چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۸۷ - ۰۹:۳۳
۰ نفر

فخرالسادات کهندانی: مدل سرمایه اجتماعی اعتماد اولیه است.من و شما زمانی به هم اعتماد می‌کنیم که به یکدیگر صدمه نزنیم و براساس تجربه‌ای که داریم انتخاب‌هایمان بایستی انتخابی باشد تا کمترین ضرر را برای دیگری داشته باشد. در اینجاست که سرمایه اجتماعی از طریق مشارکت به وجود می‌آید.

تا به حال از خود پرسیده‌ای حق انتخاب تو چیست؟ اصلا تفسیر تو از انتخاب چیست؟ اینکه چگونه و بر مبنای چه معیار و ملاکی انتخاب می‌کنی؟ آیا انتخاب تو شرایط خاصی را می‌طلبد؟ آیا به دیگران حق مداخله می‌دهی  اگر بلی چگونه این مداخله باید شکل بگیرد تا منجر به مشارکت شود.

 فرهنگ مشارکت و همکاری،‌ ضرورت‌ها، شیوه‌ها، ‌زمینه‌های ذهنی و راهکارهای آنان موضوع گفت‌وگوی ما با دکتر مهرداد احترامی مدیر دفتر توسعه و تحقیق سازمان بهزیستی کشور است که در ادامه می‌خوانید.

  • ما چگونه به مشارکت می‌رسیم؟

اجازه دهید! قبل از طرح فواید مشارکت در ارتقای کیفیت سلامت روان جامعه، که می‌تواند در زندگی انسان نقش مهمی را ایفا کند ما به ضرورت طرح عدم مشارکت بپردازیم. عدم مشارکت در درجه اول می‌تواند علاوه بر فایده زمانی و مالی فایده روان‌شناختی هم داشته باشد. فایده زمانی و مالی، به این معناست که با مشارکت نکردن منابعی را نزد خود نگاه داری و در واقع وقت و زمانی را برای مشارکت هزینه نکرده‌ایم.

حال آنکه برای اقدام به مشارکت هر کسی بایستی در قبال آن زمان،‌ دانش و نیز هزینه‌ای را متقبل شود و این در حالی است که تصور ما از مشارکت این است که هیچ نوع هزینه‌ای و حتی دانش و اطلاعاتی را در بر ندارد و این باور منجر به عدم مشارکت می‌شود و درست به مثابه این است که هر یک از ما که دارای منابع و اطلاعاتی هستیم آن را نزد خود نگاه داشته‌ایم.

از نظر روان‌شناختی، فرض ما بر این است که آدم‌ها یا دستگاه‌هایی در بیرون وجود دارند که وظیفه دارند آنچه را ما در ذهن‌مان به عنوان اقدامات مطلوب می‌یابیم، ‌برآورده کنند و تصور می‌کنیم، وظیفه ما نیز ما فقط انتقاد از این آدم‌ها و دستگاه‌هاست و گویی با این شیوه به آرامش می‌رسیم. چرا؟ اول اینکه منابع‌مان را برای خود حفظ کرده‌ایم و از این عدم مشارکت سود برده‌ایم. دوم، ‌عقیده داریم که دیگران باید کار کنند، انتقاد ما را بپذیرند بدون آنکه هیچ مسئولیتی را متوجه خود کرده باشیم. بدین‌ترتیب نگرانی در خصوص پرداخت هزینه، برای مسئولیت و انتخاب‌های انجام نشده نداریم.

  • چه دلایل و انگیزه‌هایی ما را به سمت عدم مشارکت سوق می‌دهد؟

در مورد موضوعات روان‌شناختی،‌ باورمان بر این است که عواملی باعث می‌شوند تا ما دچار استرس شویم مثل عوامل محیطی که شامل: نبود پول، وجود مشکلات اجتماعی، عدم امکانات رفاهی و یا اصولا هر چیزی که موجب گشته دچار استرس شده تا روان ما را به هم بریزد.

حال با بیان اینکه هر روز بکوشیم، مشکلات ما ناشی از فلان آقا یا فلان خانم است و آنها باعث پدید آمدن فلان مشکل شده‌اند،کمک  به حل آن نمی‌کند در واقع مثل این است که ما را هر روز بیاندازند توی یک استخر آب و ما همیشه استرس و ترس از پرتاب شدن توی آب را داشته باشیم. و این در حالی است که باید اقدامی صورت دهیم ما را داخل آب نیندازند. باید بدانیم تا زمانی که این احساس واقعی یا غیرواقعی (پرتاب شدن به داخل آب) وجود داشته باشد همچنان دچار استرس خواهیم شد و همواره به دنبال یک شخص از بیرون خواهیم بود که تمام مشکلات را سر او خالی کنیم.

چنین رفتاری تنها به طور اندک و موقت و ناسالم می‌تواند از بار استرس و مشکلات‌مان کم کند. به عبارتی ما فقط غر می‌زنیم این مدل یعنی غر زدن در بلند مدت نمی‌تواند ما را راضی کند، چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ اجتماعی. مثلا تصور کنید، ما هنگام رانندگی بدون حضور پلیس از چراغ قرمز رد می‌شویم، کمربند ایمنی خود را به هنگام رانندگی نمی‌بندیم. حال آنکه حس می‌کنیم کمربند باعث تنگی جای ما در صندلی می‌شود، یا احساس گرما می‌کنیم و یا فکر می‌کنیم که 5ثانیه زودتر از چراغ‌قرمز رد شدن برای ما نفعی داشته و اینکه راحت‌تر در صندلی خودرو بدون کمربند رانندگی کنیم!

نگاه کلان به این رویکرد این است که مردم به قانون عمل نمی‌کنند. در حالی که داشتن اعتقاد به قانون و عملکرد صحیح می‌تواند منجر به عدم بروز رفتارهایی شود که نتیجه آن به هرج و مرج می‌انجامد. وقتی تصادفی بر اثر رد شدن از چراغ قرمز روی می‌دهد و ترافیک ایجاد می‌شود نمی‌تواند به حفظ منافع ما چه در کوتاه مدت و یا بلند مدت کمکی بنماید.

می‌بینید که در این اتفاقات مشارکتی صورت نگرفته است. چرا؟ بگذارید مثالی بزنیم که می‌تواند به درک بهتر این موضوع کمک کند. فرض کنید ما دو تا بچه شیطان داریم و یک کیک خامه‌ای. برای اینکه بتوانیم این دو را راضی نگاه داریم تا از بروز اختلاف آنها جلوگیری کنیم، راه حل ساده این است که چاقو را به یکی و کیک را به دیگری دهیم. و به آنها بگوییم برش قطعه اول از آن کسی است که کیک دست اوست. بدون شک کودک مورد نظری که چاقو در دست دارد، به گونه‌ای برش می‌زند که کیک به طور مساوی تقسیم شود.

و این همان مفهومی است که با اصل تئوری بازی‌ها ارتباط دارد. این تئوری می‌گوید که ما انتخاب‌های متعددی داریم، با ریسک‌های متفاوت. اما این انتخاب و ریسکی که می‌کنیم به انتخاب بقیه نیز بستگی دارد. در زندگی اجتماعی انتخاب رفتار ما و دیگران به هم مربوط است اگر من قانون را نقض کنم بدین معنی است که به دیگران نیز توصیه کرده‌ام آن را نقض کنند و نتیجه این امر هرج و مرج و بی‌مسئولیتی و خراب شدن شرایط زندگی است.

  • پیش نیاز مشارکت‌ اجتماعی، چه داشته‌ها و سرمایه‌هایی را طلب می‌کند؟

ببینید مفاهیم بالا، ما را به مدل سرمایه اجتماعی می‌رساند، در بحث اولیه محوری مدل سرمایه‌اجتماعی اعتماد اولیه است. من و شما زمانی به هم اعتماد می‌کنیم که به یکدیگر صدمه وارد نکنیم و براساس تجربه‌ای که داریم، انتخاب‌هایمان بایستی انتخابی باشد تا کمترین ضرر را برای دیگری داشته باشد. در اینجاست که سرمایه اجتماعی از طریق مشارکت به وجود می‌آید، به عبارتی قادر باشیم و بفهمیم در موقعیت‌هایی که قرار داریم شرایط و منافع چه طور توسط آدم‌های مختلف تفسیر می‌شود. آدم‌ها چطور انتخاب می‌کنند.

آدم‌ها تفسیرشان از انتخاب‌هایشان در شرایط مختلف چیست. مثل همان موضوع چراغ قرمز و کمربند ایمنی یا مثال تقسیم کیک که مربوط به انتخاب‌های کوچک است تا انتخاب‌های کلان  اگر ندانیم طرف مقابلمان چگونه موضوعات و شرایط را می‌بیند و تفسیر می‌کند قادر نخواهیم بود تا بفهمیم شرایط مطلوب و تقسیم درست چیست. در طول تاریخ به کرات دیده شده است آدم‌هایی که به جای دیگران فکر کردند و اعتقادشان این بود که دیگران هم مثل آنان فکر می‌کنند! و عمل خود را نوعی از خود گذشتگی نیز تعبیر کردند و گفتند به خاطر دیگران بوده که این فعالیت‌ها را انجام داده‌اند. این در حالی است که شاید دیگران چنین تعبیری از این موضوع به آن گونه که برایشان عمل شده، اعتقادی نداشته‌اند. پس باید قواعدی را یاد بگیریم تا چگونه بر سر یک موضوع یا یک مشکل به توافق برسیم.

البته این بستگی به دیدی دارد که در آن محل زندگی می‌کنیم. بنابراین مسئله نحوه درک موضوع از طرف دیگران مطرح می‌شود، راه درک مذاکره و اتخاذ تصمیم‌های است که همه خود را در آن شریک بدانند. این مسئله باعث می‌شود، ما به تصمیم‌هایی که گرفته می‌شود و به یکدیگر اعتماد کنیم با هم قرار می‌گذاریم تا در اجرای قواعد مورد توافق اعتماد کنیم و این یعنی پایه‌ای برای سرمایه‌اجتماعی.

  • به نظر می‌رسد که اگر مشارکت با آموزش همراه باشد باید از خانواده‌ها شروع کرد!

با شما موافقم. در خانواده هم این اتفاق شاید به نظر ساده‌آید به طور مثال،‌پدر خانواده حقوق ماهیانه‌اش را در اختیارخانواده می‌گذارد و هر یک از اعضای خانواده بنا به خواسته خودش از پول برداشت می‌کند. دختر نوجوان خانواده، مانتو می‌خرد،‌ مادر خانواده، دیگ و قابلمه می‌خرد، پسر خانواده بازی کامپیوتری می‌خرد و پدر خانواده، قسط خودرو می‌دهد. در حالی که شاید هیچ کدام از این افراد نتوانند مشکل خود را حل کنند. چون صاحبخانه طلب اجاره خانه را دارد.

اتفاقی که در این خانواده افتاده، به عدم ارتباطی است که اعضای خانواده با هم دارند و این منجر به از دست دادن منابع‌شان شده و مشارکت باعث می‌شود که قادر شویم تا منابع جدیدی را بشناسیم و یا به عکس،‌ وقتی خانواده برای خرید یک خودرو،‌ پدر خانواده از مخارج اضافی‌اش می‌زند، پسر خانواده قلک‌اش را می‌شکند، دختر خانواده عیدی‌هایش را می‌دهد، مادر خانواده، طلاهایش را می‌فروشد، آن وقت همگی در خرید آن با هم مشارکت دارند و همه از آن استفاده می‌کنند با هم گردش می‌روند و... در واقع خانواده با استفاده از داشته‌ها (پس‌انداز) دست به شناسایی منابع جدید زده‌اند. در خانواده جدال بر سر قدرت موضوع شایعی است و معمولا در خیلی از موارد یک نفر برنده می‌شود، خانواده‌ها با برخورداری از حق انتخاب،‌ پذیرش مسئولیت‌ و نیز شیوه مذاکره می‌توانند به مشارکت برسند در شیوه‌های مشارکتی همه برنده‌اند .

تاثیر یادگیری مشارکت و روش‌های آن در فعالیت‌های روزمره مثل به سفر رفتن و یا مهمانی‌دادن و مهمانی رفتن از همان سال‌های پایین زندگی کودکان و نوجوانان بسیار حائز اهمیت است.

چرا که بعدها آنها در یک محله یا جامعه نیز  بنا به نیازش چیزی را مطرح می‌کنند که بر حسب اولویت نیاز را بررسی و روی آن اتفاق نظر پیدا می‌کنند. این مشارکت، یک هوش جمعی و خرد جمعی را به وجود می‌آورد. یعنی مردم در مجموع خالق چیزی می‌شوند که به طور جمعی از آن سود می‌برند. تنها یک اشکال زمانی وجود دارد.(مثال چراغ قرمز را به خاطر بیاورید) وقتی کسی قانون شکنی می‌کند. و از چراغ قرمز رد می‌شود، به نظر آدم موفقی می‌آید چون به نظر زودتر از دیگران حرکت کرده است. اما چراغ قرمزهای دیگر را چه می‌کند؟ واقعیت این است که این نوع روند باعث می‌شود که عموم مردم به تدریج متضرر شوند. همانطور که حرکت درست در یک فرآیند جمعی می‌تواند به سود همه باشد.

  • چه مداخله‌ای در روند مشارکت می‌تواند به ترویج و تسهیل آن در بین مردم کمک ‌کند؟

واقعیت این است که قرار نیست ما کاری کنیم که صرفا دیگران سودش را ببرند، بلکه ما باید جزئیات فرآیند مشارکتی را بدانیم و ذی‌نفع‌مان را بشناسیم.

خطی دورمان نکشیم. باید توجه جدی به مشارکت همه ذی‌نفع‌مان در همه مراحل داشته باشیم. لازم است نتایج اقدامات به اطلاع همه برسد به این معنی که پس از ارزیابی نتایج که آیا به خواسته‌هایمان رسیده‌ایم یا نه همه ذی‌نفع‌مان مطلع بشوند و اشکالات را به کمک سایرین پیدا کنیم و مشارکت را استمرار بدهیم.

وقتی سلامت روان جامعه به خطر بیفتد، یعنی بیماری وجود دارد که بایستی درمان شود. ما برای تولید بیشتر مجبوریم سرمایه‌اجتماعی‌مان را بالا ببریم. وقتی من زباله‌هایم را ساعت 9شب داخل کیسه زباله درب منزل می‌گذارم. یعنی به سلامت خانواده خود و همسایگانم توجه دارم و اینجا دیگر هوش جمعی (خرابکار) یعنی منافع من مقدم بر منافع دیگران وجود ندارد. ما بایستی مداخله در زندگی‌مان وجود داشته باشد. این مداخله یعنی مشارکت.

مشارکت سطوحی دارد. از حداقل به حداکثر. حال برای آنکه مشارکت مناسب داشته باشیم. باید مفهوم اقتدار اقترایی را روشن سازیم. پایه مقتدرسازی مشارکت است، یعنی اینکه من بتوانم شرایط را طوری تغییر دهم که خودم می‌خواهم. از طرفی دیگر حمایت‌گیری رسانه‌ای، مثل مطبوعات، رادیو تلویزیون، باعث می‌شود موضوعات فردی تبدیل به موضوع اجتماعی شود. وقتی پای من، داخل چاله کوچه بیفتد و پایم بشکند مقصر من نیستم.

چون این به تنهایی مسئله من نیست. بلکه این مسئله مال بچه من،‌ همسایه من هم هست. تا مادامی که آن چاله پر نشود و من خودم را مسئول پر کردن آن ندانم باید مطمئن باشم،‌ این اتفاق شکستگی پا برای دیگری هم می‌افتد حتی بچه من.  در جاده‌ای سنگ می‌بینیم و آن را بر می‌داریم، احتمال این هست که جلوی ما دیگر سنگی نباشد. اما اگر سنگ‌های دیگری بود چه؟ اگر فکر کنیم که ما از آن سنگ بگذریم یعنی احتمال وجود سنگ‌های دیگر را ندید گرفتیم. ما باید به یک باور برسیم و اهمیت به آن باور بدهیم که مشکلی اگر وجود دارد مال همه است و این ما را به یک امنیت خاطر در زندگی می‌رساند و نگاه به مجموعه اقداماتی که می‌شود مهم است نه یک چیز خاص کوچک.

  • عدم حرکت در مسیر خطوط موازی مشارکت چه هزینه‌های اجتماعی و روانی را برای ما ایجاد می‌کند؟

لباس فروشی‌های خیابان ولیعصر تهران را نگاه کنیم. تعداد زیادی مغازه، پر از لباس‌های گوناگون. پول زیادی صرف خرید یا اجاره مغازه شده است، پول زیادی صرف پر کردن آن و دکوربندی آن، پول زیادی صرف حمل و نقل، حقوق و درآمد باید تامین شود، مردم باید وقت زیادی صرف گشتن مغازه‌ها بکنند،‌ حاشیه خیابان‌اصلی گرفته شده است، پارکینگ ندارند، ترافیک و آلودگی هوا ایجاد شده است و مهمتر از همه اینکه اغلب زمان‌ها فروشندگان در حال فروش نیستند حتی اگر مغازه‌شان پر از آدم باشد.

همه اینها یعنی هدر رفتن منابع مالی و انسانی. فقط طرح سؤال می‌کنم؟ چطور است که این افراد یک فروشگاه بزرگ و مجلل و دارای سرویس پذیرایی و پارکینگ و تاکسی و فروش اینترنتی و... راه نمی‌اندازند؟ مشارکت در سرمایه و کار و مشارکت در سود بدیهی است که قادر خواهد بود جنس ارزان‌تر و متنوع‌تر بفروشد و اعتماد مردم را جلب کنند.

این مسئله به همان بحث تئوری بازی‌ها برمی‌گردد. کار کمتر و سود بیشتر از طریق مشارکت اتفاق می‌افتد. مثال دیگر سیستم‌های ایمنی منازل و اتومبیل‌ها و نظایر آن است که در شهرهای بزرگ برای آن هزینه می‌شود. در حالی که در بسیاری از روستاها هزینه‌ای صرف این ماجرا نمی‌شود. فشار اجتماعی برای ارتزاق از راه درست و حمایت همسایگی و عدم پذیرش رفتار ناسالم و نیز مراقبت از یکدیگر (نه به معنی مداخله غیر ضروری) لزومی به استفاده از این لوازم را ایجاد نمی‌کند. آدمی راحت‌تر است تا به همنوع خود اعتماد کند تا به آهن و پلاستیک.

در این شرایط هر یک از ما هزینه‌هایی می‌پردازیم، برای فکر کردن، حل مسائل شخصی و ارتباطی‌مان با دیگران، اضطراب و تحمل فشار برای تصمیم ‌گیری و تعیین اینکه دیگران چگونه فکر می‌کنند و نحوه مدارا یا مقابله با آن اقدامات، این احساس که در حل مسائل و بلند کردن بار زندگی اجتماعی تنها هستیم و ده‌ها مسئله شبیه این موارد جزو هزینه‌های روانی است که ما در عدم مشارکت می‌پردازیم.

برای هزینه‌های اقتصادی و روانی مربوط به احساس دوری و تنهایی قابل مشاهده، راه‌حل همکاری و همفکری یعنی مشارکت است.

این مجموعه یعنی اعتماد و کارجمعی لازمه توسعه اجتماعی است. بر این باور هستیم که توسعه تنها در سایه وجود سرمایه‌اجتماعی اتفاق می‌افتد. مفهومی جدید که به روابط شهروندی و اعتماد متقابل اعضای جامعه ربط پیدا می‌کند.

  • آیا لازمه رسیدن به مشارکت،‌ توزیع و تعدیل قدرت نیست؟

مقتدرسازی یا اقتدار افزایی، یعنی قدرت پیدا کردن مردم، در رسیدن به مشارکت است. جامعه با در نظر گرفتن همه شرایط، بایستی ترتیباتی را فراهم آورد تا اعضای آن بتوانند به مشارکت برسند. و البته یک اراده نیز در این بخش می‌تواند به سرعت رخداد این اتفاق کمک نماید. ببینید تئوری نوآوری مثل (مد شدن) با حضور همه مردم اتفاق نمی‌افتد. بلکه به تدریج چند نفر یک چیز را مد می‌کنند و به تبع آن مثل منحنی توزیع نرمال افزایش پیدا می‌کند، اما رسانه‌ها و سازمان‌های مردم نهاد نیز می‌توانند در تسهیل این فرآیند از طریق اطلاع‌رسانی و آموزش کمک کنند.

اینکه اقدامات انجام شده و نتایج آن بایستی توسط کارشناسان نقد شود. اشتباهات و انتشار آن به عنوان تجربه‌های غلط و بد به اندازه تجربه‌های خوب می‌تواند بسیار حائز اهمیت باشد متاسفانه ما اغلب در روزنامه‌ها و سایر رسانه‌ها می‌بینیم که وقتی کاری خراب می‌شود. بدون نگاهی به کلیت آن موضوع فقط خراب بودن آن بزرگ‌نمایی می‌شود. اگر شما وارد اداره‌ای ب‌شوید و متن‌نامه خود را به گونه‌ای بنویسید که رئیس اداره را مجاب کنید تا به خواسته شما در آن نامه پاسخ دهد.

در واقع شما مقتدرانه عمل کردید. در بسیاری از موارد دیده و شنیده‌ایم که کارمندان رسمی دولت فلان ارگان یا فلان سازمان به طور مثال با نامه‌نگاری می‌خواهند فعالیتی را انجام دهند که شاید به آن چیزی که می‌خواهند نمی‌رسند اما می‌بینیم که چند تا جوان از محله‌ای به محله دیگری می‌روند و همان فعالیت، اتفاق می‌افتد. و این همان بوروکراسی است. که ممکن است یک جایی ما را گیر بیندازد، اما صداقت جوان‌ها آنها را از موانع رد کرده است. در فرآیند اگر بخواهیم مردم در سرنوشت‌شان دخالت کنند باید اول از هر چیزی مقتدر شوند، موثر باشند.

دوم در موضوعات معمول تحت عنوان فرآیندهای مذاکره و مشارکت‌های منابع را در دسترس داشته باشند و اینکه از منابع خودشان یعنی آنچه که چه به لحاظ منابع طبیعی و انسانی دارا هستیم حفاظت کنند. بنابراین مردم برای اینکه بتوانند سرنوشت بهتری پیدا کنند باید قادر باشند با حفظ قانون و قواعد اجتماعی و شهروندی و قوانین جاری کشور، مداخله کنند در این مسیر مشارکت یعنی توزیع دانش و توانایی‌ بین افراد اجتماع و افزایش قدرت چانه‌زنی و قانع سازی دیگران برای انجام اقدامات، مجموعه این فرآیندها در قالب قوانین احساس رضایت بیشتر و تلاش افزون‌تر و در نتیجه توسعه بیشتر کشور را به ارمغان می‌آورد.

کد خبر 69378

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز