تجربه میگوید یک شهر را اقتضائات ناگزیر سرزمین، از چالشهای جامعه شناختی تا مسائل اقتصادی، و از تغییرات فرهنگی تا جریانات سیاسی میسازد. یک شهر نباید تنها مقصد برآوردن اهداف مردمانی در سرزمینهای گسترده پیرامونش باشد، وگرنه خواهند آمد و خواهند آمد... آنقدر که مهار شهر از کنترل خارج شود.
ابتدا: روزگاری تهران اینقدر بزرگ و بزرگتر شد که از یکسو شهر تاریخی ری و از سوی دیگر همه ییلاقات شمیرانات را در خود بلعید. آیا روند توسعه بدون ضابطه، همهجانبه و شتابناک کرج از یکسو و رودهن و بومهن از سوی دیگر، سرنوشتی مشابه را برای تهران رقم خواهد زد؟ بیتردید تهران گلوگیرتر و بزرگتر از آن است که بلعیده شود. بخش مرکزی شهر سرنوشت محتوم خود را طی خواهد کرد و همسایگان شرقی و غربی حداکثر اینکه بتوانند سرحدات شهر را گرفتار کنند به عاقبتی بسیار متفاوت با مرکز پرتراکم اما بههرحال متفرعن و خوشبیار شهر.
بعد: پرسش پیش گفته را شاید اهالی قدیمی باغشهر کرج بهگونهای دیگر مطرح کنند. آیا رشد بیمهار تهران زادبوم ما را در خود غرق خواهد کرد؟ پاسخ به این سؤال از سالها پیش داده شده. دیگر باغشهری در کرج برای بلعیدن باقی نمانده است! سالهاست که رابطه تهران و کرج به یک بازی باخت – باخت و کاهنده تبدیل شده است! آن یکی مجالی بیدریغ در اختیار مهاجران نوآمدهای قرار میدهد که عرصه حیاتی شهر را روزبهروز تنگتر و تنگتر میکند و این یکی سرریز تراکم و آلودگیاش را روانه همسایه غربی میکند.
دیگر: دور نیست روزی که تهران متروپل بزرگی باشد از هشتگرد تا رودهن؛ با جمعیتی افزون بر 30میلیون نفر. اندک اراضی باقیمانده مابین این دو ییلاق سابقا دوردست البرز را شهرکهای اردوگاهی جدید یکییکی پر میکنند، در هیات چارهای ناگزیر برای اسکان جمعیت و مهاجران دائما روبه فزونی؛ جمعیتی که انگار فقط اسکانشان ناگزیر است و نیازهای گریزناپذیر دیگری همچون آب، هوا، خاک، عرصه زیستبومی و ... ندارند.
سرانجام: شگفت است که در ایران، در همه جا میل به تمرگزگرایی وجود دارد، به جز در عرصه مدیریت محیطی. از هشتگرد تا رودهن هر شهر و شهرک و مجتمع و اردوگاهی در کاربری اراضی راه خود را میرود، هر یک با سلیقه و مشی و دستور کاری متفاوت. هر یک هم حریصانه میخواهد عرصه بزرگتری را به دست بیاورد، از بیم عقبماندن از رقبای دیگر.
شاید لازم باشد همه آنهایی که در تصمیمسازی در این حوزه نقشی دارند، به یک سفر اجباری گسیل بشوند به متروپلهای گستردهای مثل مکزیکوسیتی، مسکو و بمبئی تا دریابند که عاقبت تداوم این بازی بدون برنده مطلقا زیانکارانه چیست. یک شهر هرگز نمیتواند فقط با بلعیدن همسایگانش به زندگی ادامه دهد.