وی در این نشست درباره رساله «روشنگری چیست» کانت سخن گفت و در خلال آن به آسیبهای ناشی از فهم سطحی روشنگری پرداخت. دکتر مجتهدی همچنین دلایل اهمیت و شهرت این رساله کانت را مورد بازبینی قرار داد. این نشست اولین جلسه از «نشستهای بازخوانی نگرش مدرن» بود که به همت انجمن علمی دانشجویی فلسفه دانشگاه تهران برگزار شد. در زیر گزارشی از آنچه را در این نشست گذشته میخوانید:
دکتر کریم مجتهدی در آغاز صحبتهای خویش به توضیح تفاوت میان تجدید حیات علمی و فکری(رنسانس) و نهضت روشنگری پرداخت. وی در این باره گفت: علاوه بر اینکه رنسانس از لحاظ تاریخی و زمانی پیش از نهضت روشنگری است، میتوان تفاوت مهم دیگری را نیز میان این دو لحاظ کرد. در دوران رنسانس که پس از قرون وسطی واقع شده است، سعی میشود تا تفسیری جدید از متون سنتی فلسفه به عمل آید.
بنابراین در این دوران افلاطون و ارسطو دوباره بازخوانی میشوند و تفسیر غالب از آنها در دوره قرون وسطی مدنظر قرار نمیگیرد. در این دوران تلاش میشود تا فهم و استفادهای جدید از معارف پیش از قرون وسطی به عمل آید؛ اما روشنگری که آغاز آن را در قرن هجدهم میدانیم در همه زبانها به نوعی معنای «وضوح و روشنی» در تفکر را القا میکند. در عصر روشنگری است که علاوه بر پیشرفت علوم، علوم شکل نهایی خود را مییابند(مانند فیزیک نیوتن) و ما به تعریفی از علم میرسیم. دورانی که کانت در آن به تفکر میپرداخت از لحاظ تاریخی پس از دوره روشنگری است.
دکتر کریم مجتهدی در ادامه سخنانش به توصیف و مقایسه روشنگری انگلستان و فرانسه با روشنگری آلمان پرداخت: روشنگری در فرانسه و انگلیس به نوعی خودجوش بود و اصالت داشت؛ ولی روشنگری آلمان را میتوان به نوعی وارداتی و تحمیلی دانست. فردریک دوم که در آن زمان امپراتور آلمان بود خود تحصیلکرده و اهل فرهنگ بود تا آنجا که وی ولتر را به آلمان دعوت کرد. این ویژگیها بود که باعث شد تا گفته شود وی به نوعی سعی در تحمیل روشنگری به جامعه آلمانی داشت؛ یعنی به نوعی تجدیدنظر در افکار و روش فکر را تحمیل میکرد و به همین دلیل به حکومت فردریک «استبداد منور» میگفتند.
این کاری است که در روسیه هم پطرکبیر، مشابه آن را با دعوت از «دیدرو» انجام داد. این اقدام فردریک دوم باعث شد تا فیلسوفان رسمی و دانشگاهی آلمان نیز به نوعی تحت تاثیر قرار گرفته و سعی در روشنگری داشته باشند. فیلسوفانی مانند ولف تا حدودی این نقش را ایفا کردند. بنابر این کانت را میتوان به نوعی وارث روشنگری تحمیلی دانست. وی بهشدت تحت تاثیر ولف و لاک بود؛ هرچند که خود وی بیش از آنکه از لاک یاد کند، هیوم را مطرح کرد.
پس از اینکه این نوع روشنگری وارد آلمان میشود و جای خود را مییابد یک کشیش پروتستان در یکی از معتبرترین نشریات آن زمان (ماهنامه برلین) مقالهای را تحت عنوان «روشنگری چیست؟» منتشر میکند. انتخاب این عنوان به نوعی زیرکانه است؛ زیرا در واقع پرسش از ماهیت روشنگری را مطرح نمیکند بلکه منظور وی از انتخاب این عنوان این است که «آیا روشنگری این است...؟» این مقاله را میتوان اعتراضی به تبعات روشنگری در آلمان دانست؛ مثلا اینکه در آن جامعه در روزنامهها از ازدواج غیر عرفی و غیرکلیسایی دفاع میشود.
با اعتراض این روحانی مسیحی، ماهنامه موقعیت را مغتنم میشمارد و مقاله را به نظرسنجی میگذارد. 2ماه پس از آن، کانت پاسخی را برای نشریه ارسال میکند. این مقاله همان مقاله کانت است که اکنون شهرتی بسیار دارد: «روشنگری چیست؟» دکتر مجتهدی با طرح این سخنان به نوعی به داوری راجع به اهمیت و ارزش این مقاله در میان آثار دیگر کانت پرداخت. وی گفت: کتاب نقادی عقل محض، 2سال پیش از چاپ این مقاله منتشر شده بود ولی کانت با آن مشهور نشد؛ چیزی که اهمیت بسیاری در مشهورشدن کانت داشت همین رساله بود؛ اما باید ببینیم وی در این رساله چه گفته است و آن را ارزیابی کنیم.
