شاید بتوان 3 امتیاز وجود مبانی نظری روشن، مردمی بودن و مقاومت و پایداری را به این دگردیسی عظیم پایان قرن بیستم نسبت دهیم که نهتنها سبب تمایز آن شناخته شده بلکه موجب مانایی آن نیز هست.
حضور گسترده و میلیونی مردم در روزهای خون و آتش و دود بر کمتر کسی پوشیده است؛ مردمی که عاشقانه سر بر آستان پیری از قبیله روحالله نهاده بودند و با روشنگریهای او خشم بر قوم فرعون فرود آوردند.
هیچگاه فراموش نخواهد شد آن زمان که شهاب نورانی عشق پرده ظلمت را درید و صاحبان اریکه ستم را بهزیر آورد و این میسر نبود مگر با شور مردمانی که پای در رکاب اراده نموده و گوش به فرمان روح خدا بساط ظلم، ستم و فساد را ریشهکن کردند و سرانجام نور انقلاب رخسار برافروخت و آتش در دلها افکند.
اما دومین راز مانایی را باید وجود مبانی روشن و اصول محکمی دانست که از همان آغازین روزهای حرکت، آشکارا عیان شد؛ یعنی اجرای احکام اسلامی و در پرتو حکومت اسلامی. در سایر انقلابهای مشابه یا مبانی روشن و تعیینکنندهای وجود ندارد یا آنچنان پایههای مستحکمی را در بر ندارد تا بتواند ادامه راه دهد و پویندگان راه را در سراب غفلت و نسیان فرو نبرد.
وجود مبانی روشن دینی از همان ابتدا نهتنها در تولد انقلاب نقشآفرینی کردند، بلکه در بقای آن نیز مؤثر افتادند و اگر نبود وجود این مبانی اصیل دینی ادامه راه انقلاب به سرنوشت سایر انقلابها دچار میشد. مبانی دینی، همچون نقشه راهی بودند فراروی شیفتگان و عاشقان انقلاب.
اما پایداری و مقاومت مردم نیز سومین عنصر مانایی این انقلاب بود که علاوه بر روزهای خون و آتش انقلاب، در دهه اولین انقلاب نوپا نیز به فراوانی رسید و از حد درگذشت؛ چراکه نیک میدانستند «فان مع العسر یسرا، ان مع العسر یسرا»، پایداری در دوران آشفتگیهای آغازین انقلاب، پایداری در مقابله با دشمنان داخلی، پایداری در جنگ تحمیلی و بالاخره پایداری در مقابله با تحریمهای اقتصادی.
اکنون در آغاز چهارمین دهه هستیم و باید اندیشه کنیم که این مانایی را مانا کنیم و انقلاب را تداوم بخشیم با سرعتی بیشتر در توسعه و تکامل میهن اسلامی. شاید 3 دهه تجربه کافی باشد.
آنچه در این 3 دهه بهدست آوردیم در نوع خود بینظیر، منحصربهفرد و آموزنده است، اما شاید اقتضای توسعه آن باشد که در برخی از آنها بازنگری کنیم؛ آنچه همراه و کمککننده است، بههمراه داشته باشیم و آنچه زمان آن گذشته است، به گذشته وانهیم. روشهای اقتصادی نوین با استفاده از آموزههای اسلامی، تغییر رفتار در عملکرد دولتمردان، بهکارگیری رویکردهای جدید در مسائل سیاست خارجی و بهرهگیری از روشهای نوین حقوقی در اداره کشور 4 اصل مهمی است که نیازمند واکاوی بسیار است و ضرورتی جدی در ادامه راه انقلاب.
تحول در اجرا و آنچه از تغییر که در قانونگذاری باید اندیشه کرد و لزوم دگردیسی آن و نیز آنچه در حوزه قضا باید سر به جیب فکرت فرو برد تا تیرگی روابط مردم بزداید و اختلاف را به ائتلاف مبدل سازد.
شاید بتوان گفت دوری گزیدن از اجرای دولتی و واگذاری امر به شهروندان و نیز قانونزدایی بهجای قانونگذاری در حوزه تقنین و قضازدایی بهجای تعمیم و تعمیق دیوانسالاری با نگاهی عمیق به روابط مردم و لزوم تحکیم روابط حسنه در بین آحاد جامعه نیاز امروز ماست که باید کارگزاران همه کار بگذارند و سر طره این یار بهسختی گیرند و از یاد نبرند که غوطهور شدن در دریای بیکران مردم و حرکت با آنها عنصر اصلی مانایی انقلاب و نیاز جدی دهه چهارم است.
* عضو هیأت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران