همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: روزی که گذشت یعنی ۲۷ آبان ماه سالرزو تولد طاهره صفارزاده بود. شاعری که بدون تبلیغ و هیاهو هم یکی از بزرگترین نامهای شاعران زن پس از انقلاب است. کسی که مردان را «مردان منحنی» میبیند و به قول افشین علاء، شاعر و پژوهشگر، رفتار و شیوه زیستن آنها را دیده که به شعر کشیده است. صفارزاده همچنین قرآن کریم را به انگلیسی ترجمه کرد که کاری بس سترگ بوده و هست.
با افشین علاء، معطوف به مجموعه شعر «مردان منحنی» گفتوگو کردهایم که در ادامه می خوانید:
چرا مجموعه شعر «مردان منحنی» تاریخ انقضا ندارد؟
چون این تعبیر کنایهآمیز در عنوان شعر و مضامین فوقالعاده در سرتاسر آن به همه دو رویان و مزوران و دروغگویان و نان به نرخ روزخوران و ترسویان اشاره دارد. بنابراین در انحصار زمان و مکان خاصی نیست. البته این روزها که درگیر بحران سیاسی هستیم، شاید این حرفها ذهن مخاطبان را متوجه چهرههای سیاسی کند. اما منظور من این نیست و فکر می کنم تعبیر «مردان منحنی» شامل مصادیق فراوانی میشود که حتی در برخوردهای روزمره با آنان مواجهیم. نهیبی هم که طاهره صفارزاده می زند، پرده برداشتن از یک واقعیت جاری در زندگی ما انسانهاست. در واقع مخاطب این تعبیر همه کسانی هستند که روی فطرت الهی خود پا میگذارند و برای کسب منفعت، جلب توجه، انتقام گرفتن از کسانی که مثل آنها فکر نمیکنند، یا حتی بی دلیل یا از روی حسادت و خبث باطن، به همنوعانشان آزار میرسانند.
افشین علاء- شاعر و پژوهشگر
چه بسیار دیدهایم کسانی را که در ابتدای برخورد، به نظرمان اسوه زهد و دانش و فضایل اخلاقی بودند اما با گذشت زمان دیدیم تن به چه حقارتهایی دادهاند و چه رفتارهای دون شأن که نکردهاند. حتی برخی کسانی که ادعای پیشکسوت و استادی دارند و بازار مرید پروریشان هم پر رونق است. کسانی که در ظاهر دل از مریدان میبرند و در خفا آن کار دیگر میکنند. این جور آدمها زیادند، با سلایق و گرایشها و تابلوهای گوناگون. به ظاهر هم شاید انسانهای موفقی به نظر برسند، اما افراد آگاه و تیزبین فریبشان را نمیخورند. چون پشت پرده آنان را هم میدانند. میبینید که این یک بحث فنی و ادبی نیست. دارم به آفات و خطرات پیش روی انسانها اشاره میکنم. این را هم از بزرگان صاحبدل و شاعران روشن ضمیر و آزادهای مثل صفارزاده آموختهام. به نظرم او در این شعر، شیرزنانه کمر به رسوایی نااهلان و دروغگویان بسته و زینبوار رذائل اخلاقی نامردان را افشا می کند که با زیبایی تمام نام مردان منحنی بر آنها نهاده است.
افراد متعهد با فطرت زلال در معرض طعن و دوشمنی هر دو سو قرار میگیرند
چرا در این مجموعه، دغدغه خانم صفارزاده پیش از هر چیز بر ریاکاری و تملق معطوف است؟
شاید به این دلیل باشد که صفارزاده دو ساحت ناهمگون در عرصه تفکر و هنر را با هم تجربه کرده و بر آفات عمیقی که هر دو حیطه را بیمار کرده اشراف دارد. منظورم حضور توامان او در عرصه روشنفکری و تفکر دینی است. گاه فکر میکنیم تزویر و ریا فقط در فضای اعتقادی و دینی است که مجال ورود مییابد. اما افراد ژرفاندیش و تیزبینی مثل صفارزاده میدانند که علف هرز کوتهبینی و جزم اندیشی و نارواداری در ساحتهای دیگر نیز ریشههای عمیقی دارد. بدیهی است افراد باورمند، صادق و متعهد به فطرت زلال خود در معرض هجمه و طعن و دشمنی از هر دو سو قرار میگیرند. صفارزاده نیز از این قاعده مستثنی نیست. هر چند ما از آسیبهایی که این زن استوار در مواجهه با مردان منحنی دیده است اطلاع دقیقی نداریم. اما شعر او نشان میدهد که حتی اگر شخصا زخم خورده نباشد، به دلیل شاعر بودن و ظرافت طبع و عمق نگاهش، شاهد نامردمیهای بسیار از هر دو جانب میدان بوده است. چه فرقی می کند؟ اهالی تملق و تزویر و دروغ اگر تو را هدف بگیرند یا باورت را؟ در هر دو صورت درد می کشی. به ویژه آن که این آسیبها از ناحیه کسانی و جریانهایی باشد که ظاهری موجه دارند و ادعاهای بسیار.
خود را وقف آموزههای ایرانی- اسلامی کرد
مردان منحنی میتواند صرفا مربوط به ایران نباشد و مردمان سرزمینهایی دیگر را هم در برگیرد؟
قطعا همین طور است، اما ایران در دهههایی که زیست فکری و شاعری صفارزاده را در بر میگیرد، آبستن حوادث و تغییرات محیرالعقول و مردافکنی بوده است که بعید می دانم به اندیشمند مسلمانی چون صفارزاده مهلت داده باشد برای دیگران نیز نسخه بپیچد. هرچند به دلیل خاستگاه و دانش و جامعیت صفارزاده این ظرفیت در او وجود داشت که تنها به خلق مضامین جهانشمول و نه صرفا وطنی بیندیشد. اما عنصر تعهد که در اندیشه شاعرانی چون او بسیار پررنگ بود سبب شد که خودش را بیشتر وقف ناگفتهها و آموزهها و ضرورتهای ایرانی- اسلامی کند. در حالی که میتوانست مثل شاملو خود را در قید اولویت های اعتقادی و فرهنگی کشورش محدود نکند و مضامینی بیافریند که هم در داخل، مخاطب پسند باشد هم کدها و نشانه های مورد علاقه غربیان را در خود جای دهد. اما او به واژگان و مفاهیم ایرانی اسلامی وفادار ماند و نگاهی انقلابی اما عمیق را برگزید و آموزههای فراوانی در طی این مسیر برای ما به یادگار گذاشت. از این رو حق بزرگی به گردن نسل خود و پس از خود دارد.
شباهت فروغ و صفارزاده را «اتفاق» میدانم
مرا دست بلیغ آب خواهد شست/ و من/ تمیزتر خواهم شد... این ظرافت اندیشگی خانم صفارزاده چه قدر شباهت معنایی با این شعر فروغ دارد که میگوید: «مرا به زوزه دراز توحش چه کار... مرا تبار خونی گلها به زیستن متعهد کرده است...»؟
دو فراز از شعر دو زن پیشکسوت شاعر را انتخاب کردهاید که شباهت های ذهنی و زبانی آن برای من هم جالب است. اما شخصا این شباهت را حاصل اتفاق می دانم. چرا که میان جهان فکری و شاعری طاهره و فروغ تفاوتهای بسیاری است. نه آن که شعر فروغ را خالی از جهان بینی و تفکر عمیق ببینم. اتفاقا سیال بودن زبان و معصومیت نگاه فروغ سبب شده بود که با وجود عدم اشتهار به عنصر تعهد دینی، گاه در خلال اشعارش عامدانه یا ناخودآگاه مضامینی بیافریند که مخاطب را بی اختیار در خلسهای معنوی فرو میبرد که اتفاقا خاستگاه عمیق دینی هم دارد. کما اینکه سهراب هم همین گونه بود. اما حساب صفارزاده جداست. او اندیشمندی مسلمان با رویکرد انقلابی بود و سایه این گرایش بر اغلب شعرهایش به وضوح دیده می شود.
کدام مجموعه شعر خانم صفارزاده را بیشتر از دیگر آثارشان دوست دارید؟
با همه شعرهای صفارزاده مأنوسم اما «سفرپنجم» یا «سفرسلمان» را بی نهایت دوست میدارم. به نظرم صفارزاده در این شعر فقط ماجرای سلمان فارسی را روایت نکرده است بلکه تصویری دقیق و شاعرانه از جنس پیوستن ایرانیان به اسلام و نحوه آگاهانه و عاشقانه سرنهادن آنان بر دامان پیامبر رحمت را به تصویر کشیده است.
ترجمه انگلیسی قرآن کار سترگی است
نگاه ایشان چقدر برگرفته از تعالیم ناب قرآنی است؟
بی شک همه شاعرانی که به اسلام و تفکر دینی متعهدند توشههای اصلی خود را از خوشههای پربار درخت قرآن می چینند. اما انس با قرآن، شناخت مفاهیم و مضامین بی انتهای آن، اشراف بر زیبایی ها و ظرافتهای آیات و... که منجر به زیست قرآنی میشود و شاکله یک شخصیت اندیشمند را شکل می دهد، سعادتی است که نصیب هر کسی نمی شود. موهبتی که در قرون گذشته حافظ مشمول آن شد. یا مولانا که شاعر، مثنویاش را شرحی از قرآن به زبان پهلوی (فارسی) دانسته است.
در روزگار ما نیز صفارزاده از معدود افرادی بود که شامل این موهبت شد. به گونهای که با وجود برخورداری از مواهب زندگی مدرن و همنشینی با شاعران آوانگارد، انس با قرآن در تمام لحظات زندگی شخصی اش مشهود بود. انتخاب او به عنوان زن نمونه جهان اسلام هم به خاطر همین بود. به هرحال ترجمه انگلیسی قرآن آن هم توسط زنی شاعر و زبان شناس، افتخار کمی نیست. بهتر است این طور بگویم که صفارزاده به عنوان یک زن مسلمان ایرانی توانست انس زن با قرآن را از سطح محافل مذهبی زنانه و مجالس قرائت و تفسیر عامیانه به ساحت تفکری ماندگار و جریانی به روز و اثرگذار در دوران معاصر ارتقا دهد. بدیهی است انس و اشرافی اینچنین بر قرآن نمی تواند در شکلگیری و جهتیابی شعر او تاثیر نداشته باشد. ما میتوانیم ردپای آیات قرآن را در جای جای اشعار صفارزاده ببینیم. هرچند این حضور به مثابه یک روح جاری و سیال در شعر اوست، نه آن که به شیوههای رایج شعاری از آیات کپی برداری شود و در شعر گنجانده شود.
هم یار شاعری/ هم یار ضد شعر/ هم با سکندی/ هم با دارا... از نگاه زن شاعر سرزمین ما، دو رویی چه ساحتی را لکهدار میکند؟ چرا شاعر در این مجموعه و این شعر تابدین اندازه بر این موضوع به لحاظ محتوایی حساس است؟
به چه فراز دردمندانهای اشاره کردهاید! باید بگویم بسیاری افراد و جریانها در گذشته و امروز مخاطب این نهیب باشکوه و مقتدرانهاند. تاثیر این فریاد و نهیب شاعرانه نیز زمانی بیشتر و ماندگارتر میشود که بدانیم گوینده آن یک زن بوده است. زنی که در دنیای مدرن یا صرفا به اسباب تفریح مردان تبدیل شده است یا اگر هم به او مجال تحقیق و تفکر دادهاند، در دایره محدودی از واژگان و مفاهیم فانتزی و فرمایشی مثل برابری جنسیتی و مطالبات سیاسی مطلوب سردمداران غرب، محصورش ساختهاند. اما صفارزاده زنی است که به پشتوانه قرآن، فرهنگ ریشهدار ایران و دانش روز جهانی، به سراغ ریشههای درد و رنج بشر امروز می رود و دلیرانه و بلیغ، انحطاط و خیانت و حقارت مدعیان را فریاد میزند.
شعار فمینیستی نمیدهد و شأن خود را به جنس دوم تقلیل نمیدهد
اگر هم به عنوان یک زن، مردان حاکم بر سرنوشت بشر را به هماوردی می طلبد و گاه به سخره میگیرد، از سر بیمایگی و انفعال و ضعف نیست. شعار فمینیستی هم سر نمیدهد و شأن خود را به جنس دوم یا جنس ضعیف بودن تقلیل نمیدهد. او به عنوان یک «انسان» بیدار و نه یک «جنس» تحقیر شده، اصحاب زر و زور و تزویر را مخاطب خود قرار می دهد و حقارتشان را با بلیغترین تعابیر و کشفهای شاعرانه به رخ شان میکشد. او به حقارت مردان منحنی معترض است و ضعفهایشان را برملا میکند، از آن رو که بسیاری از آنان نزد تودهها وجاهت و اعتبار دروغین دارند. اتفاق خطرناکی که ذائقه و نگرش نسل جوان را تهدید میکند. اتفاقا نمونههای این گونه مردان منحنی در روزگار ما نیز بسیارند. اعم از کسانی که باورهای مخاطب خود را به بازی میگیرند تا شبه روشنفکرانی که با سوار شدن بر موج احساسات و هیجانات نو به نو و مد روز، خود را در مقام الگوی بسیاری از انسان های دردمند و خسته از تلخکامیها جا می زنند. اما نه شایستگی این جایگاه را دارند و نه دلشان برای هواداران بی شمارشان سوخته است. بلکه هر کدام شان سر در آخوری دارند و مطیع اوامر چهرههای پنهان اما قدرتمندی هستند که جز به منافع خود نمیاندیشند. عرض کردم که این بساط تزویر و نیرنگ اگرچه در جوامع دینی راحتتر به چشم میآید، به این جوامع اختصاص ندارد.
جهان سلطه سرشار از آفات و خطراتی است که ماهیت و ریشه ملتها را هدف گرفته اما در پکیجهای جذاب به نسلها ارائه میشود. البته نمیخواهم شعر صفارزاده را به سیاسی بودن منحصر کنم یا بهتر بگویم تنزل ببخشم. درد او دردی استخوان سوز و مردافکن است . مخاطب او نیز همه ماییم در هر مکان و هر زمانی. با این پیام که هوشیار باشیم و در عرصههای کوچک و بزرگ زندگی فریب مردان منحنی را نخوریم.
نظر شما