همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: آندرانیک سیمونیان، چهره شناخته شده ادبیات ارمنی است. او یکی از نزدیک ترین دوستان گرمابه و گلستان زنده یاد احمد نوری زاده، شاعر، پژوهشگر و مترجم و بنیانگذار ارمنی شناسی فارسی در ایران -کسی که از رئیس جمهور ارمنستان نشان عالی شهروندی و درجه پروفسوری دریافت کرد- به شمار می رود که در شب احمد نوری زاده نیز یکی از زبده ترین سخنران آن جمع بود. سیمونیان شاگران زیادی دارد؛ شاگردانی که به نوبه خود وزنه ای در شعر روحانی و دینی ارمنی محسوب می شوند و ادبیات امروز ارمنی را خلق می کنند و در لحظه اکنون تاریخ ساز دوران خودشان هستند. امشب (شب ششم ماه ژانویه) کریسمس ارامنه ایرانی است و بیشترین اقلیت مذهبی ایرانی این روز را به عنوان عید جشن می گیرند. به بهانه کریسمس با سیمونیان درباره ادبیات معاصر ارمنی و تأثیر و تأثراتش از زبان و ادبیات فارسی سخن رانده ایم. آنچه می خوانید بخش های مهمی از گفت و گوی مفصل ما با این نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه است.
گفت و گوی ما را با آندرانیک سیمونیان بخوانید:
مسیحیت در اسلام چگونه چهرهای دارد؟
پیش از هر چیز اجازه میخواهم کریسمس ارامنه ایرانی را خدمت آحاد ملت ایران تبریک بگویم چرا که مسیح در اسلام نیز چهره شاخص و بارزی دارد. تولد و تعمید مسیح از نظر ملت ایران که ملت مسلمانی است دارای اهمیت ویژه است. میخواهم در ابتدای سال نو میلادی برای کشورمان امنیت و برکت و بهروزی آرزو کنم. برای مردم غیرتمند و شریف ایران و همچنین برای موجودیت کشورم که قدرتی منطقهای محسوب میشود، استحکام و قدرت در سایه صلح آرزو کنم.
کریسمس ارامنه ایرانی چرا با کریسمس دیگر شقوق مسیحیان جهان تفاوت دارد؟
بر اساس دادههای صحیحی که وجود دارد، تولد مسیح و سی و چند سال بعد از تعمید ایشان، در ششم ژانویه کنونی واقع شده است و ما در غروب پنجم ژانویه (امشب) و روز ششم ژانویه عید را جشن می گیریم.
از نظر دیگر نحلههای مسیحیت این اعتقاد چگونه بررسی شده است؟
از نظر کلیسای ارتدوکس قدیم، یعنی کلیسایی که مسیحیت اولیه را نمایندگی میکند، شامل کلیسای ارمنی که نخستین دولت مسیحی در دنیاست، کلیسای سُریانی که به شکل غیر رسمی از نخستین کلیسا های جهان است، کلیسای حبشه که آن را از تاریخ اسلام به یاد داریم و نجاشی پادشاه حبشی ... کلیسای قبطی مصر و کلیسای مارونید لبنان و در واقع گروه ارتودکس قدیم یا اولیه، شب پنجم و روز ششم ژانویه را این عید می دانند و جشن میگیرند.
داستان چنین بوده که وقتی در روم شرقی مسیحیت را پذیرفتند و پس از آن این ایمان وسعت گرفت، بت پرستان، جشن تولد میترا را در مقابل تولد مسیح(ع) با شکوه کمنظیری جشن میگرفتند و جشن ما را در سایه قرار میدادند. پدران کلیسا در آنجا به این نتیجه رسیدند که آن روز را به عنوان روز تولد و تعمید مسیح بپذیرند و جشن بگیرند. همانطور که میدانید، کریسمس را دیگر شقوق مسیحیت در آن روز جشن میگیرند و همین باعث شد یکی از مناسبهای خاص بتپرستان را از دستشان بگیرند و از تقابلش با مسحیت جلوگیری کنند.
با توجه به در هم آمیختگی زندگی ارامنه و ایرانیها، ادبیات ایران چه جایگاهی در ادبیات معاصر ارمنی دارد؟
ایران از ابتدای قرن هفدهم در ارمنستان هم حضور داشته است. به طور کلی ایران در ادبیات ارمنی جایگاه منحصر به فردی دارد. از سال های پایانی دهه ۳۰ قرن نوزدهم که ادبیات جدید ارمنی توسط «خاچاتور آبوویان» شکل گرفت و ادبیات ارمنی وارد دوران زبان نوشتاری معاصر خود شد، نویسندگان ارمنی برای ایران جایگاه ویژهای منظور کردند. کل نویسندگان ادبیات قرون نوزدهم و بیستم ارمنی و ادبیات کنونی، جایگاه متعالی برای ادبیات ایران قائلاند. هم برای کلیت کشور ایران و هم فرهنگ این سرزمین و هم ریشههای مشترک تاریخی با ایران. به ویژه برای شعر شیراز و گلهای سرخ شیراز که «چارنتس» و دیگران در این باره بسیار نوشتهاند. در مجموع در قرن نوزدهم، همه بزرگان ادبیات جدید ارمنی و بنیانگذارانش از آغاز دهه چهارم قرن نوزدهم تا دهه آغازین قرن بیستم زبان فارسی میدانستند و همهشان در ارتباط با ایران نوشتههایی دارند. در قرن بیستم هم این سنت حسنه ادامه یافت و این جایگاه ویژه حفظ شد. از سوی دیگر در ارمنستان نویسندگان، احترام بسیاری برای ادبیات ایران قائل اند و تحت تاثیر این ادبیات قرار دارند، «تومانیان»، «ایساهاکیان»، «باگونتس»، چارنتس و بسیاری دیگر از بزرگان ارمنی ادبیات قرن بیستم در اشعار و آفرینشهای خود جایگاه ویژه به ادبیات معاصر ایران اختصاص داده اند. ادبیات کلاسیک و به ویژه شعر ایران در ارمنستان شناخته شده و گسترش قابل توجهی یافته است. این آثار عمدتاً به وسیله مترجمان ارمنی- ایرانی و هم توسط مترجمان ارمنی ارمنستان و ادبا و چهرههای شاخص، به زبان ارمنی برگردانده میشود.
ادبیات معاصر ارمنی چقدر صبغه دینی دارد؟
برای پاسخ به این پرسش باید به گذشته بازگشت. از ابتدای قرن پنجم میلادی، یعنی سال ۴۰۴ تا ۴۰۶ میلادی به بعد، که الفبای ارمنی به وسیله بزرگی به نام «مسروپ ماشتوتس» بنیانگذاری شده، ادبیات ارمنی ادبیاتی عمدتاً دینی است. آفرینشگران ادبی چه مورخان و چه نویسندگانی که تفاسیر را نوشتهاند یا خطبهها را نوشتهاند یا به مطالب مختلف پرداختهاند، از فرزندان خادم کلیسا بودهاند و در کلیسا خدمت میکردند. ادبیات ارمنی در کلیسا متمرکز بوده و ادبیاتی است که در عین حال ادبیات دینی و ملی محسوب میشده و میشود. ملت ارمنی، از آغاز پذیرش مسیحیت، بسیاری از مناسبتهای ملی پیش از مسیحیت را در مناسبتهای مسیحی ادغام کرد.
جالب است بدانید که عید آبپاشی یا عید آتشافروزان (چهارشنبه سوری) را پدران کلیسای ارمنی به مناسبتهای مسیحی وصل کردهاند. درست است که اینها اعیاد پیش از مسیحیتاند اما اینها را در متن مناسبتهای مسیحی جشن میگیریم و از این حیث جالب توجه است. ادبیات ارمنی هم پیرو همین نگاه و نوع برخورد است. در قرن بیستم وقتی در ارمنستان حکومت شوروی شکل گرفت، ادبیات میتوانست سمت و سوی خودش را تغییر دهد چرا که انقلاب شده بود و نویسندگان و شاعران بزرگ انقلابی در آن دوره ظهور یافتند که به طور کلی به دو گروه اصلی تقسیم میشوند. یکی نویسندگانی که بلشویک بودند و طرفدار نظام سوسیالیستی به شمار میرفتند و گروه دیگر نویسندگان مردمی که از قبل چهرههای مشهوری بودند.
بزرگانی مانند «هوانس»، «تومانیان»، «ایساهاکیان»، «درنیک دمیرچیان»، «استپان زوریان» و «شیروانیان» و خیلیهای دیگر. وقتی وارد ادبیات شوروی میشویم شاهد همزیستی زیبایی بین این دو گروه هستیم و اندک اندک ادبیات ارمنی به سمتی میرود که غلبه ادبیات ملی در آنجا مشهود است. در این راه آنها به اصطلاح پشت به پشت هم دادند و از یکدیگر حمایت کردند. کسانی مانند چارنتس، باگونتس، «توتوونتس» و دیگران جزو چهرههای هستند که در این راه جانشان را دادند و البته به زودی حتی کلیسای ارمنی هم ممنوع شد. اما در عین حال نمیتوان صد در صد گفت که ادبیات دوره شوروی ادبیاتی ضد دینی بود؛ این ادبیات ادبیاتی عمیقا ملی بود. ادبیاتی ملی که در کنه و ریشههای خودش از آبشخور دین هم سیراب میشد.
پس از اینکه «اچمیادزین»(کلیسای مادر) در ارمنستان مورد تعدی واقع شد و فعالیتهایش محدود شد، بسیاری از بزرگان را در آن دوره خلع لباس کردند و به خارج از کلیسا فرستادند تا به زندگی شخصی غیر دینی بپردازند. هنگامی که ما در دانشگاه درس میخواندیم ۳، ۴ تن از استادانمان کسانی بودند که در دوران جوانی برای تحصیل به مدرسه دینی اچمیادیزین رفته بودند. به ویژه کارشناسان و متخصصان زبان و ادبیات کهن ارمنی از همین خلع لباس شده بودند که بعدها به دانشگاه وارد شده و تدریس میکردند. این تضیقات در آن دوره در حق کسانی که در مراکز دینی کار میکردند اعمال شده بود. اما بیرون از آن محیط، ریشههای دینی هرگز هیچگاه خشک نشد. همواره ادبیات دینی ارمنی نگاهی به سمت دین و مذهب و آموزههای آن داشته است. برخی از آیات به طور مستقیم و غیر مستقیم حتی در دوره اتحاد جماهیر شوروی در آثار ادبی منعکساند. این مهم را ما در آن زمان در ادبیات ارمنی دیدهایم. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ادبیاتی که به وجود آمد، تاحدودی و نه کاملاً محتوایش تغییر یافت. همه جمهوریها چنین تأثیری بر ادبیات مینهد. یعنی چنین نیست که ناگهان همه ادبیات خودشان را از مسائل دینی و تبلیغات دینی سرشار کنند. بخشی از ادبیاتی که در جمهوری های سابق شوروی شکل گرفت با وجودی که دارای ریشههای دینی هم هست اما مسائل اجتماع در آن منعکس است؛ چه شعر و چه نثر و چه ادبیات نمایشی به مسائل اجتماع و نقد اجتماعی نیز بطور گسترده میپردازند.
پس از فروپاشی دقیقاً ادبیات ارمنی چه رنگ و بویی یافت؟
نمیتوان به طور دقیق و به اصطلاح میلیمتری ارزیابی کرد که چه نوع ادبیاتی در ارمنستان شکل گرفت. عرض کردم هم در ارمنستان و هم در دیگر جمهوریها، پس از مرگ استالین و در دورهای که «خروشچف» سرکار آمد، بهاری در شوروی آغاز شد و نسیم آزادی وزیدن گرفت. این نسیم آزادی در ادبیات اتحاد شوروی وجود داشت و حتی زمانی که «برژنف» سر کار آمد، که در واقع حاصل نفی خروشچف و جریان او بود، به نوعی دستکم در دوران آغازین حکومتش احیای استالینیسم محسوب میشد، این تسلسل ادامه یافت. برژنف جوان، شخصیت بارز و بسیار فعالی بود. اما همین این شخصیت بسیار فعال، به واسطه آن طبقه خاص فاسدی که رفته رفته و در اثر دگردیسی استالینیسم به وجود آمد کمکم به یک نماد تبدیل شد به طوری که در سالهای پایانی عمرش توان بلند کردن دستش را نداشت. فیلمهایی هست که نشان میدهد چگونه دیگران دست او را از پشت بالا میآورند. ایشان را به صورت یک پوشش قرار دادند و پشت نام برژنف همه فسادی که شاهدش بودیم و گسترده شد و به فروپاشی انجامید شکل گرفت.
در همه این دورهها ادبیات بیدار بود و به ویژه نقد دولت و مواضعی که دولت داشت، از پایگاهی مردمی شکل میگرفت. از نگاهی مردمی برنامههای دولتی نقد میشد و البته باید عرض کنم که برنامههای مثبت هم تبلیغ میشدند.
در ارمنستان این وضع چگونه بود؟
در ارمنستان هم وضع بیش و کم به همین شکل بود. پس از فروپاشی شاهد آنیم که تنوع در ادبیات بیشتر میشود. فردیت و شخصیت آفرینشگر ادبی بیشتر متجلی میشود و بارزتر است. در این دوره ادبیاتی که به ویژه صبغه ملی یا غیر سوسیالیستی دارد یا آن چیزهایی هستند که به فرض ریشههای دینی داشتند، فرصت تجلی یافتند. امروز ما در ارمنستان شاهد ادبیاتی غنی اما جوان هستیم که آفرینشگران جوان آن را به پیش میبرند. شعر به طور کلی پیشتر از نثر قرار دارد و در عین حال ادبیات نمایشی هم که همواره جایگاه خاص و منحصر به فرد خودش را داشته است در حال حاضر هم دارد.
به ادبیات نمایشی اشاره کردید. ژانرهای مختلف ادبیات نمایشی معاصر در آن اقلیم چگونه است؟
نمایش های مبتنی بر تکگویی (منولوگ)، دیالوگ، پیسهای کلاسیک و طنز و طنز های گزنده اجتماعی... شاید قویترین مشخصه و رگه خاص که در آنها وجود دارد، همان ادبیات نقادانه است، به ویژه در مسائل اجتماعی.
چه آداب و سنتهایی در ادبیات معاصر ارمنستان پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نضج گرفت؟
آدابی که پیش از فروپاشی هم وجود داشت. همانطور که گفتم، در دوره پس از مرگ استالین و در دورانی من در ارمنستان بودم شاهد گسترش فولکلور و آداب زیبای ملی در بین همه اقوام بودیم. فکرش را بکنید ما در خوابگاه دانشگاه زندگی میکردیم. وقتی که دخترم ۴ سالش شد، پدرم در ایران فوت شده بود. مادرم به ارمنستان آمد و من خواستم که با یک مناسبت دینی فوت پدر را به نوعی در خانواده به یک حرکت دیگر تبدیل کنم. آنجا و در همان تاریخ دخترم را غسل تعمید دادم. نخستین غسل تعمیدی بود که در خوابگاه دانشجویی انجام میشد. دو تن از کشیشان که یکی نوه عمه پدرم بود و در ارمنستان سکونت داشت و یک کشیش دیگر که هنوز دستگذاری کشیش رسمی نشده بود، این دو در مراسمی بسیار باشکوه دختر مرا غسل دادند.
پیش از این دوره حزب کمونیست ممنوع کرده بود که نباید مردم به دنبال آداب دینی باشند اما فکرش را بکنید که اکثریت کسانی که حتی عضو حزب کمونیست هم بودند، بچههای خودشان را غسل تعمید میدادند. بدین ترتیب که به فرض در خانه پدریشان که در روستا بود، آن غسل تعمید را انجام میدادند. با کمی تحقیق دریافته بودم که مثلاً در گرجستان، آذربایجان، تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان و خود روسیه هم چنین تسلسلی وجود داشت. میدانید که خود روسها هم که ارتودکس هستند و خیلی هم پایبند دیناند در این دوران با استحکام تمام، به صورت غیر علنی باورها و آداب شان را حفظ می کردند.
تقریبا در همه جمهوریها کسانی که تمایلات دینی داشتند، میتوانستند مناسک مذهبی خودشان را به جای آوردند و اگر به صورت علنی نمیشد، به شکل غیرعلی آن را پی میگرفتند. در همه این دوران این آداب و سنن حفظ شد و پس از فروپاشی به طور علنی جشن گرفته شدند. از اعیاد اصلی دیگر، یکی هم عید پاک است که عید فطر ماست. ما ۴۹ روز روزه میگیریم و شب چهل و نهم که شب رستاخیز مسیح است (شبی که مسیح از میان مردگان برخاست) جشن فطر میگیریم. این عید فطر همان عید پاک است و این مراسم آداب و سنن بسیاری دارد. این عید نیز، که در زمان حکومت شوروی به هر حال برگزار می شد، درست پس از فروپاشی احیا شد و مردم با شکوه و جلال بیشتری از آنها پیروی کردند و به برگزاری این مناسبتها همت گماشتند.
نویسندگان معاصر ارمنی درباره تخریب ۱۲ کلیسای ایروان، پایتخت ارمنستان، در زمان اتحاد جماهیر شوروی چه مطالبی نوشتهاند؟
البته این توقع به جایی نیست که ما انتظار داشته باشیم در دوران بگیر و ببندهای استالینی نویسندگان مشخصاً درباره آن کلیساها یا تخریبشان موضعگیری کرده باشند و داستان بنویسند. از ۱۹۲۱ تا ابتدای دهه ۳۰ ادبیات در حال نضج گرفتن است. در این دوره چون صلح است، تشکلهای ادبی در حال به وجود آمدن هستند. پس از این دوره و در سالهای دهه ۳۰، در ارمنستان دو گروه مشخص در برابر یکدیگر صفآرایی کردند. همان کسانی که قبلاً دوست یکدیگر بودند و با هم با دو نگاه مختلف انقلاب را به ثمر رسانده بودند و شاکله اصلی ادبیات ارمنستان را تشکیل میدادند.
البته لنین هم در کنگره نویسندگان خطاب به همه اقوام و ملل و به ویژه اقوام داخل روسیه گفته بود که هر محل و هر جمهوری اهداف را باتوجه به ظرفیتها و ویژگی های محلی پی گیری و عملی کنند. البته در این بین عدهای میخواستند کورکورانه همه آنچه را در روسیه پیاده شده بود در ارمنستان هم پیادهسازی کنند و در واقعیت امر در برابر صخره عظیمی از کسانی قرار گرفتند که معتقد بودند سوسیالیسم خوب است اما به روشی که به درد ارمنستان بخورد. و این درگیری نهایتاً به شکست این نگاه انجامید و بزرگان ادبیات ارمنی مانند چارنتس، باگونتس و... در این راه کشته شدند تا سال ۱۹۳۷ و پس از آن، تا آغاز جنگ دوم جهانی این اتفاقات افتاد.
در همین دوران ها و به همراه دیگر تندروی ها و کژروی ها و چپ روی ها هم کلیساها تخریب شدند. اما خوب در جای کلیساها ساختمانهای جدید برپا میشد. به جای یکی مدرسه درست کردند به جای دیگری انستیتو زبانشناسی ارمنستان به وجود آمده بود که در محوطه حیاط آن، اتفاقاً نمازخانه کوچکی پابرجا مانده بود. پس از فروپاشی کل ساختمان انستیتو را ویران کردند تا آن ساختمان نمازخانه از دور عیان شود. بعد ها طرحی ارائه شد و در همان محل کلیسا و ساختمان تأسیس شد و مرکز مذهبی منطقه آرارات در تقاطع دو خیابان آبوویان و صایات نووا در ایروان در آنجا مستقر شد.
در دورهای که کلیساها را تخریب میکردند کسی نمیتوانست چیزی در این باره بنویسد. گرچه برخی مخالف بودند اما چنین نبود که بتوانند دربارهاش حتی صحبت کنند. در مرکز البته بدین شکل نبود. کلیساهای زیادی در روسیه هستند که تخریب نشدهاند و حداکثر به انبار کالا و غلات تبدیل شدند و بعدها سالن های کنسرت های موسیقی کلاسیک. اما در ارمنستان و آن هم فقط در ایروان تخریب ۱۲ کلیسا لطمه سنگینی است در این دوره تنها ۳ کلیسا در ایروان باقی ماند.
دولت شوروی ساختمانهای بزرگی را در جای کلیساهای تخریب شده بنا می کرد و مسلما کسی نمیتوانست در برابرشان قد علم کند. در این دوره البته مخالفتهایی بود که منجر به تسویه بخشی از نویسندگان و روشنفکران در اتحاد جماهیر شوروی شد، قطعاً اعتراض به این مسائل هم بوده اما اگر بخواهیم به طور مشخص دربارهاش صحبت کنیم، به دست آوردن دادهها در این باره حتی برای من پژوهشگر کاری دشوار خواهد بود. چرا که این اتفاقات حتی در نشریات روز هم منعکس نیستند. نمیشود تخریبهای عظیمی انجام دهید و در بین آنها معترضی وجود نداشته باشد. به ویژه که کلیسای اچمیادیزن در این دوره تعطیل شد و همه کسانی که را روحانی بودند خلع لباس کرده و از کلیسا اخراج کردند. دولت آنها را به دنبال زندگیشان رهسپار کرد.
بعدها بعد از مرگ استالین بزرگ مردی روحانی از ارمنیان اهل رومانی به نام «وازگن اول» برای جاثلیقی کلیسای اجمیادزین انتخاب شد و به امر احیای کلیساها در ارمنستان پرداخت. بسیاری از کلیساهایی که در اطراف و اکناف ارمنستان تعطیل یا تخریب شده بودند و یا مستقر، اما دارای فعالیت محدود بودند، به دست ایشان احیا و نوسازی شدند.
از مرز ایران که وارد ارمنستان می شویم کلیسایی هست که بر سر راه ایروان قرار دارد. در «سیونیک» یا «زانگه زور» شهری هست به نام «گوریس» که دیر بسیار زیبایی به نام «داتاو» در نزدیکی آن بر بلندی قله و بر لبه پرتگاه واقع شده. تله کابین ارمنستان هم در همانجا قرار دارد. وازگن اول برای احیای این دیر شخصا دستور داد و آنجا را تحت نظارت گرفت. وی با این دیر و کلیسا و مرکز مدرسه دینی، ارتباط مستقیم داشت. این همان جایی است که وقتی سلجوقیان تصرف اش کردند ۱۴ هزار کتاب دست نویس پوستی کتابخانه آن را به آتش کشیدند. این مکان یکی از مراکز با اهمیت فرهنگ ارمنی است.
ایشان مراکز دیگری را نیز احیا کرد و به طور کلی در ارمنستان بیش از ۴۰ سال دوره شوری جاثلیق بود. زمان فروپاشی گرچه به دلیل سالهای متمادی فترت و خاموشی تبلیغاتی اچمیادزین مقدس، بسیاری از فرقههای مختلف که در مسیحیت رواج داشتند در آنجا شروع به تبلیغ کردند اما کلیسا به سرعت توانست توان خودش را بازیابی کند و به حرکت مقتدرانه خودش ادامه دهد. اسقف اعظم و خلیفه ارمنیان تهران، عالیجناب «سیبویه سرکیسیان» نیز در همین دوران از مرکز جاثلیقی انتلیاس لبنان به ارمنستان اعزام شد و به مدیریت یکی از مدارس دینی منصوب شد. دو مدرسه ویژه تعلیمات دینی هم در اچمیادزین مقدس و در جزیره دریاچه «سوان» که دو کلیسا در آنجا وجود دارد، احیا شد و توانستند آموزش را گسترش دهند.
- دیدار با «آندرانیک سیمونیان» نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه | نگاه دینی ارمنیها به کتاب توأم با تقدس است
- اعطای نخستین جایزه ادبی سعدی در ارمنستان به مترجم برتر آثار ایرانی
در میان خود مردم ارمنستان هیچگاه تندروی و تظاهر به دینداری وجود ندارد و اکثریت مردم با متانت به کارشان ادامه میدهند. کسانی هم که باورمند نیستند علناً میگویند باور دینی ندارند و کسی به آنها کاری ندارد. نوعی همزیستی زیبا در بین مردم وجود دارد، این امر متانت افراد مدافع دین در جامعه ارمنی را نشان میدهد، حسن سلوکی که بر مسایل دیگر غلبه دارد. یعنی کسی برای تبلیغات دینی، گروهی دیگر را در مضیقه قرار نمیدهد. این به حساب وجدان شخصی افراد محول شده و اتفاقاً کم نیستند کسانی که باورمند نیستند ، اما کمکم در این روند و این دور تسلسل باورمند میشوند.
نظر شما