توجه و علاقهای که دنیا به انتخابات آمریکا نشان میدهد بهترین نمونه از قدرت نرم این کشور است.
اما دنیا از این انتخابات و از رئیسجمهوری بعدی آمریکا چه میخواهد؟ یا بهتر بگویم خواست دنیا از رئیسجمهوری جدید آمریکا چیست؟
در دوران ریاستجمهوری جورج بوش احساسات ضدآمریکایی در سراسر دنیا دامن زده شد و این حقیقتی است که باید به آن اعتراف کنیم.
اما دنیا هنوز به آمریکا نیاز دارد. درست است که ما شاهد ظهور چین، برزیل و هند بهعنوان بازیگران قدرتمند عرصه اقتصاد هستیم.
در هفتههای اخیر همچنین شاهد سقوط تحقیرآمیز اربابان بازار والاستریت بودیم. قدرت و عظمت نظامی آمریکا هم در بیابانهای بینالنهرین دفن شدهاست.
اقتدار اخلاقی این ارتش هم در مکانهایی مانند خلیج گوانتانامو در کوبا یا ابوغریب در عراق به رسوایی کشیدهشد. همه اینها درست است.
اما آمریکا هنوز هم تنها ابرقدرت جهان و تنها کشوری است که در همه نقاط جهان اهمیت دارد و تنها کشوری است که قادر به انجام اقدامات بینالمللی برای مقابله با مشکلات جهانی است.
اولین وظیفه رئیسجمهوری جدید آمریکا بازگرداندن چهره و جایگاه رقابتی و اعتماد به نفس این کشور در عرصه اقتصاد است.
کنترل هزینههای گزاف و وامهای بیحد، احیای ارزشهای خانوادگی همچون پسانداز، مسئولیتپذیری و پاداش منصفانه، کار آسانی نیست. دست یافتن به این اهداف نیازمند توجه بیشتر به برابری اجتماعی است.
اکنون که آمریکا جایگاه جهانی خود را بهعنوان آخرین وامدهنده در دنیا از دست میدهد، بقیه کشورهای دنیا باید توان رقابتی خود را تقویت کنند.
اما در این میان باید توجه داشت که مبادا به دوران محافظهکاری بازگردیم. رئیسجمهوری جدید آمریکا باید پیامدهای فاجعهبار محافظهکاری دهههای 1990 و 1930 را به یاد داشتهباشد.
ناکامیهای پرزیدنت هربرت هوور در سالهای 1929 تا 1933 باید درس خوبی باشد. همه ما منتظریم که رئیسجمهوری بعدی آمریکا با جامعه جهانی و سازمانهای بینالمللی آشتی کند و بپذیرد که حتی یک ابرقدرت باید قوانینی را که برای دیگران صدق میکند، بپذیرد.
سازمان ملل، سازمان کاملی نیست. این سازمان به اصلاحات نیاز دارد. نهادهای دیگری که حاکمیت جهانی اقتصاد را اداره میکنند هم نیاز به اصلاحات دارند.
این کار زمان میبرد. اما یک شرط لازم و البته نه کافی برای تغییر، تعهد آمریکا به رهبری این روند است. در عینحال باید طرحهایی مانند ایجاد اتحادیه دمکراسیها برای جایگزینی سازمان ملل را برای همیشه فراموش کند.
رئیسجمهوری جدید آمریکا باید کنفرانس بازبینی پیمان منع تکثیر هستهای را در سال 2010 به سرانجام موفقیتآمیزی برساند. این کار از طریق فراموشکردن سلاحهای جدید، کنار گذاشتن تحقیقات درباره آنها و تشویق دیگران به انجام همین کارها ممکن میشود.
رئیسجمهوری جدید آمریکا باید توانایی بالقوه نوآوری خود را در ایجاد فناوریهای پاک و خودکفایی در بخش انرژی به کار بگیرد. اگر درباره پیمان کیوتو همین سال آینده توافق حاصل شود که بسیار شگفتی مبارکی است.
اما اگر هم اینطور نشود، دست کم باید درباره روند آن بحثهای جهانی در مسیری درست انجام شود. آمریکا باید در این زمینه با اروپا، چین و هند مشارکت کند.
رابطه آمریکا با چین در این قرن مسئله مهمی از نظر امنیتی و اقتصادی است. کشمکش میان این دو کشور بر سر به دست آوردن سلطه، امری اجتنابناپذیر است.
اما آمریکا باید توجه بیشتری به چین معطوف کند و در عین حال چشمش را به روی مسائل حقوق بشری نبندد. در خاورمیانه، ایهود اولمرت نخستوزیر فعلی اسرائیل در آستانه بازنشستگی توصیه خردمندانهای به رئیسجمهور بعدی آمریکا کرد.
او گفت که اسرائیل و فلسطین به منشور ناامیدکننده و خونینی تبدیل شدهاند که دیپلماسی آمریکا از خلال آن دیده میشود؛ باید کاری کرد که به نوعی توافق مانند توافق دوران کلینتون دست یافت.
در همه این درخواستها تناقض وجود دارد. دنیا سالهاست که خواستار رویکردی چندجانبه از سوی واشنگتن است. اما اگر آمریکا چنین رویکردی اتخاذ کند، آیا مثلا اروپا با تعهد و انرژی کافی، به این رویکرد پاسخ مناسب میدهد؟
ژاپن تایمز - 31 اکتبر 2008
ترجمه: نیلوفر قدیری