وقتی دونمایهای مانند «جان آونت» کار با بودجهای معادل 60میلیوندلار را دست میگیرد، همگان انتظار یک فیلم حداقل متوسط را میکشیم. انتظار بیجایی هم نیست. آونت که خودش کارگردانی متوسط است و بودجه فیلمش با توجه به جایگاه او واقعا بالاست. یادمان نرفته برای فیلم آخر او یعنی همان «88دقیقه»30میلیون دلار بیشتر به او ندادند و اگر «آل پاچینو» در این فیلم نبود و طنازیهای «لیلی سوبیسکی»، فیلم همان 31میلیون دلار را هم نمیفروخت (88دقیقه، 8آوریل سالجاری به اکران سراسری راه یافت و متاسفانه دوستداران آل پاچینو را مأیوس کرد)، حالا همان بلا سر «قتل موجه» آمده.
وقتی نام «رابرت دنیرو» و «آل پاچینو» در پیش تولید فیلم به رسانهها اعلام شد، همگان منتظر 12سپتامبر 2008 ماندند تا فیلم پس از افتتاحیهاش به اکران گسترده برسد و نتیجه دلسرد کننده بود. سینما سالها صبر کرد تا این دو اسطوره که در سال 1974 در یک فیلم فقط همکار بودند و نه هم بازی(پدرخوانده2) با هم رودررو شوند، سال 1995 و یک سکانس داخلی و به مدت 9دقیقه تمام. فیلم heat(مخمصه) این رویا را برآورده کرد. هرچند آنها هرگز در این فیلم غیر از نمای پایانی و صحنه کافیشاپ رودررو قرار نگرفتند.
حالا 13سال گذشته و این دو کنار هم و دوشادوش هم در فیلم «قتل موجه» بازی میکنند؛ آل پاچینو در 68سالگی و رابرت دنیرو در 65سالگی. اصلا من تو من بازی میکنند و دیالوگهای مفصل با هم دارند و شانه به شانه و رخ به رخ هم میشوند، اما گویا همه چیز جور نیست. داستان فیلم اما به گونهای است که هر دو این ستارگان و اسطورههای تاریخ سینما، بارها در قالباش قرار گرفتهاند: پلیسهای نیویورکی. اما در روند شکلگیری فیلم و نوع نماها و حتی گریم دمدستی این دو، از همان لحظه اول تماشاگر را به مرز سکته نزدیک میکند.
دنیرو در نقش «ترک» و پاچینو در نقش «روسته»2پلیس نیویورکی به معنای کامل هالیوودیاش هستند که بارها دیدهایم. 2 پلیس مسن که اگرچه در ارشد بودنشان شکی نیست و برای همکاران خود بت محسوب میشوند اما به هر حال در سن بازنشستگی هستند و پلیس میانسال هرکه باشد باید روزی بگذارد و برود؛ این چالشی است که این دو بسیار سخت با آن کنار میآیند. از سویی دیگر طی این سالها اگرچه «ترک» همواره یک کارآگاه مصمم و موفق شناخته میشود اما به نظر میرسد در خفا به مسند و شغلی دیگر- البته به صورت غیر رسمی- هم مشغول است؛ شغلی که برای او بسیار مهم و مقدس است.
«ترک» پلیس متعصبی است که در طول خدمت از بیکفایتی سیستم قضایی به ستوه آمده و در صحن دادگاه به کرات دیده که قاتل پستفطرتی و یا جنایتکار ثروتمندی به ناحق تبرئه شده و آن طرف، چندین خانواده مظلوم قربانی شدهاند. از این رو است که آستینها را بالا میزند و مقابل سیستم قضایی آمریکا میایستد؛ یعنی خودش در مقام قاضی دادگاه و همچنین مجری صدور احکام، همان جنایتکارانی را که با لبخند از دادگاه خارج میشوند سربزنگاه گیر میاندازد و میفرستد آن دنیا!
نکته عجیب و آزاردهنده در فیلم «قتل موجه» سناریوی دم دستی آن است. یک فیلمنامه بدون هیچ چم خم و بدون طرح معماهای پدرمادر دار که اصلا جزو قواعد این ژانر است. درست مثل اینکه یک فیلم سینمایی به نام اتوبوس شاهد باشید که در ابتدا یک هنرپیشه سوار آن میشود و یک ساعت بعد هم در ایستگاه آخر میرود رد کارش؛ نه ایستگاه بین راهیای، نه هیجانی و نه هیچ چیز دیگر. «قتل موجه» به راستی فاقد چنین شعوری است و جز افسوس باقی نمیگذارد. سالهای سال آرزوی دیدن این دو را داشتیم اما سرانجام اینگونه شد.
برای تماشاگر ایرانی شیفته سینما، به طور قطع و یقین نه تنها رابرت دنیرو و آل پاچینو اسطورههای بازیگری در سینما که به زعم آنها این دو بازماندگان نسل غولها هستند. این روند و طرز فکر برای تماشاگران آن سوی آب هم مصداق دارد و فروش پایین فیلم هم مبین همین معناست.
به هر روی یا باید منتظر بمانیم که کاری مشترک از این دو در سالهای دیگر ببینیم یا اینکه دلمان خوش باشد به فیلمهایی که تک بازی میکنند، یا اینکه اصلا برویم هرچه فیلم و DVD از این دو نفر داریم دوباره یک دل سیر نگاه کنیم و یا به قول راجر ایبرت شهیر:«آونت» باید خیلی خوششانس باشد که تا کریسمس زنده بماند؛ کارگردانی که نتوانسته هیچگونه سرزندگی و شادابی از این دو غول بگیرد احتمالا کتک خواهد خورد.