آخرین نمایشنامه یاسمینا رضا که در سال 2007 میلادی نوشته شده است به رابطه والدینی میپردازد که فرزندانشان با یکدیگر درگیر شدهاند و در اثر ضربوشتم یکدیگر، پای والدین به داستان باز شده است و... .
یاسمینارضا را در حال حاضر باید یکی از جدیترین منتقدان دنیای مدرن و جهان امروز دانست. او همواره با انتخاب یک داستان ساده و سطحی، مفاهیمی را عیان میسازد که اتفاقا از عمق و غنای زیادی برخوردار هستند و در لابهلای همین اتفاقات ساده و پیشپا افتاده، معضلاتی اجتماعی را مطرح کرده و به نقد آن میپردازد.
«خدای کشتار» در بستر یک خانه و در مورد والدین شکل میگیرد اما نگاه تلخ رضا به اجتماع با درونمایهای ابزورد مخاطب را به چالشهای رفتاری و گفتاری شخصیتهای اجتماعی و نحوه روابط آدمها در کوچکترین نهاد مدنی (خانواده) میکشاند.
رضا با پرداختی جامعهشناسانه و با روانکاوی شخصیتهای نمایش، «من» واقعی انسانهای امروز را آشکار میسازد. او با طرح یک دعوای ساده و کودکانه به دنیای والدین وارد میشود و رفتار کودکانه انسانهای به ظاهر روشنفکر و فرهیخته را به باد استهزا میگیرد و در نهایت خانه به محکمهای برای قضاوت درباره خانوادهها (و نه بچههای آنان) تبدیل میشود؛ انسانهایی که به هیچ عنوان نمیتوانند سر سازگاری با یکدیگر نشان دهند و در روابط با یکدیگر دچار مشکل هستند.
از دیدگاه یاسمینارضا، انسانهای این قرن، نمیتوانند صادقانه با یکدیگر رفتار کنند و در دنیای دروغ و دورنگی غوطهور هستند.
در نمایشنامههای رضا، شخصیتهای نمایش نمیتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و همواره از این مسئله رنج میبرند؛ در حالی که اگر شخصیتها در لحظهای هرچند کوتاه به یکدیگر سرسازگاری نشان دهند، نمایش به پایان خواهد رسید و عاقبت خوب و خوش در مقابل دیدگان تماشاگر پدیدار خواهد شد. اما از آنجا که شخصیتهای نمایشنامههای او همواره، شخصیتهای پیچیده هستند، هرگز این اتفاق رخ نمیدهد تا اینکه تماشاگر به درون واقعی آنان پی میبرد.
نمایش «خدای کشتار» هم مانند سایر آثار رضا از این ویژگیها برخوردار است و در عین حال به نقد قدرت و زورمندی زورگویان میپردازد و در واقع نمایش به نوعی نقد قدرت در جوامع مدرن است.
«خدای کشتار» استعارهای از انسانهای قدرتمند دوران معاصر است که برای رسیدن به خواستههایشان از هیچچیز نمیگذرند و در عین حال نقاب روشنفکری بر صورت دارند. رضا در این نمایشنامه یک رویکرد تربیتی، روانشناختی و جامعهشناختی را مبنا قرار میدهد و با نمایان ساختن تناقضات رفتاری و گفتاری شخصیتهای نمایش نابسامانیهای اجتماعی را عیان میکند و به تحلیل شرایط، شخصیتها و موقعیتها میپردازد.
بستر شکلگیری نمایش «خدای کشتار» مانند سایر آثار رضا، فضایی ثابت است که عناصر و نشانههای واقعگرایانه در آنجایی ندارند و فضای نمایش کاملا انتزاعی و آبستره است. رضا برای نشان دادن آنچه در ذهنش میگذرد بیش از هرچیز به ناخودآگاه مخاطب توجه میکند و در بستری ساده و بیپیرایه و از طریق شخصیتهایش به انتقال مفاهیم میپردازد.
از همینرو اغلب نمایشنامههای او و به خصوص نمایشنامه «خدای کشتار»، نمایشنامهای شخصیت محور است. شخصیتهای نمایش و بروز رفتارهای متفاوت از سوی آنان، عنصر اصلی و پیشبرنده نمایشنامه «خدای کشتار» است.
طراحی شخصیتهای نمایش «خدای کشتار» و نوع انتخاب دیالوگهای هر شخصیت بر همین مبنا صورت گرفته است و در دل همین رویکرد و نگاه است که شخصیتها به طور مداوم و مستمر تغییر جبهه میدهند و با یکدیگر متحد میشوند و با گذر از شرایط و موقعیتهای مختلف دچار تحول میشوند و به دیگری میپیوندند و داستان را به پیش میبرند. علیرضا کوشک جلالی، کارگردان نمایش، در اجرای این اثر به میزان بالایی به ذهنیت و نگرش نویسنده نمایشنامه وفادار مانده است و در حقیقت تمام تلاش او، اجرای نمایش همسو با ذهنیت نویسنده بوده است.
کوشکجلالی از کمترین آکسسوار و ابزار صحنهای بهره گرفته است و تنها به آراستن صحنه نمایش به رنگ سفید و نصب چند تابلو از پیکاسو، آفریقا و... اکتفا کرده است. او در اجرای این نمایش، همانند نمایشنامه رضا، شخصیتها و روابط میان آنها را که عمدتا توسط دیالوگ برقرار میشود مدنظر قرار داده و تقابل آنان را با رویکردی دراماتیک به صحنه آورده است.
شخصیتهای نمایش «خدای کشتار» در ابتدای نمایش آشکارا از خود بروز میدهند که با اتکا به نقاب، رودرروی یکدیگر قرار گرفتهاند و از همان ابتدا مشخص میشود که شخصیتها در حال نقش بازی کردن برای یکدیگر هستند.
تقابل و تضادهای رفتاری شخصیتها در موقعیتهای مختلف، درونیات واقعی شخصیتها را به خوبی آشکار میسازد و بر تلخی و پوچی نمایش میافزاید.
رفتار کودکانه والدین در این اجرا بیش از هر مقوله دیگری خودنمایی میکند و در نهایت مخاطب را به این باور تلخ میرساند که کودکان مقصر دعوای بزرگترها نیستند، بلکه والدین باعث و بانی اصلی وقوع درگیری میان کودکان هستند.
کوشک جلالی با خالی گذاشتن صحنه به لحاظ استفاده از آکسسوار، علاوه بر ایجاد تحرک بیشتر میان بازیگران، در خلق میزانسنهای جدید، گام موفقی برداشته است و به دلیل فضای بزرگتر و شعاع حرکتی بیشتر برای بازیگران، بر جنبههای زیباییشناختی نمایش افزوده است و تمرکز اصلی تماشاگر را روی دیالوگ و کلام قرار داده است.
در اجرای نمایش «خدای کشتار» الگوها و نشانههای خاص معنایی از سوی کارگردان رعایت شده و موقعیتها بدون کوچکترین کم و کاستی در راستای مفاهیم نهفته در نمایشنامه شکل گرفته است. رویدادها و حوادث هم در پی علتها و معلولها رخ میدهند و نوعی قانونمندی در روایات و اجزای صحنه حاکم شده است. تنها نقطه ضعف اصلی و اساسی نمایش «خدای کشتار» را باید در انتخاب و هدایت بازیگران بررسی کرد. توجه بیشتر به سن و سال شخصیتهای نمایش در انتخاب بازیگران میتوانست نتیجه بهتری رقم بزند.
اغراق بیش از حد در ایفای نقش در برخی صحنهها به انزجار تماشاگر از شخصیتها منجر میشود و سیمای جدیدی از شخصیت را پدیدار میسازد که با هیچ تحلیلی در آثار رضا نمیگنجد. بهاره رهنما به لحاظ شخصیتی، به «آنت» نزدیکی زیادی دارد اما در صحنههایی که قرار است خشم شدیدی را از خود بروز دهد بیشتر به یک زن سنتی اصیل ایرانی بدل میشود و رفتاری کاملا متضاد با شخصیت «آنت» را به نمایش میگذارد. در مجموع نمایش «خدای کشتار» تجربه موفقی از این نمایشنامهنویس منتقد اجتماع است و دریچههای جدیدی از تئاتر مدرن را به روی تماشاگران میگشاید.