پس از انقلاباسلامی و ایجاد جنبشهای متکی بر اسلام در جهان اسلام و نیز رشد الهیات موسوم به رهایی بخش در آیین مسیحیت از اواخر دهه 70 قرن بیستم به بعد و نیز تقویت جایگاه دین در غرب، عملا وضعیتی در سطح جوامع پدید آمد که از آن به (وضعیت) پساسکولار تعبیر میشود. در این وضعیت بازگشتی جدید به دین رخ داده است.
بر این اساس بود که هفته پیش در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، گروهی از پژوهشگران و استادان عرصه روابط بینالملل و علوم سیاسی گرد آمدند تا در دو موضوع کلان «بازتعریف دین در روابط بینالملل» و «اسلام و روابط بینالملل» به ایراد سخنرانی بپردازند. در نشست دوم این میزگرد بر امکانات ورود اسلام به عرصه معادلات جهانی و چگونگی نقش جهان اسلام به عنوان کنشگری فعال در این عرصه تاکید شد. مطلب حاضر گزارشی از برخی سخنرانیهای ارائه شده در این نشست است.
نخستین سخنران این میزگرد حجتالاسلام دکتر حسن روحانی بود که سخنانش را با بازگویی تاریخچه پیدایی سکولاریسم و بیرون رانده شدن دین از زندگانی فردی، خانوادگی و سیاسی انسان غربی آغاز کرد. به نظر وی سکولاریسم به معنای کاهش نقش دین در عرصه سیاسی و اجتماعی و به انزوا کشیدن آن است. غرب با این کار خواست انسان را بر جای خدا بنشاند و عقل را به جای وحی؛ این بود که در قرن 18 و اوایل قرن 19 سکولاریسم در غرب نهادینه شد. این وضعیت، نه تنها در غرب که در خاورمیانه ، آسیا و آفریقا نیز رخ نمود و به تدریج حالت جهانی به خود گرفت.
اساسا این دوران، عصر علم است و با رشد علم و تفکر پوزیتیویستی، کمکم این نتیجه حاصل آمد که چون دین قابل کمی شدن نیست لذا علمی نیست. این وضع تا اواسط قرن بیستم ادامه داشت و در دهههای 60 و 70 کمکم تغییر کرد. رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک در ادامه با اشاره به اینکه فردگرایی، عقلانیت ابزاری و محدود شدن زندگانی به رفاه مادی در غرب، انسان غربی را الینه (بیگانه) و از معنویت و اخلاق تهی کرد و در واقع، به پیدایی انسانی تک بعدی انجامید، افزود:«البته این وضعیت چندان نپایید و از دهههای
60 و 70 قرن بیستم شرایط جدیدی پدید آمد. در آمریکا، هجوم به کلیساها شروع شد و حتی ادیان شرقی و آسیایی در آن سامان و در کل، غرب جای پای محکمی پیدا کردند.
این تحول هنوز هم در غرب ادامه دارد. با این حال، شرایط در شرق متفاوت بود. نیز در ایران دین جایگاه خاص خود را داشت. در همان ابتدای قرن بیستم که دوران پایان دین در غرب بود، نقش حوزههای علمیه و علمای دینی در جهان اسلام و ایران زیاد بود. در جلد هفتم تاریخ ایران کمبریج میخوانیم: در زمانی واحد، حوزه نجف در چند جبهه وارد جنگ استقلال طلبانه شد؛حرکت برای استقلال عراق از سلطه انگلیسیها، حرکت و فتوای علمای نجف در جریان جنگ ایران و روسیه، فتوایی که علما برای مردم لیبی و مبارزه با استعمار ایتالیا صادر کردند و در نهایت حرکت امام خمینی(ره). حرکت امام (ره) 3مرحله داشت. مرحله سوم حرکت امام(ره) مبارزه با آمریکا بود. این به آبان 1343 یعنی زمانی مربوط میشود که لایحه کاپیتولاسیون به تصویب میرسد. امام در اوایل آبان ضد این لایحه اعلامیه صادر کردند و سخنرانی مهم خود را در 4آبان ایراد کردند.
این تلاشها منجر به دستگیری ایشان در 13آبان ماه و تبعیدشان به ترکیه میشود و از اینجاست که انقلاب شکل میگیرد.» او در پایان اظهار داشت: «درست است که در سراسر دنیای اسلام و حتی غیر اسلام، دین به عنوان یک واقعیت حضور دارد و تاثیرگذار است اما باید بحث شود که چه دینی مدنظر است و دین چگونه در ساختن اندیشهها تاثیرگذار است و سوء استفادهها از دین و در کل آسیبشناسی دین کدام است. به هر روی امروزه زمان این تفکر که دین نمیتواند در روابط بینالملل وارد شود، به سر آمده است؛ از اینرو، باید دید که دین چگونه میتواند در مسائل بنیادین جهان امروز نقش داشته باشد، که البته دارد.»
چالشهای دینی در عرصه روابط بینالملل
«جایگاه دین در پارادایمهای روابط بینالملل» موضوعی بود که سخنران بعدی به آن پرداخت. دکتر محیالدین مصباحی در آغاز با تفکیک دو بخش عملی و نظری نقش دین در این عرصه (بینالملل) در جهان اسلام گفت: «بخش عملی نقش دین با سید جمالالدین اسدآبادی شروع میشود،اما مطلبی که هم در میان مسلمانان و هم در بین غیر مسلمانان جدید است، بحثهای تئوریک است. پاسخ به این پرسش که آیا مذهب تئوری روابط بینالملل دارد، دشوار است.
متخصصان امر، به دلایل گوناگون به مذهب کم توجه بودهاند، شاید 5-4 سال است که این توجه بیشتر شده است، از اینرو، باید بررسی کرد که پارادایمهای اصلی بینالمللی چه نقشی به مذهب دادهاند؟» استاد دانشگاه بینالمللی فلوریدا در پاسخ به این پرسش، نخست به بررسی و تحلیل پارادایمهای رایج روابط بینالمللی روی آورد. به نظر وی، دو سنت لیبرالیسم و مارکسیسم،مبانی فلسفی پارادایمهای بینالمللی موجود را تشکیل میدهند. با این حال، پس از جنگ سرد شاهد پیدایی 3تئوری عمومی هستیم:1-نظریه فوکویاما یا پایان تاریخ که در واقع با آن پایان همه ایدئولوژیها را اعلام کرد. 2- نظریه هانتینگتون: او اهمیت هویت را در نظام بینالملل گوشزد میکند و در واقع نوعی ژئوپلیتیک مذهبی ارائه میدهد. 3- نظریه سوم که خیلی به آن کم توجه شده، نظریه «جان مرشایمر» نو واقعگرای آمریکایی است. به نظر وی ایدئولوژی ،مذهب و هویت نقش تعیین کنندهای در روابط بینالملل دارند.
دکتر مصباحی پس از بیان اجمالی نظریههای پس از جنگ سرد به بررسی چالشهایی پرداخت که نظریههای روابط بینالملل در برابر مذهب ایجاد کردهاند:پس از 11سپتامبر،مذهب وارد کار تئوریک شد. این وضعیت هنوز در مرحله جنینی است. با این حال، ورود مذهب به این عرصه، چالشهایی را برای آن پدید آورد. میتوان این چالشها را با توجه به پارادایمهای اصلی روابط بینالملل این گونه به بحث گذاشت: نخست؛ چالشهایی که از رویارویی با پارادایم رئالیسم در حوزه روابط بینالملل حاصل میشود. البته رئالیسم به دو شاخه رئالیسم سنتی و رئالیسم جدید تقسیم میشود.
در تلقی سنتی از رئالیسم، طبیعت حریص، خودخواه و غیر مطمئن آدمی مورد تاکید قرار میگیرد. در این بحث، اخلاق و ارزش تابعی از قدرت است. قدرت به عنوان هدف، منفعت عموم و مصلحت در مقابل ارزش، 3 بحث مهمی است که مذهبیون میتوانند با آن در این نگاه تعامل داشته باشند. در مقابل در رئالیسم نو بر طبیعت انسان تکیه نمیشود. در این دیدگاه، واحدهای بینالمللی سرنوشت محتومی دارند.مرشایمر معتقد است که قدرت امری تراژیک است.
از دیدگاه نورئالیستها ارزشهای اخلاقی تابعی از قدرت هستند و این یک چالش عمده نظری و عملی برای مذهبیون ایجاد میکند.
از سویی دیگر طرفداران رئالیسم نو از مذهبیون میخواهند که جهان فعلی را توضیح تئوریک بدهند ولی آرمانها را در آن دخالت ندهند و این یک چالش اساسی دیگر برای دین ایجاد میکند.
او در توضیح پارادایم دوم، یعنی پارادایم لیبرال و چالش برخاسته از آن در برابر مذهب گفت:« لیبرالها در مورد طبیعت انسان با رئالیستها موافق نیستند. دیدگاه آنها متاثر از انقلاب فرانسه و انقلاب آمریکاست. آرای 2 فیلسوف بزرگ، یعنی هیوم و کانت مبنای فلسفی آنها را شکل میدهد. آنها از هیوم این استفاده را میکنند که بشر و کشورها به دنبال قدرت نیستند، بلکه سود و لذت خود را پی میگیرند. بنابراین اگر اخلاق و مذهب به کار نهادسازی بیاید، خوب است. کانت هم بحث اخلاق متعالی و نظریه صلح پایدار را مطرح کرده است، در تفکر روابط خارجی آمریکا، برخی لیبرالیسم هیومی را مطرح میکنند،آنهایی هم که سود را در روابط بینالمللی کافی نمیدانند، آرای کانت را مدنظر قرار میدهند. بنابراین لیبرالها زندگانی دوگانهای دارند. اما چالش بزرگ مذهبیون در قبال این پارادایم این است که باید سعی کنند تکلیف خود را با سکولاریسم برآمده از آن مشخص کنند و به این منظور به نظر میرسد بهترین کار این باشد که سکولاریسم را به نوعی در خود جای دهند.
پارادایم سوم؛چپ انتقادی و سازهانگاری (constructive)است: این دو تفکر شاید متمایلترین تفکرات به مذهب باشند؛ با این حال، از آنجا که سازهانگاری همهچیز را در حال شدن میداند، مذهبیون که به امور ثابت معتقدند، به لحاظ نظری با آن دچار مشکل میشوند اما به لحاظ عملی مشکلی ندارند.»دکتر مصباحی در پایان به چالشهای عمدهای که در برابر اسلام در کشوری مثل ایران میتواند وجود داشته باشد اشاره کرد و گفت: «3 چالش عمده بر سر راه دین در ایران وجود دارد: 1- چالش عملی: باید چالشهای عملی مذهب هم به شکل مثبت وهم به شکل منفی مشخص شود. 2- چالشهای مرتبط با فضاها: اینکه مثلا کشوری مذهبی مثل ایران چه تعاملی با فضای منطقهای و بینالمللی میتواند داشته باشد و 3- چالش تئوریک: این که آیا ما (ایران) به عنوان یک کشور مذهبی و دارای حکومتی دینی، تئوری روابط بینالملل داریم یا نه؟»
قدرت نرمافزاری دین
نشست دوم میزگرد با عنوان «اسلام و روابط بینالملل به سوی نظریهپردازی» شروع به کار کرد. نخستین سخنران این نشست که به لحاظ شکلی متفاوت از دیگر سخنرانان به ارائه بحث خود پرداخت، دکتر داوود فیرحی بود. او که از زاویه نظریه سیاسی بحث خود را پیش میبرد و موضوع «پست سکولاریسم، فقه اسلامی و روابط بینالملل» را برای سخنرانی خود برگزیده بود، در توضیح پدیده یا وضعیت پست سکولاریسم گفت: «پست سکولاریسم بازگشت دین به حوزه عمومی، خواه داخلی و خواه روابط بینالملل است. در این وضعیت (پست سکولاریسم) از امری به نام به هم ریختن مرز جدایی میان حوزه عمومی و خصوصی سخن به میان میآید.
این بازگشت به دین در همه جا وجود دارد. برای نمونه، «دانیل ایبل» عضو هیأت علمی دانشگاه پکن کتابی دارد به نام « از کمونیسم به نوکنفوسیوسیانیسم». او در این کتاب نسبت میان کمونیسم و آیین کنفوسیوس را مطرح میکند. او نشان میدهد که چگونه دولت کمونیست چین بهرغم حمله به این آیین، حاصل مولفههای آن است! او حتی به طنز میگوید که شاید خیلی طول نکشد تا حزب کمونیسم چین جای خود را به حزب کنفوسیوسی چین بدهد! این بحث در جاهای دیگر به شکلهای گوناگون مطرح شده است؛ مثلا افرادی چون نخستوزیر نروژ، «بندویک» بحث سکولاریسم یتیم را مطرح میکنند. نکته این است که وقتی به دلیل گسترش جهانیشدن، دولتها مشبک میشوند، سکولاریسم دیگر نمیتواند مثل گذشته قابلیت طرح بیابد.» او در ادامه با اشاره به وجود 4 تحلیل خوب درباره حضور مذهب در حوزه سیاست، یعنی تحلیلهای جامعهشناختی، روشنفکری، فلسفی و دینی، افزود: «گزارش دینی، دقیقا از الهیات سیاسی صحبت میکند.
بحث الهیات سیاسی این است که اگر امروزه سیاست به مذهب ارجاع داده میشود، پاسخهای مذهبی به سیاست چگونه میتوانند شکل گیرند؟ لذا باید بررسی کرد که گزارههای دینی چه امکاناتی دارند و احیانا چه مشکلاتی؟ اولین بحث در بازگشت مذهب این است که این، یک بازگشت عمومی به ویژه پس از 2003 است. اما اینکه دین به حوزه عمومی بازمیگردد، آیا میتواند به عنوان یک راهحل هم مطرح شود؟ به نظر میآید که «بانکی مون»، دبیر کل سازمان ملل با ایجاد شاخهای به نام گفتوگوی ادیان در سازمان ملل همین هدف را پی میگیرد. به نظرم اینکه کسانی مذهب را به عنوان راهحل مطرح میکنند، بحث را از دولت- ملت به تمدنهای مبتنیبر دین ارجاع میدهند. در چنین شرایطی وظیفه الهیات است که به تبیین این مسئله بپردازد.»
استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران معتقد بود که به لحاظ تاریخی 2 معضل عمده بر سر راه کشورهای اسلامی قرار دارد؛ یکی مربوط به داخل کشورهای اسلامی است و آن، این است که مذهب در این کشورها، خصلت «تبرایی» پیدا کرده است. این معضل به دلایلی هنوز وجود دارد و مانع ایده وحدت در جهان اسلام میشود. معضل دیگر در رابطه با مذهب در جهان اسلام این است که چون بسیاری از کشورهای اسلامی به نحوی از دخالت استعمار رنج میبردهاند و از طرفی هم، ادبیات استعماری، لیبرالی بوده، لذا مذهب در تقابل با لیبرالیسم رشده کرده است. بنابراین باید دید که آیا اسلام میتواند در جهان پساسکولار مدیریتی را برعهده گیرد و اجرا کند؟
او در پایان درباره نحوه مشارکت ادیان در جهان پساسکولار یادآور شد: « این مشارکت که حاصل تغییری در گفتمان جهانی است، احتمالا به نوع استراتژیای برمیگردد که در تبیین مبانی دینی خود درنظر میآوریم. ما باید نظریه بینالملل خود را به یک «متاتئوری»بدل کنیم. در این زمینه باید از تجربه دیگران هم بهره بگیریم. بر این باورم که در بین ادیان، اسلام، پتانسیل بیشتری در تکیه بر گزارههای مشترک ادیان داشته باشد و از این جهت شاید بتواند مشارکت بهتری را در عرصه بینالملل صورت دهد.»