یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۷ - ۰۸:۲۸
۰ نفر

دکتر غلامرضا اعوانی: برای تبیین نسبت میان «قدرت و حق» باید مبادی فلسفی و متافیزیکی آنها را بررسی کرد.

اصلا خود وجود، قدرت است، عدم قدرت ندارد. بین حق و قدرت، اراده، اختیار و آزادی قرار دارد. اراده بین حیوان و انسان مشترک است؛ اما اختیار خاص انسان است. با اینکه امروزه بحث از حق زیاد مطرح می‌شود ولی سیر تاریخ بشر به سمت اصالت قدرت است.

نخستین فیلسوفان یونان از هراکلیت تا افلاطون و ارسطو نظام حق را با حکمت و علم و خاصه عقل (نه عقل انسان، از نظرآنان بنای عالم بر عقل و حقیقت است) مرتبط دانسته‌اند؛ بنابراین از همان آغاز در یونان عقل، حق، عدالت وحکمت با یکدیگر ارتباط داشته‌اند. از این‌رو بود که افلاطون می‌گفت باید حکیم، حاکم باشد. از نظر افلاطون، نظام وجود و نظام معرفت، همه معقول هستند. لذا اگر کسی بخواهد در این عالم به حق خود برسد باید حکیم حاکم شود. در قرون وسطا خداوند فعال مایشاء است. در قرون وسطا،‌ خداوند اصل است و همه چیز صورت اوست؛ در واقع تصویری که از خداوند داریم در انسان وجامعه تاثیرگذار است.

در جامعه اسلامی از همان نخستین قرون، بحث‌هایی درباره اینکه از میان صفات مختلف خداوند از قبیل علم، اراده و قدرت، کدام یک برتر هستند، وجود داشته است. اشاعره به اصالت اراده معتقد بودند. اشعری می‌گوید: علم خداوند تابع اراده اوست. بنابراین دو نظریه اصالت اراده یا اصالت ایمان در برابر اصالت علم که در غرب مدرن اصالت عقل می‌شود، در برابر هم قرار می‌گیرند. اشاعره می‌گویند که خداوند فعال مایشاء است؛ اما حکیم می‌گوید: اول شیء باید شیء شود تا قدرت بر آن تعلق گیرد. به نظر اشاعره شیء در مشیت الهی وجود دارد و آنگاه اراده خداوند بر آن تعلق می‌گیرد.

در دوران مدرن، انقلابی در معانی و مفاهیم رخ می‌دهد و از جمله ارتباط میان حق و قدرت نیز تغییر می‌کند. در دوران مدرن،‌ سوبژکتیویسم به مسئله علم کمی لطمه زده است. اکنون دیگر علم (جدید) به معنای «epistieme» یونانی نیست.

علم در قدیم موجب استکمال نفس بود ولی امروزه به سمت قدرت کشیده شده است. در واقع اتفاقی که در دوران جدید افتاد این بود که علم اعلی و حکمت الهی (sapientia) از علم طبیعی (scientia) جدا شد. تمام فیلسوفان مدرن کمابیش در این تفکیک سهم داشتند. دکارت می‌گوید: حقایق تابع اراده خداوند است، اما نمی‌گوید که آنها (حقایق) تابع علم او هستند.

بر این اساس آیا می‌توان حق را با مباحث عقل نظری اثبات کرد؟علم جدید برای شناخت حقیقت نبوده است. حقیقت در دوران جدید در محاق قرارگرفت. علم جدید نه برای شناخت و معرفت حقیقت که در جهت استخدام طبیعت، یعنی قدرت درآمده است. فلاسفه جدید هم علم را به طرف قدرت سوق داده‌اند. علم جدید منشأ مواهب زیادی است ولی چیزهای زیادی را از انسان‌ها گرفته است.

کد خبر 68449

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز