تعریف هنر نیز در قاموس متفکران و نظریهپردازان هنر همواره مورد توجه و بحث بوده است. چه در قرنهای گذشته و چه در دوران معاصر تلاشهای بسیاری در مورد تعریفپذیری هنر انجام شده است.
در عصر حاضر متفکرانی وجود دارند که با تاثیرپذیری از آرای متفکرانی چون ویتگنشتاین برای هنر گسترهای بیکران با مفهومی باز قائل هستند و معتقدند که هنر یک مفهوم باز و غیرقابل تعریف است. از سوی دیگر متفکران و جامعهشناسان امروز با توجه به تحولات وسیع و قدرتمند هنری در جهان در تبیین ماهیت هنر به جای تکیه بر نظریههای کلاسیک بر آنند تا با ارائه نظریهای در شناخت هنر، مبنا را تعریف و پذیرش عرف خاصی از هنر قرار دهند و به نوعی توجه را از رویکردهای فلسفی به رویکردهای اجتماعی در این حوزه هدایت کنند.
از اینرو نشستی دو روزه با عنوان «فلسفه هنر»، سهشنبه و چهارشنبه 16 و 17 مهرماه با حضور دکتر حسن بلخاری، متخصص در فلسفه هنر، عضو فرهنگستان هنر و رئیس پژوهشکده هنر در پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی حوزه هنری برگزار شد. در این نشست که با هدف بررسی و تامل پیرامون موضوعاتی چون «تعریف یا تعریفناپذیری هنر»، «آخرین نظریات در چیستی و ماهیت هنر»، «نسبت میان فلسفه هنر و زیبایی شناسی» و «چیستی و ماهیت تجربه زیبایی شناسانه» با حضور استادان و دانشجویان برگزار شد، دکتر بلخاری در چهار نشست جداگانه مطالبی را پیرامون تفاوتهای جدی میان دو حوزه فلسفه هنر و زیباییشناسی، تاملات فلسفی بر چیستی و ماهیت تجربه زیباییشناسی و... با حاضرین درمیان گذاشت. کوتاهشدهای از مباحث مطرح شده در این همایش را میخوانیم:
دکتر بلخاری در بخش اول صحبتهایش پیرامون نسبت میان فلسفه هنر و زیباییشناسی، با اشاره به ویژگی مشترکی که همه هنرها دارند و براساس آن تعریف میشوند، گفت: گروهی معتقدند این ویژگی تقلید است، گروهی آن را فرانمود، تجلی و به ظهور رساندن احساس میدانند، گروهی آن را ساختار و تعادل میدانند و دستهای هم معتقدند جهان، هنر است، اما آنچه میخواهم در این باره بگویم ماهیتا با همه اینها متفاوت است. اگر چه این نظریه هم بهدنبال ویژگیهای مشترک است، اما با بقیه متفاوت است که از آن با نام نظریه زیباییشناسانه هنر یاد میکنیم. این نظریه دو محور دارد؛ یک محور آن کسی است که اثر را خلق کرده (هنرمند) و دیگری خود اثر است.
سؤالی که در این باره مطرح میشود این است که خلق یک اثر هنری چه وقت تمام و چه زمانی اثر هنری نامیده میشود؟ یا در حقیقت غایت یک اثر هنری کجاست؟ پاسخ این است که اثر هنری تا بهنظر ناظر درنیاید کامل نیست. پروسه خلق اثر هنری با نظر ناظر کامل میشود. دریافت این معنی بسیار مهم است که فلسفه هنر مکلف به امر خلق است و زیباییشناسی مکلف به امر دریافت اثر هنری. گروهی این دو را یکسان میدانند در حالی که اینگونه نیست. آیا من ناظر برای درک اثر هنری باید مطلقا همان ویژگیهایی را داشته باشم که هنرمند دارد؟ خیر اینطور نیست.
در اینجا با دو مفهوم مواجه میشویم. اگر چه برخی معتقدند طی 15-20 سال گذشته فلسفه هنر بحث ناظر را در پروسه خود جای داده و به این نتیجه رسیده است که زیباییشناسی را بهعنوان بخشی از خود بپذیرد، این واقعیت وجود دارد که بنا به دو ساحت متفاوت دو معنای متفاوت را در برمیگیرد.وقتی بهدنبال تاثیر هنر بر خود هستیم این مسئله به حوزه زیباییشناسی مرتبط میشود؛ اینکه چه اثری زیباست و به چه چیز زیبا میگوییم؟ نکتهای که باید توجه داشت این است که فلسفه هنر جدا از زیباییشناسی است، چرا که فلسفه هنر مکلف به خلق است و زییاییشناسی مکلف به دریافت. حوزه زیباییشناسی عامتر و گسترده از فلسفه هنر است چون زیباییشناسی نه تنها پیرامون مصنوعات بشر صحبت میکند بلکه درباره مخلوقات طبیعی نیز بحث دارد. ارتباطی میان این وجود دارد اما مسئله این است که این دو مورد از هم جدا هستند.
دکتر بلخاری در صحبتهایش پیرامون زیبایی و ترجمه آن از لغت «aesthetic» ادامه داد: شخصا درباره ترجمه دقیق این واژه تامل دارم. آیا زیبایی صفتی در شیء است که چون آن صفت در آن شیء مجتمع شده است آن شیء را زیبا میکند، یا اینکه اصلا ادراک زیبایی، دریافت و تجربه آن در روح انسانی شکل میگیرد؛ یعنی خالق آن در او مکانیزمی را تعیین کرده که این مکانیزم بر شیء نوری میتاباند تا آن شیء را زیبا کند. به این معنا که زیبایی، ساطع از نور پاک بیننده است که بر شیء بیرونی انداخته میشود.در این حالت اگر فرمولی را رعایت کنید همه اشیاء زیبا خواهند شد.
اگر بگویید نوری تابیده میشود، پس در تمامی اشیا و اعیان بنا به این مسئله که از ذهن انسان بار میگیرند باید زیبایی دیده شود. اما مگر امکان دارد چشم شما همه اجزای عالم را زیبا ببیند؟ خیر چرا که ما گاهی در دریافتهایمان دچار خطا میشویم و همه چیز زیبا نیست. دکتر حسن بلخاری، رئیس پژوهشکده هنر، پیرامون چیستی و ماهیت تجربه زیباییشناسانه در بخش دوم سخنرانیاش در همایش دو روزه «فلسفه هنر» گفت: تا پیش از قرن 18 هر فیلسوفی که دغدغهاش بهصورت مطلق، هنر نبود، در مباحث خود اشاراتی به هنر و زیبایی دارد. در آن زمان زیباییشناسی در ذیل فلسفه قرار داشت.
در مصر فیلسوفان ابواب بحث خود را از سنتهای فلسفی قبل میگرفتند و چون در این سنتها بحث زیبایی هم مطرح بود، مورد نظر فلاسفه قرار گرفت و آنها در این امر، هم رویکرد و هم تعرض داشتند، لکن دغدغه آنها نه هنر بود و نه مسئله زیباییشناسی. اما از قرن 18 و 19 به بعد مسئله زیباییشناسی تقریبا مستقل شد و خود را از سیطره فلسفه بیرون کشید. تا پیش از آن هنرمندان به کار خود مشغول بودند و فلاسفه نیز به کار خودشان. ارتباطهایی میان آنها وجود داشت که گاه قطع و وصل میشد. بعد از قرن 18 حوزهای شکل گرفت که غیرفلاسفه هم محق نظریهپردازی شدند و این گروه نسبت به آنها مباحثی قویتر را مطرح کردند.
دکتر بلخاری با اشاره به دیدگاه هیوم که بعد از رنساس اعلام کرد به دنبال زیبایی نگردید چرا که زیبایی محصول ذهن بشر است ادامه داد: بعد از ارسطو، مکاتب و مشربهای فلسفی مثل کلبیون، اپیکوریستها و رواقیون را داریم. اپیکوریستها که آنها را اصحاب لذت مینامیدند معتقد بودند که نسبتی میان زیبایی و لذت وجود دارد و امر زیبا میباید لذتآفرین باشد. برخی میگفتند لذت حاصل و نتیجه قهری زیبایی است. از اینرو این گروه چون بنیادشان بر لذت بوده هرآنچه را سبب لذتشان بود زیبا میدانستند.
رواقیان اما زیبایی را فضیلت میدانستند که البته یکسری تجلیات عینی هم که توازن و تقارن و... است بر آن حاکم بود. پس از آن از حوزه نوافلاطونی، فلوطین و دیدگاهش مطرح میشود. نوافلاطونیها، افلاطونگرایانی هستند که ایدههای افلاطون را نقد، تنقیح و پرورش دادهاند. فلوطین، مرید افلاطون است. از دیدگاه فلوطین، زیبایی نه تناسب است، نه تقارن و نه توازن. او از این نظر با استادش اختلاف دارد.
از دیدگاه او هنرمند فاصله را حذف میکند اما از دیدگاه استادش (افلاطون) هنرمند است که فاصله را تولید میکند. وی ادامه داد: از دیدگاه فلوطین زیبایی این نیست که در شیء تقارن ایجاد کنیم و با دیدن این تقارن متوجه زیبایی امر شوید. زیبایی از دیدگاه او این است که هنرمند کاشف و برطرفکننده اضافاتی باشد که حجاب ماده بر چهره زیبایی جان نشانده است. از دیدگاه او زیبایی کشف صورت مثالی در جان شیء است. زیبایی محصول جلالیت خداوند است. به هر جهت از دیدگاه متفکران هر چیزی که سبب لذت شود زیباست.
این سؤال مطرح است که چه چیز موجب لذت میشود؟ آن شیئی که صاحب تناسب، وضوح، شفافیت و کمال باشد.هیوم در این باره میگوید: زیبایی در ذهن، احساس و ادراک است و ربطی به اعیان ندارد. این گروه ذهنگراها هستند. بعد از او کانت وارد بحث زیبایی شد و بحث بیغرض بودن زیبایی را مطرح کرد که شد مبنای فلسفه هنر. او دریافت لذت را در سه مطلب طرح میکند. اول آنکه اگر به میل خود پاسخ گفتید، احساس لذت میکنید. دوم، اگر کار خیری انجام دهید، حس لذت دارید و سوم اگر چیزهای زیبا ببینیم، لذت میبریم.
بحث بیغرضی او از اینجا شروع میشود. موارد اول و دوم دارای غایت هستند. شما به میلی پاسخ میدهید و کار خیری انجام میدهید. اما زیبایی از دیدگاه کانت نباید به غایت دیده شود. زیبایی را فقط به خاطر زیبایی باید دید بیغرض و پاک. نویسنده کتاب «سرگذشت هنر در تمدن اسلامی» در ادامه صحبتهایش گفت: امروزه یکی از وجوهی که میشود به واسطه آن هنر را تعریف کرد، حوزه زیباییشناسی است. هنر آن اثری است که در انسان هیجان زیباییشناسانه تولید کند. این امر در حقیقت اشاره به تعریفپذیری هنر دارد. اثر هنری در ساحت زیباییشناسی است که جای بحث دارد.
از دیدگاه فلاسفه اشیاء دو دسته صفت دارند؛ یک دسته صفات حقیقیاند و دسته دیگر صفات اعتباری. صفات حقیقی صفاتی هستند که به هرحال در شیء موجود است یعنی متصل به حضور ناظر و مدرک نیست، مثل رنگ که چه ناظر باشد یا نباشد موجود است. این معقولات اولیه و صفات حقیقی است. دسته دیگر که اعتباری است با حضور ناظر و مدرک مفهوم پیدا میکند؛ یعنی شاهد بر اثر شهودی که دارد، اثری را میبیند که محصول زیبا دیدن اوست. بنابراین اثر هنری اثری است که هیجان زیباییشناسی تولید کند. البته این امر با دو شرط تولید میشود؛ یکی اینکه مولف قصد تولید زیبایی را داشته باشد، یعنی هنرمند روحی زیبا داشته باشد و زیبایی را بشناسد.
البته این سؤال مطرح است که در این حالت مبنای قصد مولف چه میشود؟ پاسخی که برای این سؤال وجود دارد باورها و عشق مولف و خالق اثر است چرا که قصد از عشق و باور حاصل میشود و این دو، دو همزاد راستین هستند. بنابراین باید قصد هنرمند این باشد که مخاطب را برانگیزاند. از اینرو در نگره زیباشناسانه، اثر هنری میباید با قصد و برای تولید هیجان زیباییشناسانه خلق شده باشد.
از دیدگاه دکتر بلخاری در این زمینه نیز دو روایت وجود دارد که یکی روایت محتوامحور است و دیگری روایت تاثیرمحور. اولی روایتی است که در تجلیل اثر هنری، محتوای اثر را مبنای کار قرار میدهد و ظرف اثر مورد توجه قرار میگیرد و در روایت دوم یعنی روایت تاثیرمحور این مسئله مورد تامل است که فلان اثر چه تاثیری بر جان مخاطب داشته است. از این روست که در روایتهای محتوا محور، فرم، محتوا و شکل مبنای کار قرار میگیرد تا ادراک و هیجان زیباییشناسانه کار. البته این هیجان نیز حتما باید، از نوع هیجانات تاملبرانگیزانه باشد.