هر مادهای که پس از واردشدن به درون ارگانیزم بتواند بر یک یا چند عملکرد از عملکردها تأثیر بگذارد ماده مخدر است.
در سال1950 سازمان ملل اعتیاد را تعریف کرد: اعتیاد به مواد مخدر عبارتستاز مسمومیت تدریجی یا عادی که به علت استعمال مداوم یک دارو اعم از طبیعی یا ترکیبی ایجاد میشود و به حال شخص و اجتماع زیانآور باشد.
معتاد به کسی میگویند که درنتیجه استعمال متمادی دارو در بدن وی حالت مقاومت اکتسابی ایجاد شود، به شیوهای که استعمال مکرر آن موجب کاسته شدن تدریجی اثرات آن میگردد از اینرو پس از مدتی شخص مقادیر بیشتری از دارو را میتواند بدون بروز ناراحتی تحمل کند و درصورتی که دارو به بدن وی نرسد اختلالات روانی و فیزیکی موسوم به سندرم محرومیت در او ایجاد میشود.
مراحل اعتیاد
مرحله آشنایی: در این مرحله شخص در اثر مسامحه یا تشویق دیگران یا میل به انجام یک کار تفریحی با مواد مخدر آشنا میشود.
مرحله میل به افزایش مواد: در این مرحله بدن هر روز به مواد بیشتری نیاز پیدا میکند بعداز مدتها استفاده مرتب از موادمخدر شخص دچار شک و تردید شده برای رهایی از آن با خود دست به مبارزه میزند.
مرحله اعتیاد: در این مرحله شخص سرانجام به مرحله اعتیاد واقعی میرسد که اگر مواد مخدر کم یا بدون رعایت ترتیبات لازم ناگهان قطع شود نشانههای سندرم محرومیت بروز میکند.
اگر مصرف روزانه معتاد متوقف شود و از 10 تا 12 ساعت تجاوز کند به عوارض جسمی و ناراحتیهای عصبی، اضطراب، بیقراری، عطسه، ریزش مکرر آب از بینی و چشم، ناراحتی عضلانی، فشار شدید در ستون فقرات، دل درد، دلپیچه، بیاشتهایی، استفراق مکرر، لاغرشدن و کمشدن وزن مبتلا میگردد. اگر بهچنین فردی 2 یا 3 روز مواد مخدر نرسد اعتیادش از بین میرود زیرا نرسیدن مواد به بدن عارضه دارد ولی مرگومیر ندارد.
معتادان از لحاظ عاطفی نابالغ، عصیانگر، بیقرار و دارای احساسات خصومتزا هستند. همچنین اینان افرادی مضطربند که احساس بیکفایتی و تنهایی میکنند. همچنین شخص معتاد پیش از آنکه تعادل جسمانی خود را از دست بدهد تعادل روانی خود را تا رسیدن به دارو از دست میدهد.
عوامل مؤثر در اعتیاد
در رابطه با اعتیاد شخص، اولین مرحله وجود مواد مخدر و دوستان ناباب است. وجود این دو عنصر بهقدری محسوس است که در زندگی بیش از 85درصد معتادان بهوضوح دیده شده است.
سیگار و اعتیاد
در سال 1975 سازمان بهداشت جهانی دخانیات(سیگار) را در ردیف سایر اعتیادها ذکر کرد. نتایج بررسیها نشان میدهد که آن امر بهواقع برای سیگاریها مسلم است و اکثریت آنها سعی دارند منکر آن شوند حالات خماری و نشئه دقیقاً و بهصورت ملایمتری در سیگاریها مشهود است. شتاب و اضطراب برای بهدست آوردن سیگار، تحریک عصبی، اضطراب، سردرد و گیجی که در سیگاریها بههنگام نیاز به مصرف بهوجود میآیند و احساس آرامش و راحتی که بلافاصله پس از کشیدن سیگار در آنها حاصل میشود و برطرف شدن آن حالت گیجی همه خود دلیلی بر اعتیادآوری سیگار است. 34درصد معتادان تحت بررسی اظهارداشتهاند یکی از انگیزههای اولین مصرف موادمخدر تکمیل لذت حاصله از سیگار و بهاصطلاح تست آن بوده است.
همچنین سیگار در مصرف حشیش و ماریجوانا نقش حامل را بازی میکند. جالبترین جمله را یک معتاد تحصیلکرده بیان کرده است، سیگار نقش رابط معرف و واسطه آشنایی انسان و مواد مخدر را بهعهده دارد.
لازم است به این نکته اشاره شود همه معتادانی که قبلاً سیگار کشیدهاند و همچنین 95درصد از افراد سیگاری که به مدرسه میرفتهاند در مسیر خانه به مدرسه یا کوچه با سیگار آشنا شدهاند و بقیه دارای پدر و مادر سیگاری بودهاند.
اکثریت افرادی که ترک سیگار میکنند پس از چند ماه نه به سبب ادامه اعتیاد به دخانیات بلکه بهعلت تغییر نیافتن مسائل و تنشهای زندگی و اینکه هنوز راهحل جایگزینی نیافتهاند.
شهرت کاذب و دروغین مواد مخدر
شهرت موادمخدر از قدیم برای استعمال آن دلیلی موجه بوده است. بهطوری که هماکنون نیز استعمال حشیش از سوی جوانانی که تنوعطلب و آزاد (از نظر خانواده) و در جستوجوی شادی و ایجاد هیجانات هستند بیشتر دیده میشود و این بهعلت شهرت کاذبی است که برای این مادهمخدر مطرح شده است.
علل دیگر
همچنین در پاسخنامهها به صورت پراکنده به علل و دلایل دیگر نیز اشاره شده است. نظیر برخی بیماریها (کمخوابی، بیماریهای صعبالعلاج- ناکامی) و یا نارضایتیها و تبعیض، ناسازگاریها و اختلالات زناشویی و خانوادگی، فراوانی ثروت و برخی دیگر فقر، اشتغال به مشاغل خاص بخصوص رانندگی وسایل نقلیه سنگین و دیگر موارد را در گرایش خود بهسوی مواد مخدر مؤثرتر دانستهاند.
وجود همسران ناسازگار یعنی زنان بهانهگیر، بدرفتار، متوقع، نامناسب و غیرصمیمی نیز در اعتیاد شوهران تأثیر زیادی داشته است. چنانچه شوهران این زنان در خانواده اصلی با کمبود محبت و مسائل دیگر مواجه بوده و از نابسامانیهای دیگر متأثر باشند و در کنار همسر به آرامش و امنیتی که نیاز دارند نرسند، به اولین دعوت پاسخ گفته و مشتری صحنه گسترده اعتیاد خواهند شد بهطوری که براساس یافتههای تحقیق، 85درصد مردانی که پس از ازدواج به اعتیاد کشیده شدهاند بهواسطه داشتن همسران نامناسب که توقع آنها را درحد نیاز برنیاوردهاند به سوی اعتیاد رفتهاند.
نتیجه کلی بررسی علل اختصاصی اعتیاد در ایران نشان میدهد. قویترین نقش مستقیم در وهله اول معاشرت با دوستان ناباب و معتادان و در وهله دوم وجود و وفور و ارزانی موادمخدر و سهولت دسترسی به آن و در وهله سوم خانواده بیبندوبار، پراولاد، لاابالی، بیتوجهی و سردی محیطخانه میباشد که کلیه معتادان به اشکال مختلف به این موارد اشاره کردهاند.
مسائل روانی اعتیاد و معتاد
معتادان برای رهایی از فشار و ناراحتیهای ذهنی و جسمی خود به غلط ماده مخدر را تنها وسیله کاهش یا تخفیف میدانند، مخصوصا چون پس از مصرف موادمخدر، در رویا آرزوهای خود را برآورده شده میبینند و در یک «بهشت خیالی» دردهای خود را درمان شده احساس میکنند، به مصرف آن ادامه میدهند و رفته رفته معتاد میشوند و این باعث میشود در نزد فرد معتاد ترس، وحشت و بزدلی جانشین شجاعت و شهامت و از خود گذشتگی شود و چون نسبت به کار و شغل بیاعتنا میشوند ناچار برای به دست آوردن موادمخدر به کارهای غیر شرافتمندانه نیز روی میآورند.
در زمینه مسائل روانی اعتیاد و معتادان، محققان دو نظریه ابراز داشتهاند: یکی از این نظریهها فرد معتاد را فردی بیمار و پیسکوپات (روان پریش) میدانند و نظریه دوم فرد معتاد را انسانی حساس، ضعیف و زود رنج میدانند. حال به بررسی این دو نظریه میپردازیم:
معتادان یا بیماران پسیکوپات
معتادان بر طبق تشخیص و طبقهبندی انجمن روانپزشکان آمریکا در گروهی قرار میگیرند که دارای اختلال منش هستند.
تحقیقی که به عنوان نمونه درباره یک گروه 42نفری قاچاقچیان و معتادان در زندان قصر به وسیله تست چند وجهی شخصیت به عمل آمده نشان میدهد که بیش از 83درصد محکومان( 35مورد از 42 مورد) دارای شخصیت پیسکوپات بودهاند.
پیسکوپاتها در فهم و قبول ارزشهای اخلاقی ناتوان هستند و در نتیجه از اوامر اجتماعی سرپیچی میکنند و به هدفهای اجتماعی توجهی ندارند. چون فراخود در آنها رشد نیافته است، تاریکی تمام وجدان آنها را فرا گرفته و بدون احساس گناه یا شرم یا اضطراب، دست به اعمال ضداخلاقی و اجتماعی میزنند.
پسیکوپاتها رفتاری کودکانه و خود کامه دارند، چون اسیر بیماری خود پرستی هستند. هیچ حقوقی برای دیگران نمیشناسند با محیط نمیتوانند توافق کنند و در برقراری رابطه صحیح عاطفی ناتوان هستند. آنها فوقالعاده خود خواه هستند و تن به مسئولیت نمیدهند. به قیود اجتماعی بیاعتنا هستند و نمیتوانند به طور مستقیم عهدهدار شغلی شوند، در مدت کوتاهی تغییر شغل میدهند زیرا سازگاری اجتماعی ندارند. پسیکوپاتها قادر نیستند از لذات آنی برای سودهای آتی چشمپوشی کنند. همیشه در زمان حال زندگی میکنند و به گذشته و آینده توجهی ندارند.
آنان در برقراری روابط صحیح اجتماعی ناتوان هستند در دوستی ناپایدار و محبت و خشم برای آنها یکسان و در برابر دردها و بدبختی دیگران بیاعتنا میباشند.
افراد پسیکوپات به دلیل عدم رشد شخصیت روانی خود رفتاری مخالف نظم و آرامش جامعه در پیش میگیرند که در نتیجه با خشم و کینه اجتماعی روبهرو میشوند و از این بابت غرامت سنگینی را میپردازند و با آنکه از هوش طبیعی و گاهی سرشار برخوردارند بین سطح هوشی و رشد اخلاقی آنان فاصله عمیق و مغایرت شدید وجود دارد.
تاثیر مخدرها بر افراد پیسکوپات
داروهای مخدر در پیسکوپاتها نخست شور و هیجان ایجاد میکند و پس از مدتی که مصرف آن ادامه یافت نفوذ آرام کنندهای در آنها دارد و از شدت تعدی و تجاوز آنها میکاهد و در نتیجه گرفتاریهای آنان را کمتر کرده زندگی پرآشوبشان را ملایمتر میسازد. این گروه از معتادان مایلند که تا سر حد توانایی خود داروی مخدر استعمال کنند، به همین جهت دستهای از معتادان را تشکیل میدهند که بزرگترین مشکلات روانی درمان را در راه مبارزه به وجود میآورند.
نه فقط پیسکوپاتها (روان رنجورها) به شدت مستعد معتاد شدن هستند بلکه از میان دسته دیگری از بیکاران روانی که دچار روان نژندی (خوروز یا بیماری عصبی) هستند و از نظر روانپزشکان گروه رواننژند را تشکیل میدهند نیز به موادمخدر روی میآورند.
حال آیا این بیماران روانی یا دارای اختلال منش و انحراف اخلاقی میتوانند مسئولیت خانوادگی، اجتماعی و ملی را به عهده گیرند؟
جواب، منفی است زیرا معتادانی که باعث از هم پاشیدگی کانون خانواده میشوند مسلما از افراد پیسکوپات هستند که مردمی آشوبگر و مزاحم و متعدیاند و نه دنیا را دوست ندارند و نه هیچکس در آن را.
معتادان یا افرادی با روحی لطیف و حساس
انسانهای حساس و ضعیفالنفس بیش از دیگران در معرض اعتیاد قرار دارند و در واقع یکی از دلایل اعتیاد، حساسیت روانی و ضعف روانی بیش از حد است. زیرا این گونه افراد قادر نیستند در مقابل فشارهای روانی (استرسها) و ناملایمات- که در اثر مشکلات زندگی یا اتفاقات دیگر در مسیر زندگیشان پیش میآید- واکنش عادی نشان دهند و در نتیجه در موارد بسیاری به اعتیاد کشیده میشوند.
اینگونه افراد ممکن است در ظاهر خود را خوددار و قوی نشان دهند اما باطنا به علت هیجانات، ناآرام بوده و شدیدا به عشق و محبت نیاز دارند. در ایجاد رابطه نزدیک با افراد دیگر ممکن است مشکلاتی داشته باشند و تشخیص دهند که موادمخدر با ایجاد آرامش و اطمینان به ایشان کمک میکند و احساس تنهایی و ناامنی آنان را به آرامش مبدل میکند.
بررسیها نشان میدهد همه معتادان انسانهایی ظریف، حساس و زود رنجی هستند. این امر در تمامی معتادان تحت بررسی مشهود بود. بنابراین کسانی که دارای روانی ضعیف و به قول خودشان لطیف هستند، بیشتر در خطر گرایش به اعتیاد قرار دارند.
بارزترین خصیصه روانی قابل ذکر در معتادان، (خودشیفتگی) یا (نارکوسیست) شدیدی است که در همه آنها وجود دارد.
انسانهای حساس نسبت به مسائل اطراف خود، توجه بیشتری دارند و همچنین مسائل، آنها را بیشتر از دیگران میآزارد. این قبیل افراد متاسفانه واکنشی که در قبال مسائل و مشکلات دارند درونی و ذهنی است. در مقابل امری که چندان مشکل و ناراحتکننده نیست سریعا و در حد زیاد ناراحت، عصبانی و آزرده میشوند و به صورت منطقی با آن برخورد نمیکنند.
آنها میخواهند همه مسائل، طبق میل آنها و یا خواسته آنها باشد و اگر در مسئلهای چنین وضعیتی نباشد موجب رنجش آنها میشود. اگر این افراد میتوانستند به صورت منطقی با مسئله برخورد کنند و آن را پذیرفته و یا رد کنند، مشکلی نبود ولی اینچنین نیست، اکثر آنها مطلقگرا بوده و مسائل را از یک بعد آن هم خویشتنخواهی و خویشتنبینی مینگرند. حد نهایت چنین حالتی را پیسکوپات( روان رنجور) میگویند. برابر بررسیهای به عمل آمده رابطه مستقیمی بین شدت این حالت و افزایش استعداد برای اعتیاد وجود دارد.
بیماریهای عصبی، سرخوردگیها و مشکلات روانی و حالت ناشی از آنها نظیر اضطراب در موارد بسیاری موجب اعتیاد میشود.
نتیجه بررسیها حاکی است، زندگی قبل از اعتیاد معتادان از دو جهت با مسائل روانی ارتباط دارد: یکی خود فرد و دیگری محیط اطراف او. تمامی معتادان یا حداقل همه افراد مورد مطالعه، اکثر این خصوصیات را دارا بودهاند: حساس، زود رنج، متوقع، مضطرب، پوچگرا، همه چیز را پوچ و بیهوده میانگاشته حتی زندگی را بیمنطق، مطلقگرا، بهانهگیر، عصبانی و پرخاشگر. این خصوصیات را خود معتادان ابراز داشتهاند.
مسئله دوم محیط اطراف معتاد در زمان قبل از اعتیاد است. منظور محیط روانی اطراف فرد معتاد است. محیط چگونه بوده است؟ آیا آرامش عصبی و روانی وجود داشته؟ به هیچ وجه . معتادان به این سؤال که آیا در خانواده شما آرامش فکری وجود داشته 81درصد پاسخ منفی دادهاند و نمونههایی از عصبانیت، برخورد خشن و ناهنجار پدران و گاهی مادران و درگیریهای عصبی متعدد و مکرر، ذکر کردهاند.
نکته قابل اشاره این است که نباید شخص حساس را در معرض اعتیاد دید، بلکه شخص حساس سریعتر تحت تاثیر عوامل و علتهای زمینهساز اعتیاد قرار میگیرد.
چگونگی امر را چنین میتوان تحلیل کرد که انسان حساس با مسائل، احساسی برخورد میکند. نمیتواند با مشکلات برخورد صحیح و عقلانی داشته باشد. هرگونه ناراحتی و عدم موفقیت در هر کاری را هرچند کوچک هم باشد برای خود شکستی بزرگ میپندارد. خلاصه اینکه قدرت برخورد صحیح با مسائل و امور جاری زندگی خود را حتی اگر بشود به آن نام مشکل را ندارد.
به عبارت علمیتر قدرت تطبیق با محیط و مسائل اطراف خود را ندارد. چون این حالات رنج و عذاب برای فرد به همراه دارد در موارد زیادی به سوی مواد مخدر کشیده میشود. چون آنها لذت را کمتر درک کردهاند به همین جهت به هر چیزی که آنها را از غم و غصه بیحد و حصرشان برهاند جذب میشوند. حال اگر در شرایط لازم قرار گیرند، دوستان ناباب، شرکت اتفاقی یا تشویق در محافل و مجالسی که موادمخدر وجود دارد به آسانی اولین مصرف موادمخدر را آزمایش میکنند و دربار اول در آنها شور و هیجان وافر ایجاد کرده و پس از مدتی از فشار شدید عصبی آنها کاسته میشود، چون روزهای نخست احساس آرامش لذتبخش را در خود میبینند به سرعت دنبال ادامه چنین حالتی هستند تا از افکار مغشوش رهایی یابند. این دسته با سرعت بیشتری نسبت به سایرین آلوده و گرفتار میشوند. به همین جهت است که معالجه آنها مشکلتر از گروههای دیگر است.
معتاد دیگری میگفت جدایی بین پدر و مادرم و دور بودن از پدر و گاهی دور بودن از مادر و برادرم و ماندن در منزل بستگان و سردرگمی در زندگی و لجبازی پدر و مادرم و طلاق آنها از هم و توجه نکردن به فرزندان و آینده آنها و پناه بردن من به دوستان ناباب.
یکنواختی زندگی و تاثیر آن در اعتیاد
پنج گروه از مردم از یکنواختی زندگی رنج میبرند:
یکی از این گروهها میلیونها نفر بیکاری است که برای یافتن کار حتی امیدی به آینده نیز ندارند. تقریبا در هر یک از این کشورهای به اصطلاح متمدن تعداد روز افزونی از مردان و زنان به سر میبرند که میدانند هیچگاه موفق به یافتن کاری نخواهند شد، از آنجا که جامعه ما گرایش به اشتغال دارد و در آن موقعیت و احترام به خود بسته به داشتن شغل و برخورداری از مقام و قدرت است، عدم اشتغال میتواند عوامل بسیار زیانباری را ایجاد کند.
گروه دیگر افرادی هستند که تقاضایی برای کار آنان وجود ندارد و اگر کاری نیز داشته باشند بازدهی کافی ندارد و در نتیجه انگیزهای برایشان ایجاد نمیکند. تا چند سال پیش تقریبا تمام کارها نیاز به نوعی مهارت داشت. از یک صنعتگر انتظار میرفت که انگشتان چابک و دستهای ماهری داشته باشد. از یک کارمند انتظار میرفت که در به کارگیری لغات و محاسبه اعداد مهارت داشته باشد. ولی اکنون ماشین تقریبا در هر گونه ارتباط کاری عامل اصلی شناخته شده است. کار به جای آنکه ارضا کننده و غرور آفرین باشد برای مردانی که میتوانستند صنعتگری ماهر شناخته شوند، تنها به مراقبت از انبوه ماشینهایی که هیچگونه موقعیتی را برای نشان دادن استعداد، غرور و لذت آنان باقی نمیگذارد تبدیل شده است.
گروه دیگر را مردان و زنانی تشکیل میدهد که بنا به تقاضای خود زودتر از موعد بازنشسته شدهاند ولی همین عده پس از مدتی شکایت از بازنشستگی زودرس خود دارند. زیرا حتی سادهترین کارهایی که به مهارت کمی نیاز دارد، هنوز نوعی قدرت، مفهوم، هدف و تماس اجتماعی را به فرد ارائه میکنند.
چهارمین گروه دانشآموزانی هستند که برای خود آیندهای جز سالهای بیکاری نمیبینند. آنان هیچگونه آینده روشنی ندارند، در رؤیا نیز پناهگاهی برای خود نمییابند و آرزوهایشان تحقق نمییابد. بدین ترتیب آموزش در مدارس برایشان بیاندازه خسته کننده و غیر قابل تحمل شده زیرا امید خود را از دست داده و دلیلی برای تلاش در راه انجام وظایف تحصیلی که آنان را به جایی نمیرساند. نمیبینند.
بالاخره در میان زنان خانهدار افرادی هستند که شاید بیش از هر گروه دیگری در جامعه ما قربانی نظام یکنواختی عصر مدرن شدهاند. اگرچه آنان ممکن است در خانههای راحت و در نواحی خوب شهر زندگی کنند و با مردان مناسبی ازدواج کرده باشند که شغل آنان از بازنشستگی و امتیازات خاص برخوردار است. اما موقعیتی برای ابراز استعدادها و تواناییهای واقعی خود ندارند.
یکنواختی زندگی برای تمام این افراد نیروی محرک است که بدون وقفه آنها را به سوی اعتیاد میکشاند و این شرایط روز است که نوع اعتیاد آنان را تعیین مینماید. برای نمونه زن خانه داری که زندگی یکنواخت و خسته کنندهای دارد به مصرف داروهای آرام بخش کشیده میشود. (مثل بنزودیازپام) . دانشآموزی که زندگی کمی برایش یکنواخت شده به استشمام بوی چسب روی میآورد و یا اگر در محل زندگی او مصرف هروئین متداول باشد ممکن است معتاد به هروئین شود و مردی که از زندگی تکراری خود خسته شده احتمالا برای هموار کردن آن هرچه بیشتر به طرف دخانیات یا الکل کشیده میشود.
یک هنرپیشه سینمایی احتمال دارد که به طرف کوکائین کشیده شود، یک معدنچی به آبجو و سیگار گرایش پیدا کند. کوکائین در میان بازرگانان آمریکایی و تمام افراد برجسته، استنشاق چسب در بین کودکان مکزیکی، آرام بخشهایی چون گروه بنزود یازپام در میان زنان میانسال در تمام جهان غرب مد شده است. زنان امروز والیوم را به همان دلیل مصرف مینمایند که زنان قرن نوزدهم در مناطق فقیرنشین منچستر تریاک مصرف میکردند.