شرایطی که باعث شده روند سرمایهگذاری در فیلمها هم دچار مشکل و به احتمال قوی تغییراتی شود. این البته فقط یکی از دهها بحرانی است که هالیوود از ابتدای تولدش با آن دستو پنجه نرم کرده است.
نظام استودیویی هالیوود در میانههای دهه 1910 تا 1920 شکل گرفت. استودیوهای فیلمسازی سینما را بهمثابه صنعتی پولساز در آمریکا جا انداختهاند. استودیوها قواعد و مقرراتی را بنا نهاده اند و چنان ریشه یافتهاند که مثلاً بحران عظیم اقتصادی آمریکا در دهه 30 نه اینکه بیتأثیر بر هالیوود باشد ولی آن را از پا نینداخت؛ هرچند هالیوود از دامنه تغییرات سیاسی و اجتماعی گسترده جامعه آمریکا دور نماند. نظام استودیویی چنانچه تامس اسکاتز به آن اشاره کرده به این دلایل دچار افول شد؛ دادخواستهای ضدانحصاری دولت مرکزی، قوانین مالیات فدرال و شاید مهمتر از همه شکلهای جدید نمایشی و تفریحی و تغییرات عمده در شیوه زندگی آمریکایی...
مردم عادت تماشاگری خود را از «سینمارفتن»به «تماشای تلویزیون»تغییر دادند، استودیوها بهتدریج سالنهایی را که در اختیار داشتند، فروختند، هنرمندان تحت قراردادشان را اخراج کردند و تجهیزات خود را به فیلمسازان مستقل و شرکتهای تولید برنامههای تلویزیونی اجاره دادند، بهطوری که در دهه 60، جیام، وارنر و سایرین، دیگر استودیوهای واقعی بهشمار نمیرفتند.
وقتی نظام استودیویی هالیوود با آن همه شکوه و جلال فروریخت، خیلیها ندای مرگ هالیوود را سر دادند، بهخصوص اینکه با آمدن تلویزیون بهنظر میرسید که سینما توان رقابت با این رسانه جدید و قدرتمند را ندارد.
باسقوط نظام استودیویی، به تدریج دوران اسطورهها و سینمای کلاسیک هم بهپایان رسید. وقتی جان فورد، هوارد هاکس، هیچکاک، هاتاوی و... بازنشسته شدند به نظر میرسید که عصر داستانگوهای بزرگ سینما به پایان رسیده است.
دهه 60 با تمام بحران و انبوه تناقضهایی که در دل جامعه رخ داد و تداوم تغییر مدل رفتاری جامعه و پدیدههای مهمی که از اواخر دهه60 سراسر جهان و به تبع آن آمریکا را متأثر از خود کرد، بر سینما هم تأثیرات خود را بهجا گذاشت.
هالیوود اما در همین دوران تازه هم، توانست دوباره برخیزد و خود را با شرایط تازه وفق دهد. تلویزیون اگر در دهه60، بهعنوان بزرگترین دشمن سینما وارد میدان شده بود، خیلی زود برجستهترین فیلمسازان را در دامن خود تربیت کرد و به هالیوود هدیه داد. جان فرانکن هایمر، آرتورپن، سیدنی پولاک و... از تلویزیون به سینما آمدند و قواعد بازی تازهای را هم با خود به همراه آوردند.
بعد از اوجگیری یعنی در دهههای 70 و80، دوباره صنعت سینمای آمریکا در بحران فرورفت. خیلیها معتقدند اگر لوکاس و اسپیلبرگ با محصولات عظیم سرگرمکنندهشان نبودند و اگر پدیدههایی چون استالونه از راه نمیرسیدند، هالیوود در دهه 80 نفسهای آخر را میکشید، اما تجربه نشان داده که اگر اینها نبودند، افراد دیگری به میدان میآمدند.
نکته جالب توجه اینکه در دهه 80، فیلمها همزمان با افت فروش به لحاظ کیفیت زیباییشناسانه هم بهشدت تنزل یافتند؛ دههای که بدترین سیاستها و بدترین مدها از آن به یادگار ماند وسینما هم ضعیفترین محصولاتش را بهنمایش گذاشت.
در دهه 90، هالیوود باز هم نفسی تازه و مخاطبان پرشماری یافت. چنانکه در هزاره سوم هم با وجود هجوم رسانههای رقیب، انبوه کانالهای تلویزیونی، اینترنت و سرقتهایی که در فضای مجازی صورت میگیرد و البته بحرانهای اقتصادی، همچنان به مسیر خود ادامه میدهد. نکته قابل توجه میزان انعطاف مدیران استودیوها در وفقدادن خود با شرایط تازه است، گویی آنها از یک قاعده قدیمی فیلمهای آمریکایی بهره میگیرند؛ اینکه قهرمان با وجود تمام مشکلات و بحرانها، در آخرین لحظه نجات مییابد.