همشهری آنلاین – حسن حسنزاده: روی دیوار خانه فضای خالی دیده نمیشود؛ اصلا انگار این خانه را با تابلوی نقاشی ساختهاند. وارد خانه «علی فدایی» که میشوید انگار قدم در یک گالری بیانتها از نقاشیهای رئال، سورئال، مدرن و... گذاشتهاید. هجوم رنگها و طرحها، تابلوهایی از طبیعت زیبای تهران و ایران تا نقاشی اماکن تاریخی و فرهنگی، هویت متفاوتی به این خانه دادهاند. علی آقا میگوید این تابلوها تنها بخش کوچکی از آثاری است که تا امروز خلق کردهاست. چون بسیاری را هدیه داده یا در گالریهای مختلف فروخته است.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
خانهای که شبیه گالری نقاشی است
شمار زیاد تابلوها، سئوالهای بسیاری در ذهن ایجاد میکند، اما وقتی علی آقا میگوید شغلش تعمیر باتری خودرو است، این سئوالها بیشتر هم میشوند. اصلا یک تعمیرکار خودرو چطور وقت کرده چنین آثار فاخری خلق کند و چطور هنر نقاشی را با شغلی مثل تعمیر خودرو همزمان پیش برده است. فدایی تابلوی نقش برجسته کلیسای وانک را که یکی از نفیسترین آثارش است نشان میدهد و میگوید: «تا به حال عاشق شدهاید؟ من وقتی فقط ۹ سال داشتم عاشق نقاشی شدم. تمام دنیای من شده بود رنگ و بوم نقاشی. آن موقع ساکن اراک بودیم و همین باعث شد نقاشی را از استاد «ولیالله شمشیربندی» که یکی از اساتید بنام اراک بود یاد بگیرم. از همان موقع تا امروز که بیش از ۶۰ سال است که به هیچ چیزی بیشتر از نقاشی و غرق شدن در دنیای تابلوهای نقاشی علاقه ندارم.»
نقاشی که باتریساز شد و بالعکس!
این توصیفهای عاشقانه از نقاشی، کنجکاوی ما را درباره شغلش بیشتر میکند. وقتی از تعمیر باتری خودرو میپرسیم، لبخندی میزند و میگوید: «نیم قرن تعمیرکار خودرو بودم؛ باتری میفروختم و باتری اتومبیلها را تعمیر میکردم. وقتی مشتریها تابلوی نقاشی را داخل مغازه میدیدند و با چند سئوال میفهمیدند کار خودم است، باورشان نمیشد. میگفتند چطور ممکن است یک تعمیرکار خودرو، هنرمند هم باشد. اما باتریسازی شغلی است که با آن زندگیام را میچرخانم و نقاشی هنری که با آن روحم را جلا میدهم.»
علی آقا توضیح میدهد: «در هنرستان برق صنعتی خواندم و از همان جوانی وارد کار تعمیرخودرو و باتریسازی شدم. اوایل علاقهای به این کار نداشتم، چون من را از نقاشی دور میکرد. اما سر اجبار برای تامین مخارج زندگی بود که به تدریج به باتریسازی هم علاقهمند شدم. برنامهریزی کردم تا بین باتریسازی و نقاشی تعادل ایجاد کنم. هر وقت تابلوی نیمهکارهای در خانه داشتم، دلم پرمیکشید زودتر کار مشتریها را راه بیاندازم و برای تکمیل اثر به خانه بروم.»
رانندگان تاکسی مشتریان ویژه مغازهام بودند
علیآقا یک سالی است که مغازه باتریسازیاش را تعطیل کرده و حالا در ۷۴ سالگی تمام وقتش را برای تابلوهای نقاشی میگذارد. این کاسب مردمدار برای رانندگان تاکسی امتیاز ویژهای قائل میشد و با مشتریهایی که توان مالی نداشتند راه میآمد. خودش میگوید: «در طول این ۵۰ سال، بیشتر مشتریهایم ثابت بودند. این یعنی آنها هم از من راضی بودند. این میان، رانندگان تاکسی برایم فرق داشتند. همیشه به آنها تخیفیف ویژه میدادم، چون آنها را قشری میدانم که با صبوری در سرما و گرما کار میکنند و هزینه تعمیر خودرو گاهی از توان برخی از آنها خارج است.»
عشق به وطن در آثارم موج میزند
از کار تعمیرخودرو که بگذریم، صحبت درباره هیچ موضوعی به اندازه هنر نقاشی او را به وجد نمیآورد. به تابلوها اشاره میکند و میگوید من اینها را مثل فرزندانم دوست دارم. برای کشیدن برخی از آنها یک سال وقت گذاشتم و روز و شب به کیفیت آنها فکر کردم. حرف فروش آثار که میشود، میگوید: «چندتایی از تابلوها را فروختهام اما هیچوقت دلم نیامد تابلوهایم را بفروشم. اینها مثل فرزندان من هستند و باورتان نمیشود اگر بگویم نگرانم بعد از مرگم چه بر سر اینها میآید. نمیخواهم وقتی چشم از این دنیا بستم، این تابلوها دور ریخته شوند یا حتی در زیرزمین یک خانه خاک بخورند.»
علاقه به وطن در آثار علی فدایی موج میزند او خاطرهای در اینباره برایمان تعریف میکند: «چند ســال پیش یک فرد چینی پیدا شد که می خواست تعدادی از آثار من را بخرد. آن فرد چیزی حدود ۸۰۰ میلیون تومان را برای آثارم پیشنهاد داد ولی حاضر به فروششان نشدم چون دوست نداشتم آثارم از مملکتم خارج شــود. در تمامی آثار من رنگ و بوی وطنم وجود دارد چگونه میتوانم آنها را از کشورم دور کنم؟ حدود ۱۵ سال پیش هم فردی خواست اثر کلیسای وانک مرا ۲۵ میلیون تومان بخرد که میشــد با این پول آن موقع یک آپارتمان خرید ولی من حاضر به فروش نشــدم.»
میخواهم راحت بمیرم!
علی آقا اما حالا نظر دیگری دارد. پس از سالها روی آثارش برچسب قیمت نصب کرده و میگوید: «راستش را بخواهید میخواهم راحت بمیرم و نگران تابلوهایم نباشند. میترسم بعد از من این تابلوها در زیرزمین خانهها خاک بخورند و از بین بروند. برای همین به تازگی روی تابلوها برچسب قیمت زدهام و میخواهم آن را به دست افرادی بسپارم که قدر هنر را میدانند و آنها را در بهترین جای خانهشان قرار میدهند. میخواهم آن افراد بعدها وقتی ماجرای این تابلوها را برای فرزندانشان تعریف میکنند به آنها بگویند این تابلوها اثر نقاش گمنامی است که باتریساز بود اما دلش برای نقاشی پر میکشید.»
نظر شما