در آن رساله کانت تصمیم دارد تا نظر خود را راجع به ویژگیهای فرد روشنگر و روشنگری مطرح کند. وی روشنگری را رسیدن به حد بلوغ میداند و منظور وی همان بلوغ فکری است. وی روشنگری را خروج انسان از حالت نابالغی میداند. وی این بالغنبودن را به نوعی تحمیلی میداند که شخص نسبت به خود اعمال میکند؛ یعنی شخص خود دوست ندارد بالغ شود و به استقلال فکر برسد. اما چرا فرد این تحمیل را بر خود روا میدارد؟
دلیل آن را میتوان این امر دانست که فرد دوست ندارد مسئولیت بپذیرد؛ در واقع سلب مسئولیت است که باعث میشود فرد تمایلی به استقلال ذهن و فکر نداشته باشد. کانت نابالغبودن را به عنوان نقص فاهمه نمیشناسد بلکه آن را نوعی عادت نادرست میداند که دلیل آن تنبلی ذهن است. بنابراین کانت روشنگری را خارج شدن فرد و حرکت وی به سوی دریافتی از خود که خود را به عنوان فردی مستقل که عقل و ذهنی مستقل دارد، میداند. کانت در پایان مقاله، عبارت معروفی از شاعر رومی (هوراس) را میآورد که میتوان آن را چکیده گفتار وی دانست: «شهامت فکر کردن داشته باش.»
اما باید این امر را مورد بررسی قرار داد که آیا فیلسوفی را میشناسیم که انسان را از استقلال فکری نهی کند؟ سقراط و ابنسینا و دکارت نیز ما را به استقلال فکر دعوت میکنند. روش اول دکارت شاید عمیقتر از بیان کانت باشد که میگوید: «چیزی را نپذیر مگر اینکه برای تو واضح و متمایز باشد» بنابراین وی استقلال ذهن را مهم میشمرد. علاوه بر اینکه دکارت در ادامه سخنی میگوید که کانت آن را مطرح نکرده و بسیار مهم است. دکارت در ادامه روش اول میگوید: « از شتابزدگی و سبق ذهن( پیشداوری) بپرهیز.»
بنابراین بیان کانت در باب روشنگری سخنی جدید نیست بلکه میتوان آن را تکراری و حتی تا حدودی ناقص دانست. چیزی که برای آن کانت را تجلیل میکنیم فلسفه وی و کتابی است که او 2سال پیش از نوشتن این مقاله آن را نگاشته بود. شاید بتوان شهرت این مقاله را در اثر نگرش غیرفلسفی و سطحی دانست؛ چون این مقاله، مقالهای جنجالی بود که مورد اقبال عموم واقع و سبب شهرت کانت شد. بنابراین آن چیزی که با آن عصر جدیدی شروع میشود و تا به دوران ما ادامه مییابد و افق جدیدی را به انسان میدهد فلسفه استعلایی است.
فلسفه استعلایی نوآوری کانت است که تا پیش از او مورد توجه قرار نگرفته بود. کمتر کسی به «شناخت امکانات ماتقدم» پرداخته بود. همین فلسفه استعلایی و «شناخت امکانات ما تقدم» است که میتواند حتی برای ریختن طرحی برای آینده به کار گرفته شود. دکتر مجتهدی با این توضیح پیرامون جایگاه رساله روشنگری در آثار کانت، از زاویهای دیگر روشنگری را مورد بازبینی قرار داد. وی گفت: برخلاف روش دکارت که «شتابزدگی» در تفکر را منع میکرد، این شتابزدگی در دوران روشنگری وجود دارد.
«شهامت در تفکر» داشتن با «شهامت در گفتن» داشتن متفاوت است؛ شهامت در گفتن است که ما را عجول میسازد. تحول روشنگری در اواخر قرن 18 در اروپا را نیز میتوان به نوعی «شهامت در گفتن» دانست نه شهامت در تفکر؛ زیرا در اواخر قرن، روشنگری حالت انحطاطی و تمسخر سنت را به خود گرفت و بعضی ارزشهای قدیمی، بیدلیل کنار گذاشته شدند؛ نوشتههای طنزآمیز ولتر در فرانسه مورد استفاده در متون مستهجن قرار گرفت و همین باعث شد تا این دید سطحی از روشنگری، مورد انتقاد «هردر» و «هامان» قرار گیرد و هگل آن را «روشنایی کاذب» بنامد. شاهکار هگل در نشان دادن سطحی شدن تفکر به جای روشنگری است. روشنگری مفید است و میتواند مثبت باشد. در فلسفه نیز استقلال ذهن و فکر اصل و ملاک است ولی باید به آسیبهای شتابزدگی در آن هم پرداخت.
در پایان دکتر کریم مجتهدی به سؤالات شرکتکنندگان پاسخ داد و به بیان مقایسه بین روشنگری آلمان و روشنگری فرانسه از نگاهی دیگر پرداخت: روشنگری در شاخه فرانسه سطحیتر است؛ ولتر طنزنویس است و در این کار واقعا تبحر دارد ولی فیلسوف به معنای اصیل کلمه نیست. البته افرادی مانند ژان ژاک روسو را نباید از یاد برد که به عقیده من آنتیتز روشنگری است؛ زیرا او اولین کسی بود که به پیامدهای جامعه صنعتی و بررسی محیطزیست پرداخت. کانت نیز در بحثهای حقوقی بسیار تحت تاثیر روسو است و در واقع تفسیری از روسو را به دست داده است.