همشهری آنلاین _ رضانیکنام : نوجوانی ١٢ساله بود که ساز رفتن به جبهه را کوک کرد، ولی کسی حرفهای او را جدی نمیگرفت، چون قد و قوارهاش هم کوچک بود. تا اینکه در ١٣سالگی مسیر زندگی اش وارد جریان تازهای شد.
با وجود سن کم، انگارخیلی بزرگ شده بود و خوب میفهمید. دیگر هیچکس نمیتوانست مانع اعزام او شود، برای همین به همه پایگاههای بسیج این اطراف سر زد تا ثبتنامش کنند، اما هرچه تلاش میکرد به نتیجهای نمیرسید.
با این حال او ناامید نمیشد و هربار با جرئت و استقامت بیشتری تلاش میکرد. اصلا دستبردار نبود به هر وسیلهای که فکرش را بکنید متوسل شد تا به جبهه برود، ولی به در بسته میخورد تا اینکه یک روز کاری کرد که فرماندهان را از رو برد.
آخرینبار سوار ماشین حمل زباله و در حالی که خود را زیر زبالهها مخفی کرده بود وارد پادگان شد. فرمانده آنجا هم با دیدن پشتکار و علاقهاش به او گفت در صورت داشتن برگه رضایتنامه از پدر و مادر با اعزامش به جبهه موافقت میکند.
در ٣ سالی که به جبهه آمد و رفت داشت، چند بار زخمی شد، اما بازهم رفت تا اینکه در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسید. به همکلاسیهایش گفته بود میخواهم بروم جبهه، شهید شوم و اسم کوچهمان را عوض کنم! البته آن زمان بچهها جدی نمیگرفتند و میخندیدند؛ ولی در آخر روی تابلوی کوچه نوشتند : شهید کریم هموله.
در زمان جنگ و دوران دفاع مقدس وقتی خبر شهادت کریم در محله پیچید، همه اهالی محله یافت آباد و اطراف به محل آمده بودند تا در مراسم تشییع پیکر شهید شرکت کنند. زن و مرد، کوچک و بزرگ پیر و جوان.
همکلاسیهایش هم آمده بودند و هرکسی کاری میکرد. سرتاسر خیابان را گلدان گل گذاشته بودند و عکس کریم را بر درودیوار کوچهپسکوچههای محله یافتآباد نصب کرده بودند. پیکر مطهر کمسن و سالترین شهید محله یافتآباد و منطقه١٨در گلزار شهدای یافتآباد قرار دارد.
نظر شما