این امر از یک تحول فرهنگی و فکری حکایت دارد. به این معنا که جامعه ایرانی در یک مقطع خاص، نیاز به ارضای حس کنجکاوی و پرسشگری خود حول مسائل مختلف دارد؛ مسائلی که از مهمترین ضروریات زندگی در جهان مدرن است.
بر این اساس میتوان دانشنامهها را در حکم نبض تحولخواهی و پویایی یک جامعه قلمداد کرد. از دیگر سو، رواج دانشنامهها در یک جامعه، نشانه فراگیری علم و به بیان بهتر، همگانی شدن علم است. بیتردید هر جامعهای که فرهیختهتر باشد، حرکتی استوارتر را بهسوی توسعه، مدنیت و شهروندی آغاز میکند.
بر این پایه و جهت تبیین چگونگی این تحول به سراغ استاد کامران فانی،کتابشناس، مترجم و پژوهشگر برجسته رفتیم و با وی درباره نقش و اهمیت دایرهالمعارف به طور کلی و آسیبشناسی دایرهالمعارفنویسی در ایران معاصر به گفتوگو نشستیم.
- آقای فانی، پیش از هر چیز کمی درباره دایرهالمعارفنویسی و ضرورت آن صحبت کنید و بفرمایید که اصولا پدیده دایرهالمعارفنویسی چرا، چه هنگام و به چه ضرورتی شکل میگیرد؟
یکی از رویدادهای مهم فرهنگی در 30 سال اخیر رواج دایرهالمعارفنویسی یا نگارش کتابهای مرجع در ایران است. دایرهالمعارف نوعی کتاب مرجع است. کتاب مرجع، کتابی است که اطلاعات را به طور فشرده و منظم در اختیار خواننده قرار میدهد و پاسخ پرسشهای وی را در حوزههای مختلف میدهد. بنابراین اصولا کتاب مرجع و در میان آنها دایرهالمعارفها نشانه کنجکاوی یک جامعه است؛
جامعهای که پرسش دارد و علاقهمند است که پاسخهایی برای پرسشهایش بیابد، طبعا در پی گرفتن پاسخها از منابع مختلف برمیآید که این منابع را عموما دایرهالمعارف یا کتاب مرجع میگوییم. این توجهی که در ایران اخیرا نسبت به کتابهای مرجع پیدا شده، نشانه کنجکاوی و پویایی جامعه است و به یک معنا این علاقه و کنجکاوی نمایشگر فرهنگ یک جامعه پرنشاط و پرتحرک است. در قرنهای گذشته هم که در جامعهای حالت پرسشگری و کنجکاوی پیدا میشد، کتابهای مرجع در آنها پدید میآمد، چه در جامعه باستان و چه در جامعه امروز.
- پس بر این اساس، جامعهای را نمیتوان سراغ گرفت که در آن دایرهالمعارف وجود نداشته باشد، آیا میتوانید تاریخچهای از سیر دایرهالمعارفنویسی در جوامع مختلف بدهید؟
پیش از پاسخ به این پرسش، لازم است نکتهای را بیان کنم. کتابهای مرجع و دایرهالمعارفها، در حکم میزانالحراره یک جامعه است. آنها نشان میدهند که جامعه چه اندازه از رکود بیرون آمده و حالت تحرک و پویایی در خود ایجاد کرده است. اگر به سیر تاریخ بشر هم نگاه کنیم، رابطهای بین این پویایی و وجود کتابهای مرجع یا دایرهالمعارف میبینیم.بنابراین اگر دایرهالمعارف کتابی باشد که در همه حوزهها یا یک حوزه خاص بشری اطلاعات عمومی در اختیار افراد بگذارد و اگر صرفا با شکل خاص امروزه آن کاری نداشته باشیم، میتوان گفت که بله دایرهالمعارف در جوامع گذشته وجود داشته است.
در گذشته به دایرهالمعارف به شکل دیگری نگاه میکردند ولی هدف همین پاسخگویی به پرسشها بود، در عین حال، فراموش نکنیم که اصولا جوامع گذشته به ویژه جامعه ایرانی، جوامع شفاهی بودهاند و بسیاری پاسخ پرسشهایشان را نه از آثار مکتوب، بلکه بهطور شفاهی از افراد میگرفتند، یعنی افراد بودند که به یک معنا مرجع میشدند. به همین دلیل، در این جوامع شاهد گسترش این دسته کتابها نیستیم، اما در جوامعی که من به آنها جوامع کتابی میگویم، این نوع آثار رواج بسزایی داشتهاند، از جمله امپراتوری روم که در واقع پس از یونان پیدا شد.
ما در روم شاهد کتابهای مرجع هستیم، به ویژه از زمانی که نهضتی به نام یونانی مآبی در شرق باستان پیداشد که مرکز آن در اسکندریه بود. در کتابخانه اسکندریه این نوع کتابها را برای عموم تالیف و نگهداری میکردند. رومیها که خیلی علاقهمند بودند با این فرهنگ جدید آشنا شوند، برخی از این کتابها را از زبان یونانی به لاتینی ترجمه کردند. کتاب مفصلی از شخصی به نام پلینی وجود دارد با نام «تاریخ طبیعی». تاریخ طبیعی در آن زمان به معنای شناخت جهان بود. این اثر در 30 جلد بود و همهگونه اطلاعات در آن گردآمده بود.
جالب است بدانیم که در قرون اولیه مسیحی بود که در یکی از شهرهای ایتالیا به نام پمپئی آتشفشانی شد و آن شهر به کلی سوخت و ویران شد. پلینی شهردار شهر پمپئی بود. او در کتابی شرح این واقعه را مینویسد، زیرا او سه روز در شهر مانده و شاهد فاجعه بوده است. غرض این است که پلینی فرد برجستهای بود و گذشته از آن که یکی از رجال سیاسی بوده، رجل فرهنگی هم محسوب میشد. این کتاب (تاریخ طبیعی) همه نوع مطالب را دربر میگرفته: از گیاهشناسی تا ستارهشناسی و تاریخ و منطق. البته تنظیم این دایرهالمعارف به صورت کتاب است؛ یعنی هر کتاب یک موضوع را به طور جداگانه به بررسی و پژوهش گذاشته است.
در قدیم رسم براین بود که عنوان برخی کتابهایی را که نوشته میشد «کتابخانه» میگذاشتند. یک مورخ یونانی کتابی به نام «کتابخانه تاریخی» نوشته، که بخشی از آن به فارسی هم ترجمه شده است. نویسنده کتاب «دیودوروس سیکولوس» است. این کتاب مجموعه اطلاعات مختلف درباره موضوعات گوناگون است. البته در درجه اول اطلاعات تاریخی و جغرافیایی در این کتاب گردآمده است. «کتابخانه تاریخی» که بخش مهمی از آن به نحوه ارتباط ایران با روم میپردازد، برای ما حائز اهمیت است. به هر روی، در گذشته به این دست کتابها توجه میشده است، به ویژه در تمدنهایی که آن حالت پویایی بیشتر در آنها به چشم میخورد.
- در دوران اسلامی هم به ویژه از سدههای سوم تا پنجم همین پویایی را گواهیم و نشانه آن را میتوان در پیدایی نهضت ترجمه و توجه به علوم گوناگون دید. درباره دایرهالمعارفهای این دوران هم کمی توضیح دهید؟
دقیقا ما این حالت پویایی را در تمدن اسلامی میبینیم. از تمدنهای کتابی سخن گفتم. در گذشته دو تمدن بزرگ کتابی قبل از اختراع چاپ وجود داشت: یکی تمدن رومی و دیگری تمدن اسلامی که فوقالعاده تمدن کتابی بود.
- ببخشید شما از ایران باستان سخنی به میان نیاوردید، آیا این به آن دلیل است که ایران باستان را جزو جوامع کتابی به حساب نمیآورید؟
همینطور است. در ایران باستان، خیلی کم کتاب داریم. شاید یکی از علتهای آن همانگونه که اشاره کردم، این بوده که ایران باستان جزو جوامع شفاهی بود. البته اصطلاح جامعه شفاهی هیچ بار ارزشی خاصی ندارد، مقصود آن است که در اینگونه جوامع اطلاعات به طور شفاهی انتقال پیدا میکرد نه به طور کتابی.
- این شفاهی بودن و توجه به سخنان شفاهی هنوز هم در گفتار و رفتارهای روزمره ایرانیان رواج دارد: «شنیدهام، اینطور میگویند و...» این را میتوان یک آسیب جدی در حوزه دایرهالمعارفنویسی تلقی کرد که در آخر بحث به آن خواهیم پرداخت.
این شیوه، اصولا جزو روحیه برخی افراد و جوامع درآمده است؛ اما در دوران پس از اسلام اینگونه نبود. در واقع خود ایرانیان در این دوران به کتاب توجه زیادی نشان دادند. در این دوره است که ما به دایرهالمعارف در معنای جدیدی برمیخوریم.
- با درنظر گرفتن مسیر تاریخیای که درباره دایرهالمعارفنویسی ذکر کردید، آیا در دوران اسلامی تحول خاصی در این زمینه صورت گرفت؟ به عبارت دیگر، آیا مسلمانان با همان شیوههای مرسوم دست به نگارش دایرهالمعارف زدند و یا شیوههای نوینی را ابداع و گسترش دادند؟
تمدن اسلامی از قرن دوم به بعد، تمدن پویایی بود، زیرا بسیار کنجکاو بود. این کنجکاوی را میشد در چند مولفه دید: یکی توجه به ترجمه کتابها به زبانهای دیگر بود؛ به این معنا که اولین گام مسلمانان در راه پویایی این بود که در تمدنها و فرهنگهای دیگر چه گذشته و چه میگذرد؟ این بود که نهضت بزرگ ترجمه در قرنهای دوم و سوم هجری در جهان اسلام پا گرفت و حتی مرکزی هم به نام «بیتالحکمه» و «دارالترجمه» تاسیس شد که هدفش ترجمه کتابهای مختلف از یونانی، هندی، سریانی و پهلوی به زبان عربی بود. در کنار این، خود مسلمانان هم شروع کردند به تالیف کتاب. بنابراین از همان آغاز، توجه به کتابهای مرجع را در تمدن اسلامی میبینیم. در این دوران کتابهای مرجع گوناگونی پدید آمد( زندگینامهها، کتابشناسیها).
در این دو حوزه بخصوص، ما شاهد تالیف کتابهای زیادی هستیم. در تمدن اسلامی حدیث اهمیت زیادی داشته و نقش تعیینکنندهای در ساختار یک جامعه ایفا میکرد. این بود که اولین مجامع حدیثی در قرنهای دوم و سوم پدید آمد. به موازات آن، به این دلیل که حدیث بر نقل قول راوی آن مبتنی بود، مسلمانان به این امر توجه نشان دادند که باید کتابهایی درباره راویان حدیث بنویسند. به یک معنی، کتابهای «علمالرجال» کتابهای زندگینامهنویسی است؛ یعنی همان چیزی که امروزه فرهنگ زندگینامهای میگوییم. این دست آثار به یک معنا، دایرهالمعارف زندگینامهها بوده است.
کتابشناسیها، آثار دیگری بود که رواج بسزایی در تمدن اسلامی داشت. یکی از بهترین کتابشناسیهای دوران اسلامی، کتاب «الفهرست» ابنندیم بوده است. ابنندیم، خودش کتابدار و کتابفروش بود و در راسته کتابفروشان بغداد کتابفروشی داشت. ابنندیم کتابها را گردآوری کرد و آنها را در 10 موضوع- آنگونه که امروزه در طبقهبندی دیویی برمیخوریم- تقسیم کرد. او برای هر موضوع، کتابها و نویسنده مهم در آن را در کتاب خود ذکر کرد.
الفهرست، دربردارنده بیش از 15هزار کتاب و بیش از چندهزار مولف است. در واقع، این کتاب، نوعی کتابشناسی- زندگینامه است؛ زیرا وقتی کتابهای یک فرد را میآورد، اول زندگینامه او را بیان میکند و سپس در زیر آن، کتابهای دیگر وی را میآورد. این اثر گونهای کتابشناسی جهانی است، زیرا در این کتاب از افلاطون و ارسطو تا مفسران و مورخان اسلامی یاد شده است. در اینجا لازم است از کتابهایی که به زبان فارسی نوشته شده نام ببرم؛ «نفایس الفنون» که نویسنده (شمسالدین آملی) آن همزمان با حافظ بوده، مجموعهای از 80 علم را دربردارد.
در این کتاب از هندسه و حساب گرفته تا تفسیر و صرف و نحو و حتی بازیها وجود دارد. من هنوز معتقدم که اگر امروزه هم کسی این کتاب را بخواند، با معارف عمومی جهان اسلام آشنا میشود. لازم است که به کتاب دیگری پیش از کتاب «نفایسالفنون» اشاره کنم؛ رسائل اخوان الصفاء، این دسته کتابها، بر این هدف بودند که معارف و دانشهای زمانه خود را به زبان ساده در اختیار مردم قرار دهند. البته اکثر نویسندگان این کتابها که در قرن چهارم هجری میزیستند، ناشناختهاند.
این رسالهها که بالغ بر 52 عدد میشوند، هر کدام چیزی حدود 40-30 صفحهاند و درباره علوم و معارف گوناگون بشری آن زمان نگاشته شدهاند. کتابها به زبان خیلی ساده مفهومی نوشته شدهاند، چنانکه اگر امروزه کسی به زبان عربی احاطه داشته باشد، خیلی راحت آن را میخواند، حتی بخشهای فلسفی و کلامی آنها را. در کنار این، بیش از 100 کتاب به زبانهای عربی فارسی موجود بوده که بسیاری از آنها از میان رفتهاند و همه آنها گونهای معارف عمومی برای استفاده همگان بوده است. با این حال، اکثر قریب به اتفاق این نوع آثار از نظر ترتیب مطالب، شیوه امروزی را نداشته است.
- آیا نویسندگان ایندست آثار خود متخصص در علوم زمانه و یا در یک رشته علمی خاصی سرآمد بودهاند یا آنکه اطلاعاتی اجمالی و کلی از علوم گوناگون داشتهاند؟
اصولاً دایرهالمعارفها را متخصصان نمینویسند؛ کسانی مینویسند که اطلاعاتی عمومی از علوم دارند. در گذشته، بسیاری تبحری خاص در یک حوزه داشتند و درضمن از حوزههای دیگر هم بیخبر نبودند. در آن روزگار تخصص به مفهوم امروزی مطرح نبود؛ کسی که پزشک میشد، ضمن پزشکبودن، ریاضیدان، منجم و اهل فلسفه و کلام هم بود. افرادی که دایرهالمعارف مینوشتند، کمابیش با همه حوزهها آشنا بودند و میکوشیدند تا مطالب تخصصی علوم را به همین شیوه بیان کنند.
- البته ما آثاری هم داریم که عنوان دانشنامه بر خود دارند و نویسندههایشان متخصص در آن علم هم بودهاند؛ مثل «دانشنامه علایی» ابنسینا که البته برای متخصصان نوشته شده و گونهای دایرهالمعارف تخصصی در معنای امروزی آن است.
معمولاً دانشنامه علایی را اولین دانشنامه بهزبان فارسی میدانند. در قدیم تمام معارف نظری بشری را زیر 3 حوزه میآوردند: منطق که مقدمه علوم بود، طبیعیات که فیزیک و علوم طبیعی را دربرمیگرفت و پس آن وارد الهیات میشدند که فلسفه و کلام بود. دانشنامه علایی از نظر تدوین فرقی با کتاب «نجات» ندارد.
ابنسینا کتابهای تخصصی زیادی نوشته است ولی این کتاب را برای عامه مردم و بهمعنای خاص برای یک نفر که فرمانروای آن سامان بوده، نگاشته است. درواقع دانشنامه، اطلاعات عمومی در معارف عقلی را برای عموم آورده است. بنابراین فردی مثل ابنسینا هم به این توجه داشته که کتابی برای استفاده عموم تألیف کند.
- کسانی که اینقبیل آثار (دایرهالمعارفها) را مینوشتند، چه عنوانی داشتند؛ دایرهالمعارفنویس یا چیزی دیگر؟
در قدیم این دسته افراد را «ادیب» میگفتند. ادیب کسی بوده که اطلاعاتی کمابیش در همه حوزهها داشته است. در گذشته ادبیات مفهوم گستردهای داشت. ادبیات مجموعه نوشتهها را دربرمیگرفت؛ مثلاً فردی مانند جاحظ که تخصصی در هیچ حوزهای نداشته اما در همه آنها وارد شده است. اصولاً واژه دایرهالمعارف در قدیم بهکار نرفته و از ساختههای دوره جدید است.به هر حال- همانگونه که گفته شد- توجه به اینکه کتابی تألیف شود که مورد استفاده عموم قرار گیرد، در تمدن اسلام سابقه طولانی دارد.
- دایرهالمعارفنویسی در دوره جدید با تحولات مدرنیته، وارد فضای جدیدی شد. معمولاً آغاز دایرهالمعارفنویسی مدرن را با دایرهالمعارف فرانسه که نویسندگان آنها به «اصحاب دایرهالمعارف» مشهور شدهاند، میدانند. به یک معنا، دایرهالمعارف فرانسه، نیاز روشنگرانه نسل جدید برآمده از تحولات مدرن را برآورده میساخت. از اینرو این نخستین دایرهالمعارف را فرزند روشنگری میدانند. به نظر شما این دسته از دایرهالمعارفها که مهر دوران جدید را بر پیشانی خود دارند (چه از نظر محتوا و چه از نظر ساختار) چه نوآوریای را در این عرصه (دایرهالمعارفنویسی) به ارمغان آوردند؟
از رنسانس به بعد که درواقع تحول فکری و معنوی در اروپا پیدا شد، توجه به گسترش معارف بشری بهویژه با اختراع چاپ بیشتر شد. اختراع چاپ مخاطبان وسیعتری را در اختیار ایندسته از آثار گذاشت. از قرن16 میلادی که آغاز تمدن مدرن است، شاهد پیدایی کتابهایی هستیم که بهشیوه قرون وسطی با مطالب متنوعتر در اروپا طرح میشد؛ کتابی را که بهصورت جدید باشد، در اوایل این قرن شاهد نیستیم.
اروپاییها کمکم متوجه شدند که آنقدر دامنه معارف افزایش پیدا کرده که لازم است در شیوه تدوین دایرهالمعارف تغییر و تحولی ایجاد شود؛ بنابراین از اوایل قرن هیجدهم، بر این تفکر که دایرهالمعارف کتابی است که اطلاعات را بهصورت موجز و فشرده تدوین و تهیه میکند، این هدف افزوده شد که فرد مراجعهکننده که متخصص نیست، بتواند بهسهولت و سرعت به مطلب خودش دست پیدا کند. به همین علت فکر کردند که ما از قدیم لغتنامه داشتهایم و شیوه معمول لغتنامهها هم این بوده که لغات را به صورت الفبایی تنظیم کنند.
به این طریق خیلی راحت میشد به لغت مورد نظر دست پیدا کرد. این بود که تصمیم گرفتند تا دایرهالمعارفها را هم به این شیوه تدوین کنند. از قرن هجدهم به بعد این شیوه در تدوین دایرهالمعارفها به کار بسته شد. از این پس، بهجای آنکه مطالب دایرهالمعارفها برحسب موضوع و آن هم در موضوعات کلی سامان یابند، گفتند؛ بیاییم موضوعات را بشکنیم و هر موضوعی را به ترتیب الفبایی خودش بیاوریم؛ درست مثل کتابهای لغت که بهترتیب الفبایی قرار میگیرند.
این شیوه باعث میشود که مراجعهکنندگان بهسرعت مطلب موردنظرشان را در دایرهالمعارفی که حاوی مطالب متنوعی است، بیابند. این فکر در قرن هجدهم و حتی اوایل قرن هفدهم پیدا شد و یکی از مهمترین ایندست آثار که درواقع بنیانگذار این شیوه است، کتابی است به نام «فرهنگ انتقادی». این کتاب از نویسندهای فرانسوی به نام «پیر بیل» است. پیر بیل به یک معنا پدر معنوی روشنگری بوده است.
تدوین این فرهنگ انتقادی به شیوه الفبایی بود. ولتر هم که «فرهنگ فلسفی» خود را نوشت، به همین شیوه عمل کرد. به هر روی، مجموعه عواملی در قرن 18 سبب شد که دایرهالمعارفنویسی به شیوه جدید رونق پیدا کند. در آغاز یک دایرهالمعارف در انگلستان با عنوان «چمبرز» پیدا شد که فرانسویها دست به ترجمه آن زدند و سپس
پیبردند که این دایرهالمعارف خیلی مختصر است و بر آن شدند تا خود دایرهالمعارفی را تدوین کنند که شما به آن اشاره کردید که البته حدود 33 جلد از آن به چاپ رسید. به یک معنا شروع دایرهالمعارفنویسی به سبک جدید با همین دایرهالمعارف(فرانسه) است. این دایرهالمعارف الگویی شد برای تدوین سایر دایرهالمعارفها.
- آیا دلیل خاصی وجود داشت که اولین دایرهالمعارف در معنای مصطلح آن در فرانسه پای بگیرد؟
به هر حال فرانسه بزرگترین کشور اروپایی- چه از نظر جمعیت و چه از نظر فرهنگ- در قرنهای هفدهم و هجدهم بود. دیگر آنکه کشوری بود که در آن نظریات فلسفی، فکری و مذهبی پرهیجانتر از جاهای دیگر مطرح میشد.
- اکنون هم اینگونه است.
همینطور است. بر این اساس میتوان گفت که فرانسه بیشتر از همه این نیاز را درک میکرد و البته امکانات پاسخگویی به آن را هم داشت چون دانشمندان و نویسندگان بزرگی در فرانسه ظهور پیدا کرده بودند. از این پس بود که بهتدریج متوجه شدند دایرهالمعارف کاری گروهی است و دیگر از عهده یک تن- آنگونه که در دوران باستان و میانه بود- برنمیآید؛ آنقدر معلومات گسترده و دامنه علم وسیع شده بود که میبایست بهطور گروهی کار کرد. این کار گروهی را بهخوبی میتوان در دایرهالمعارف فرانسه دید. درواقع عصر روشنگری در بطن خود مجموعهای از دانشها و اطلاعاتی را که براساس کشفیات و یافتههای علمی فراهم آورده بود، داشت. از اینرو، جامعه احساس میکرد باید مجموع معلومات خود را بهنحوی مرتب و منظم کند.
- آیا دایرهالمعارفهایی که پس از این دایرهالمعارف پا به عرصه گذاشتند و آن را الگوی خود قرار دادند، موجد اشکال نوین تحولی در این حوزه شدند؟
تمام دایرهالمعارفهایی که پس از این آمدند، به همان شیوه الفبایی تنظیم شده بودند، منتها تنها فرقی که وجود داشت در کمیت بود؛ به این معنا که از دایرهالمعارفهای یکجلدی وجود داشت تا 70جلدی که مثلاً در اسپانیا و ایتالیا چاپ شدند. این دایرهالمعارفها مفصل بودند. یک تحول دیگر این بود که بهتدریج احساس شد که باید در کنار دایرهالمعارفهای عمومی، دایرهالمعارفهای تخصصی هم چاپ شوند. علم آنقدر تخصصی و شاخهشاخه شده بود که دایرهالمعارفهای عمومی نیاز پژوهشگران متخصص را برنمیآورد؛ این است که از قرن نوزدهم بهبعد شاهد چاپ دایرهالمعارفهای تخصصی در موضوعات متنوع هستیم.
تحول مهم دیگر این بود که کمکم پی بردند که مخاطب نیز در تألیف دایرهالمعارف تعیینکننده است. مخاطب از دوران کودکی شروع میشود تا مردم باسواد عام و متخصصان رشتههای مختلف؛ این بود که انواع مختلف دایرهالمعارفها برحسب نوع مخاطب پیدا شدند. بنابراین در امر دایرهالمعارفنویسی، از نظر موضوعی و از نظر مخاطب شاهد تحول بودهایم.
همین شیوه بود که در قرن نوزدهم وارد جهان اسلام شد و جهان اسلام که خود زمانی در زمینه کتابهای مرجع و دایرهالمعارفهای مختلف پیشگام بود، بار دیگر- نخست در کشورهای عربی و سپس در ایران- دایرهالمعارفنویسی به شیوه جدید باب شد.