از این که چند روز دیگر بعد از یکسال، بار دیگر مسئولان به تقویمها سر میزنند و به خاطر میآورند که چنین روزی هم وجود دارد! چند روز دیگر همه رسانهها با نگاهی ترحم آمیز و سخنانی حاکی از اینکه معلولان ناتوان هستند، از کمک کردن به این قشر فراموش شده سخن میگویند و با سپری شدن این روز، بار دیگر این طیف از جامعه به دست فراموشی سپرده میشوند... .
فردا سوم دسامبر مصادف است با سیزدهم آذرماه(امسال به دلیل سال کبیسه 13آذر روز جهانی معلولان است)، روز جهانی معلولان نامگذاری شده است.
سیزدهم آذر، روز جهانی معلولان، میتواند فرصتی مغتنم باشد برای تعمق بیشتر در خصوص مسائل آموزشی، توانبخشی و اجتماعی و افزایش سطح آگاهی و شناخت مسائل و حقوق این قشر از اجتماع. همچنین فرصتی میتواند باشد برای آگاهی دادن به مردم و
به زبانی دیگر فرهنگسازی برای درک و شناخت بهتر این قشر و مسائلشان.
شعار امسالِ روز جهانی معلولان از سوی سازمان ملل متحد، کرامت، منزلت و عدالت انتخاب شده است، این شعار به معنی برابری فرصتها؛ دسترسی همه انسانها بهطور مساوی به امکاناتی از قبیل مسکن، فرصتهای شغلی و تسهیلات آموزشی و تفریحی و از همه مهمتر داشتن منزلت اجتماعی است.
در اعلامیه جهانی حقوق بشر تصریح شده که انسانها با یکدیگر برابرند و این الهام و وام گرفته از میراث فرهنگی ماست. چنین ایده آلی تحقق خواهد یافت اگر بپذیریم که شهروند درجه یک و دو وجود ندارد، اگر تمام جامعه تواناییهای یک معلول را باور کند و او را بهعنوان فردی «ناتوان» محسوب نکند و اگر مسئولین برای بر طرف کردن موانع و ایجاد تسهیلات مناسب برای این قشر از جامعه همکاری بیشتر کنند.
مهمترین نکته این است که باور از خود معلول آغاز شود. با تلاش، باید خود را به سایرین بشناساند. باید خود و تواناییهای خود را باور داشته باشد و این باور را به جامعه هم منتقل کند. مهم است که معلول باشی و در میان انسانهایی بنشینی و کار کنی که معلول نیستند، از حقوق انسانی خود سخن بگویی، گزارش تهیه کنی، بنویسی، مصاحبه کنی، خود را بهعنوان نماینده یک قشر آسیب پذیر فراموش شده، نه به نمایش بگذاری بلکه به اثبات برسانی که آری، تو هم میتوانی!
آیا مردم با خود اندیشیدهاند که شاید در گوشه گوشه شهرشان، در همسایگیشان کسی باشد که نمیبیند، نمیشنود، فلج است یا اینکه عقب مانده ذهنی است؟ و به این بیندیشند که دردش چیست؟ و مشکلاش کدام است؟ به چه احتیاج دارد؟ و اصلا چرا معلول شده؟ در تعامل با این گروه از همپیکران اجتماع لازم است که نخست توانایی و کم تواناییهایشان را بازشناخته و درک کنیم و تا رسیدن به توان جمعی مردم در درک آنها، راهی دشوار را تا بسترسازی جامعهای مطلوب و دلپذیر برای آنها در کنار دیگران در پیش داریم. زمانی که معلول و معلولیت شناخته شد و جامعه، مردم و حتی خانوادهها، فرد معلول را شناختند و باور کردند، تغییر آغاز میشود.
اولین گام در راه تغییر، دگرگون شدن نگرش ماست.
