طبق نظر آحاد مترجمان نخبه، پس از گذشت 30 سال از ترجمه یک اثر به زبان فارسی، به دلیل تغییرات زبان، بهتر است کتاب توسط مترجم نسل نو ترجمه شود. چند و چون این موضوع را می کاویم و به سخنان زنده یاد حشمت الله کامرانی، مترجم آثار میلان کوندرا در ایران هم ارجاعاتی داریم.

جاودانگي

همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: تا چندی پیش در گوشه و کنار محافل ادبی می شنیدیم که آثار خارجی به دلیل تحول زبان فارسی باید پس از 30 سال دوباره ترجمه شود اما وقتی سخن مترجمان جوان تر را می شنویم آنها این رقم را به 15 سال تقلیل می دهند و شاید دلیلشان سیر و شتاب تحولات زبان به ویژه در سال های اخیر باشد. پیش از هر چیز نگاهی می اندازیم به ترجمه هایی که صرفاً به دلیل تحول زبان انجام شده اند و از ترجمه قبلی شان بهتر بوده اند. با روشن شدن این موضوع سخنان زنده یاد حشمت الله کامرانی را نقل خواهم کرد که اویل دهه 80 در گفت و گو با من مطرح کرد و در آن به وفور ترجمه های چند باره اشاره شده است.

نمونه های تکرار شوند

رمان «آناکارینا» نوشته لئون تولستوی که واقعاً مستحق دریافت نوبل ادبیات بود و نوبل ادبیات به نویسندگانی مانند «الکساندر سولژنتسین» رسید اما سهم او نشد، در بازار کتاب ایران ابتدا با ترجمه کم نقص دوران خودش یعنی کاظم انصاری منتشر شد. بعدها سروش حبیبی این اثر را به همراه رمان جاودانه ادبیات روس «جنگ و صلح» از زبان روسی ترجمه کرد که الحق و والانصاف با نحو امروزی زبان فارسی همخوانی بیشتری دارد.

عمر سروش حبیبی دراز باد. این مترجم پیشکسوت که هم دوره شاهرخ مسکوب است، و به زبان های روسی، آلمانی، انگلیسی و فرانسوی تسلط کم نظیری دارد، انبوهی آثار دیگر را ترجمه کرده که نمونه «قمار باز» داستایوسکی از زبان مبدا (روسی) به مراتب روان تر و قابل فهم تر از ترجمه گردشی آن در زبان فرانسه به قلم جلال آل احمد است.

ترجمه مسکوب کهنه است

به شاهرخ مسکوب اشاره کردیم که با قلمی مشترک «خوشه های خشم» جان اشتاین بک را ترجمه کرد. ترجمه او که ویراست جدیدش به عمر پرعزتش قد نداد، به دلیل نحو قدیمی زبان فارسی به شکلی است که مخاطب امروز را از کتاب دلزده می کند. برای اینکه واضح تر توضیح دهیم باید گفت که دیالوگ ها بدون گیومه و خط تیره، در داخل متن آمده و مخاطب باید از تخیل مدد بگیرد تا دریابد که سخن از آن کدام نویسنده است. قطعاً با توجه به چسبیدن واژه به یکدیگر و همچنین انوه واژگانی که امروز نیم فاصله می گیرد، مانند اتصال «می» و امثالهم، ترجمه این رمان برنده نوبل ادبیات که در تاریخ ادبیات امریکا بی بدیل است، نیازمند ترجمه جدیدتر و روان تری است که در آن از واژگان امروزین هم بهره ببرند.

نازی عظیما چطور؟

خانم نازی عظیمی آثار ارنست همینگوی، که پیش تر ها زنده یاد نجف دریابندری ترجمه کرده بود، به فارسی بردانده که الحق، هم شسته رفته است و هم به خوبی رمان را با توجه به ممیزی موجود، از دم تیغ عبور داده. خانم نازی عظیما، رمان «وداع با اسلحه» را چندین بار خوانده و متن نهایی منتشر شده در نشر افق حتی یک لغزش تایپی و چاپی هم ندارد.

ترجمه تکراری؛ راه آسان یا دشوار؟

مترجم دیگرمان احمد کسایی پور نیز ترجمه های متعددی در کارنامه دارد. «قلعه حیوانات» او از جورج اورول با توجه به اینکه او پس از همه مترجمان، آن را به فارسی برگردانده و قوت همه مترجمان پیش از خود را  دیده، در واقع مانند هر مترجم دیگری که پا به این موقعیت بگذارد، به ورطه خطیری قدم نهاده و با ایین اوصاف از همه ترجمه های موجود در بازار نشر موفق تر است. به همین دلیل ساده نشر ماهی به تازگی چاپ سی و هفتمش را در قطع جیبی به بازار کتاب عرضه کرده است که نشانه توفیق کار مترجم است.

حمیدرضا آتش بر آب، مترجم روسی، کارهای داستایوسکی را دوباره ترجمه کرد که انصافاً «جنایت و مکافات» که مشخصا با ترجمه خانم مهری آهی به فارسی موجود بود، کاری نو و بدیع است. اصغر رستگار نیز آثار دیگر داستایوسکی را ترجمه کرده و همچنین پرویز شهدی که از زبان فرانسه ترجمه می کند، جملگی به خلاء های موجود ترجمه پاسخ می دهند.

حیرانی مخاطب آماتور برای چیست؟

اما از همه این ها که به شکل فهرست وار عبور کنیم، برخی ترجمه ها به دلیل آشفته بودن بازار نشر یا استقبال مردم از یک اثر توسط بارها مترجمان مختلف بارها به فارسی برگردانده می شوند که تشخیص ترجمه بی نقص از ترجمه مغلوط را برای مخاطب آماتور ادبیات دشوار می کند. آثار علمی تخیلی که مخاطبان انبوه دارد، آثار «هری پاتر» که خانم ویدا اسلامیه یکی از نخستین مترجمان و بهترین مترجمان این وادی است، آثار چارلز دیکنز، جک لندن، مارک تواین و انبوهی آثار دیگر، میان مثال های ما گم خواهد  شد. گاه از یک نویسنده 10 ترجمه در بازار وجود دارد و تشخیص ترجمه خوب خانم اسلامیه برای همه آسان نیست. رسانه هم که دامنه تأثیرگذاری گسترده و پرنفوذی ندارد و به همین دلیل اقبال ترجمه درخشان گاه با مشکل مواجه می شود.

ترجمه «شازده کوچولو» این بار از عربی!؟

نمونه دیگر این مثال درباره «شازده کوچولو» مصداق دارد. مترجمان خبره ای مانند محمد قاضی و حتی زنده یاد احمد شاملو که زبان فرانسه را خودآموخته فراگرفته، آن را ترجمه کرده اند. گرچه بهترین و بی نقص ترین ترجمه از حیث روان بودن زبان فارسی و درک درست زبان مبداء از آن استاد استادان ترجمه یعنی زنده یاد ابوالحسن نجفی است که زمانی بیش از دو دهه هم از انتشارش چاپ نخستش در نشر نیلوفر نمی گذرد، اما شاعران کودک و نوجوانی که به زعم خودشان اندکی زبان عربی می دانند، شازده کوچولو «آنتوان دوسنت اگزوپری» فرانسوی را از زبان عربی ترجمه کرده اند تا مبادا از قافله عقب بمانند. با اندکی مبالغه و مزاحِ جایز، در این مورد خاص می توان گفت که گویا هر که اندکی زبان خارجه، از هر نوعش می داند برای خالی نبودن عریضه یک شازده کوچولو -که پس از انجیل پرفروش ترین کتاب جهان است- ترجمه می کند تا کارنامه کاری اش به آن مزین کند! اما زنده یاد حشمت الله کامرانی به شرطها و شروطها ترجمه مجدد را قبول داشت. در پی، گفت و گویی که اوایل دهه 80 در موسسه همشهری و ضمیمه فرهنگی روزنامه همشهری با مترجم فقید آثار میلان کوندرا -این نویسنده فلسفی کردم- می آوردم تا به عنوان حسن ختام، موضوع برایمان روشن تر شود:

متن گفت و گو با حشمت الله کامرانی را بخوانید:  

چه انگیزه ای باعث شد تا رمان «جاودانگی» میلان کوندرا را به فارسی برگردانید؟

یکی از دوستانم این کتاب را از خارج کشور برایم آورد و گفت: ««جاودانگی» در اروپا سر و صدای فراوانی به راه انداخته؛ آن را بخوان و اگر پسندیدی، ترجمه کن.» من هم کتاب را خواندم و به واقع با ذوق و شوق شروع به ترجمه آن کردم. نکته ها و جنبه های متنوعی لابه لای سطرهای داستان دیده می شد که گاه شکل مقاله و یا یک جریان فلسفی، اجتماعی و روانشناختی به خود می گرفت. مضاف بر این که بعضی حوادث رشته های روایت را به یکدیگر پیوند می  زد. همانطور که خودتان می دانید، روایت رمان با یک حرکت ظریف دست آغاز می شود: زنی مشغول تمرین شناست. وقتی از آب بیرون می آید، به علامت خداحافظی، دستش را برای مربی شنا تکان می دهد. با همین حرکت آغازین، موجودی به نام «اگنس» در ذهن نویسنده- که در همان مکان و زمان حضور دارد- شکل می گیرد و در ادامه، بر سطر سطر رمان، انگار نویسنده به خواننده مدام می گوید:  «اصلاً  فراموش نکن که چنین ایجادی در داستان خیالی و ساختگی !»

کنش و واکنش در داستان، فقط با همین حرکت دست پدید می آید و نهایت، فضای داستان، فضایی است واقعی و ملموس. به قول یکی از دوستانم، جمع کردن و به فرجام رساندن چنین ایجادی در داستان، کار پیچیده و دشواری است. همان عزیز بزرگوار تأکید دارد: با وجود خلق چنین آثاری از سوی نویسندگان مطرح آمریکا و آمریکای لاتین، به نظر می رسد، هنوز داستان نویسان اروپایی یک سر و گردن از آنها بالاتر و برتر هستند.

جنبه دیگری که برای من جالب بود، توهم زدایی صریح و بی باکانه نویسنده است که در اغلب صفحه های کتاب دیده می شد.

به واقع، کوندرا هم از ذهن شخصیت ها توهم زایی می کند و هم از اعتقادهای عامه مردم؛ خصوصاً اعتقادهای سیاسی، یعنی قدم در راه یک آرمان گذاشتن و به کام مرگ فرو رفتن. خالق جاودانگی میان صحبت های بعضی شخصیت ها کلمه هایی را به میان می آورد: مثلاً «پل» می گوید:« ترجیح می دهم از صدای خنده کودکانه بمیرم تا از صدای مارش عزای شوپن. و این را هم به شما بگویم که همه شرهای عالم در آن مارش عزا، ایجاد می شود. چون در همان مارش عزا از مرگ تجلیل می شود. اگر مارش های عزای کمتری وجود می داشت، شاید تعداد مرگ ها نیز کمتر می بود.»

در جای دیگری چیزی نظیر این می آید که: «احترام به مصیبت از بی فکری کودکانه،  بسیار خطرناک تر است. آیا می دانید پیش شرط همیشگی مصیبت چیست؟ به واقع، وجود آرمان هایی که آنها را گرامی تر از زندگی بشر می دانند.حال همان مطلب شما را به سوی مرگ می راند، چرا؟ چون احتمالاً چیزی بزرگتر از زندگی وجود دارد.

انسان از آغاز تاریخ تاکنون، فقط جهان مصیبت را شناخته و نتوانسته پا فراتر بگذارد. عصر مصیبت هم، تنها با انقلاب سبکباری پایان می یابد.»

از همه اینها که بگذریم، خودتان چقدر نسبت به ترجمه تان علاقه نشان دادید؟ اصلاً از کارتان تا چه اندازه راضی بودید؟

استقبالی که از کتابم شد، خوب بود. «جاودانگی» الان به چاپ پنجم رسیده. البته خیلی دوست داشتم داستان به شکل جدی تری نقد می شد. دلیلم برای نقد کردن اثر کوندرا ابداً  این نیست که من کتاب را به فارسی ترجمه کرده ام. بلکه چون کوندرا در شیوه داستان نویسی امروز نوآوری کرده و مطالب و نکته های بسیار بدیعی در آن مطرح شده جای بحثی گسترده و عمیق دارد. من حتی به دوستان خودم هم گفته ام که اگر کسی همت داشته باشد و باب بحثی ارزشمند را بگشاید اجر معنوی خواهد داشت.این کتاب بر من تأثیر بسیار گذاشت و آن را ترجمه کردم حیف که بعضی  جمله ها و سطرهای کتاب به تیغ کشیده شد. البته من خیلی تلاش کردم تا بر کلیت داستان لطمه وارد نشود و فکر می کنم تقریباً هم نشد.

بعضی معتقدند، زبان مقصد برای ترجمه، حتماً باید زبان مادری مترجم باشد. شما چه نظری دارید؟

با نظر این عزیزان موافقم. فکر می  کنم به شرح و بسط و استدلال نیازی نباشد. بسیاری مترجمان برجسته مان در همین راسته قلم می زنند، روال طبیعی و منطقی کار هم،  چنین است.

البته اگر کسی دو یا چند زبان را پابه پای هم از کودکی فرا گیرد و در آنها خبره و سرآمد شود، احتمالاً  می تواند ترجمه های خوبی و قابل قبولی ارائه دهد. اما فعلاً قریب به اتفاق، مترجمان ما زبان مبدأ را بعد از زبان مقصد فرا گرفته اند.

گاه مترجمان متوسط، آثار نویسندگان مطرح را ترجمه می کنند و با این کارشان، از ارائه ترجمه های شیوا و رسا، به قلم مترجمان اهل فن، جلوگیری می کنند. شما چه رویکردی به چنین ترجمه هایی دارید؟

مقابل این جریان نمی شود ایستادگی کرد. بازار ترجمه هم، به مانند هر عرصه دیگر، مجالی است برای عرضه کالا. کالای فرهنگی بعضی مترجمان ارزشمند است و بعضی دیگر هم نامرغوب و آشفته. خودمان باید تلاش کنیم و اگر بضاعت و توانایی ترجمه سنگینی را نداریم، بیهوده بارش را به دوش نکشیم. اما چون بازار ترجمه آشفته است، مترجمان ناتوان و کم توان هم با یکدیگر رقابت می کنند ولی به واقع رقابت آنها، رقابتی ساختگی است و از روی شتابی بیمارگون انجام می گیرد. البته فراموش نکنیم که در کنار مترجمان بد، مترجمان خوب هم -که تعدادشان اندک است- سراغ داریم و آنها به دور از هیاهو، با صبر و حوصله و احساس مسئولیت همراه با وسواس، کار خود را پی می گیرند. آن سوی معادله، کوره سوادی که مترجمان ضعیف به همراه دارند، از برکت مسئولیت شناسی همین دوستان است

به نظر شما ترجمه صنعت است یا هنر؟

بستگی به موضوع و متن اصلی دارد که به زبان مقصد برگردانده می شود. ترجمه کتابهای علمی، اقتصادی، اجتماعی، روانشناسی و ... نیاز چندانی به آرایش و زیبایی کلام ندارد و اگر بتوان مفهوم را با واژه ها و جمله های صحیح، به شکل همه سویه، منتقل کنیم، هدف تأمین خواهد شد.

هنگامی هم که «رمان» و «شعر» ترجمه می شود، قضیه متفاوت می شود. مسأله زبان، لحن و فضایی که نویسنده در اثرش پدید آورده مطرح خواهد شد و کار ترجمه دشوار می شود. خوشا مترجمی که بتواند از این مهم برآید و زبان خالق اثر را کاملاً به زبان مورد نظرش برگرداند.

اما باز هم، مشکلی که در این مورد وجود دارد به گمانم، تعداد فراوان ترجمه های دست دو هستند. اغلب شمار ترجمه هایی که از متن اصلی صورت گرفته کم هستند. دلیل موضوع هم، فکر می کنم بین المللی شمردن زبان انگلیسی باشد. مثلاً چون تعداد نویسندگان روسی زبان و اسپانیولی نسبت به انگلیسی زبان ها، کمتر است آثار بیشتر نویسندگان بیشتر به زبان انگلیسی ترجمه می شود. در همین اثنا بسیاری از مفاهیم نویسنده دست به دست می شود و به شکل درست ارائه نمی شود.طبیعتاً  هر نویسنده شیوه بیان و نگارش خاصی دارد، هنگامی که ما مستقیماً  از زبان اصلی ترجمه می کنیم، زبان رسمی را به کار گرفته ایم.

برای روشن شدن مطلب مثلاً زبان فاکنر و جویس را با یکدیگر قیاس کنید. به واقع نثر کتابهای ترجمه شده از نثر نویسندگان مذکور دشوارتر است. چیزی که باعث این مشکل می شود، همانا از میان رفتن لحن و سبک نگارش نویسنده خواهد بود. به همین دلیل، ما در بازار کتاب، اغلب با ترجمه های دست دوم روبه رو می شویم. با ترجمه هایی که کمرنگ، سبک و نامحسوس اند.

کد خبر 746888
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha