این مکتب فکری که معتقد بود، آنچه در حیطه علوم، تحت عنوان حقایق علمی تلقی میشود، حقیقت نیست، ایدئالیسم مطلقگرا نام داشت. واکنش به ایدئالیسم با تلاشهایی از سوی مور و راسل، منجر به شکلگیری سنت فلسفه تحلیلی شد. هرچند بعدها، آثار هر کدام از دو فیلسوف نتایج متفاوتی آفرید. این رویکرد فلسفی بدین سبب که تحلیل چگونگی بیان مفاهیم در زبان را مسئله اصلی خود قرار داده بود تحلیلی نام گرفت. در یک تقسیمبندی برای این مکتب میتوان به وجود 4دوره قائل شد.
دوره اول فلسفه تحلیلی که شروعش به فرگه برمیگردد و بر دو مولفه منطق و زبان تاکید دارد. به عبارت دیگر، زبان صوری که نمادهایش را از منطق اخذ میکند و جویای علم جدید است. اما مکتبی که در مقابل این جریان به مخالفت قد علم کرد با نمایندگانی مثل گیلبرت رایل و آستین، مکتب آکسفورد نام دارد که خواستار طرد منطقگرایی و زبان صوری و بازگشت به زبان عادی و معمولی است. رایل نه تنها به عنوان یک فیلسوف تحلیلی بلکه به عنوان کسی که، شکلگیری مستقل فلسفه ذهن به لحاظ شروع مشخص تاریخی، به نگارش مهمترین کتاب او یعنی مفهوم ذهن «concept of mind» برمیگردد، بسیار حائز اهمیت است.
گیلبرت رایل با خواهر دوقلویش به سال 1900 در براتین انگلستان متولد شد. تحصیلاتش را در دانشگاه در ادبیات کلاسیک و فرانسه گذراند سپس در رشته های فلسفه و سیاست و اقتصاد تحصیل کرد. در 1924 در آکسفورد مشغول به کار شد اما، مطالعاتش را گسترش داد و برای آشنایی با آرای مور، راسل، و ویتگنشتاین به کمبریج رفت. توجه رایل به پدیدارشناسی، مخصوصا آثار هوسرل مثل پژوهشهای منطقی و همچنین نوشتههای مارتینهایدگر، نقطه عطفی در زندگی تحلیلی او به شمار میآید.
اما مهمترین تاثیری که از کتاب «وجود و زمان» هایدگر میگیرد، انتقاد فیلسوف اگزیستانسیالیست از فیلسوفان تحلیلی زبان است. هایدگر توجه بیش از حد این فیلسوفان به وجه منطقی زبان را منجر به غافل شدن از وجوه دیگر زبان عنوان کرده بود و خواستار رها کردن زبان صوری و بازگشت به زبان رایج در میان مردم عادی شده بود.اهمیت این نکته به قدری بود که رایل تیزبین، نمیتوانست به سادگی از کنار آن بگذرد. تاثیرپذیری وی از نقد هایدگر در کتاب «مفهوم ذهن» و همچنین دیگر آثارش آشکار است. رایل، از همین منظر، اساس نظریات معرفتشناسی دکارت را، دچار خطا میدانست که چه بسا پس از دکارت تاریخ متافیزیک به نوعی دچار تکرار این اشتباه شده است و آن مسئله تفکیک نفس و جسم به عنوان دو جوهر مجزا از یکدیگر است.
گیلبرت رایل، دکارت را دچار یک اشتباه مقولی «category mistakeK» میدانست. مثال معروف وی برای خطای مقولی که مستقل تلقی کردن یک مجموعه از اجزای آن است، توصیف فردی است که برای اولینبار میخواهد دانشگاه آکسفورد را ببیند. در تصور این فرد، دانشگاه آکسفورد چیزی غیر از صندلی، میز و اساتید است این شخص پس از دیدن اجزا هنوز هم نمیداند آکسفورد را دیده است. یا شخصی که در انبوه درختان قرار میگیرد و بر این معنا که فقط درخت دیده است میپرسد پس جنگل کجاست؟!
رایل فرض واقعی تفکیک درختها را از جنگل، اشتباه مقولی مینامد. چنانکه در تفکیک نفس از بدن در مقام تحقق، آنها دو واقعیت جدا از هم نیستند بلکه دو عرض خاصاند.رایل نظر دکارت درباره ذهن را «شبح در ماشین» مینامد. شبح، نماد چیزی است که هرچند اوصاف بسیاری دارد ولی بازتاب عملی ندارد و استعارهای از ذهن یا نفس است و ماشین هم استعارهای از جسم نزد دکارت است و از آنجا که در نظر دکارت روح و جسم مستقل از هم و بدون وابستگی به هم تلقی میشوند، روح مانند شبح هیچ کاره است. پس از این سخن رایل، ذهن نه به عنوان جوهر بلکه به عنوان مجموعهای از حالات تلقی شد و این امر تاثیرات بسزایی در بنیاد مکتب رفتارگرایی در روانشناسی گذاشت. توجه رایل به زبان متعارف یا عادی به دور از منطق گرایی اما با تاکید بر تحلیل مفهومی بود.
میتوان تلاش رایل در کتاب «مفهوم ذهن» را همسو با نظریات ویتگنشتاین متاخر دانست که هدفش روشن کردن ابهامهای زبان بود؛ چنانکه رایل به دانشجویانش نمیگفت به چه بیندیشند بلکه در نظر او مهم این است که به هر آنچه میخواهند بگویند، بیندیشند.از دیگر کارهای پراهمیت رایل در دوره حیاتش میتوان به تاسیس رشته کارشناسی فلسفه در دانشگاه آکسفورد و ویراستاری مجله مایند «mind» در فاصله سالهای 71-1947 اشاره کرد. کتابهای دیگر او «پیشرفت افلاطون» و «تردیدها» نام دارد. گیلبرت رایل در 6 اکتبر 1976 درگذشت.