدمه شده بود و آنها از من خواستند خودرو را تعمیر کنم.
اما وقتی برای تحویل گرفتن آن به تعمیرگاه برگشتند، چون مدعی بودند پول کافی برای پرداخت هزینه تعمیر خودروشان را ندارند از من خواستند این خودرو همین جا بماند تا آنها پول مورد نیاز را فراهم کنند.»
با اظهارات مرد تعمیرکار، راننده آژانس که مالک اصلی خودرو بود به اداره آگاهی دعوت شد اما وقتی فهمید سارقان با خودرواش تصادف کردهاند با این ادعا که آنها را میشناسد راز عجیبی را فاش کرد.
این مرد گفت: چندی پیش دختری که از مشترکان آژانس بود سوار خودروام شد تا او را به مقصدش برسانم.
در بین راه وی سر صحبت را باز کرد و از زندگیاش برایم گفت. بعد از این ماجرا بود که دختر جوان هر وقت میخواست ماشین کرایه کند با من تماس میگرفت تا او را به مقصدش برسانم.
بعد از اینکه چند بار وی را سوار ماشینم کردم رفته رفته به او علاقهمند شدم و به وی پیشنهاد ازدواج دادم.
اما مدتی بعد متوجه شدم این دختر با یک باند پخش موادمخدر و قرصهای روانگردان در ارتباط است، به همین خاطر از وی خواستم دست از این کار بردارد اما او بهشدت ناراحت شد و گفت که از من متنفر است و میخواهد با پسر دیگری به نام سعید ازدواج کند.
چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که این دختر با من تماس گرفت و خواست او را به محلی در جنوب تهران ببرم، من که فکر میکردم وی پشیمان شده است به در خانهاش رفتم و او سوار ماشین شد.
وقتی به مقصد رسیدم چند مرد جوان که یکی از آنها سعید یعنی همان رقیب عشقیام بود، بر سرم ریختند و تا سر حد مرگ کتکم زدند.
آنها سپس با تهدید اسحله مرا به گوشهای از خیابان پرت کردند و ماشینم را به سرقت بردند.
با اظهارات تازه مرد جوان، کارآگاهان عازم خانه دختری شدند که راننده آژانس مدعی بود از مهرههای اصلی باند خرید و فروش موادمخدر و قرصهای روانگردان است.
ماموران بعد از دریافت دستور قضائی قدم به این خانه گذاشتند و متوجه شدند این خانه پاتوق باند قاچاق موادمخدر در شمال تهران است که دختر جوان یکی از مهرههای اصلی آن است.
با دستگیری تعدادی از اعضای این باند در این خانه، متهمان به اداره پلیس انتقال یافتند و تحقیقات برای دستگیری دیگر اعضای باند ادامه دارد.