این نگرش ماست که ارزشهای ما را تعیین میکند. نگرش ریشه در خوب و بد، زشت و زیبا، معلول و غیر معلول را تعیین میکند و این نگرش به آگاهی، شناخت و باورهای ما ارتباط دارد. هرچه باورهای ما انسانیتر، فطریتر و نزدیکتر به عدالت باشد، نگرش ما نیز انسانیتر و عادلانهتر خواهد بود. اینجاست که زشت و زیبا رنگ خواهد باخت و معلول و غیر معلول بیمعنا خواهد شد. چرا که ارزشهای ما ریشه در نگاه عدالت خواهانه ما دارد؛ عدالتی که انسانها را یکسان مینگرد، برابر میشمارد و فرق نمیگذارد.
اگر برآنیم تا تغییری ایجاد کنیم، اگر برآنیم فرهنگی بیافرینیم، شناختی ایجاد کنیم، حرفی از عدالت بزنیم باید بگذاریم فرزندان معلول این جامعه، نخست در میان قبیله فرهنگ ساز ما جای بگیرند، کنار آنها کار کنند تا شاید آنها «توانستن» خود را باور کردند و این باور را انتقال دادند تا فرهنگی پدیدار شود که در آن وجود انسانی آدمها، ملاک تعیین ارزش آنها باشد و قانونی که بهرهمندی از حق را برای همگان به ارمغان بیاورد.
درست است چشمی که نمیبیند، نمیبیند؛ گوشی که نمیشنود، نمیشنود؛ دست و پایی که فلج است، فلج است؛ ذهنی که کند است، کند است. اما در پس همه اینها، اگر باورمان بشود، روح انسانی یگانهای جاری است که خداوند آن را در وجود همه انسانها دمیده است. چشمش نمیبیند، اما حافظه تابناکش تو را به شگفت وامیدارد و اندیشه نابش تو را به ستایش.
گوشش نمیشنود، اما زیباترین نغمههای موسیقی را با سرانگشتان اعجازگر خویش به شما هدیه میکند.
حرکتی ندارد، اما با هوش سرشار خویش، ستارهها را فتح میکند. ذهنش کند است، آری، اما او انسان است؛ انسانی که روح خداوند در او دمیده شده است.
من هم سالهاست که فریاد میزنم با عملم، نوشته هایم، کار کردنم که تا به دیگران ثابت کنم که میتوانم و باورم کنند ولی متأسفانه باز هم میگویند:
«تو ناتوانی!»
به همین خاطر هیچ گاه نمیتوان انتظار داشت چنین نگرشی بتواند نگاه جامعه را اصلاح و یا حتی تعدیل کند. چون نگاهی که خود درست نیست، انسانی نیست، عادلانه نیست و هرگز نمیتواند در میان مردم درستی، انسانیت و عدالت بیافریند.
با همه اینها، استوار گام بر میداریم. چون دست کم خود به این باور رسیدهایم که میشود. از این رو شاید بتوانیم در فرهنگ سازان هم این باور را ایجاد کنیم. گرچه سخت است، سخت ولی باید انجام شود. و از این رو است که میتوان دوباره اندیشید که واژه «معلول» چه نقشی در گم کردن این راه دارد. با خود قدری تامل کنید که از این کلمه چه مفاهیمی را استنباط کرده و یا در ذهنتان تداعی میکنید: فردی که به تنهایی قادر نیست از عهده کارهایش برآید، فردی که در پشت نگاه خردکننده آدمهایی که میخواهند او را کمک کنند تحقیر میشود، فردی منزوی و جامعه گریز و....
همه اینها بار منفی معنایی واژه «معلول» است و «توان یاب» نقطه روبهروی آن؛ کسی که میخواهد و اراده کرده که سرنوشت را به دست خویش بازنویسد. اگر یک کلمه و فقط یک کلمه چنین تغییری ایجاد میکند پس زبان را در مسیری درست و شایسته انسانیت به کار گیریم.
من باور دارم که همه به باورمان ارج خواهند نهاد، به امید آن روز.