جشنوارهای که خنثیبودن فصل مشترک اغلب آثارش بود و در این میان پرهیز (اگر نخواهیم بگوییم گریز) از به تصویر کشیدن جامعه امروز و مسائلش، حتی گریبانگیر برخی آثار شاخصاش نیز بود. میزان انتزاع غریب برخی از فیلمهای جشنواره امسال، شاید توجیه همین رویکرد باشد.
در حالی که مثل همه این سالها، نیمه اول جشنواره با کمفروغی هرچه تمامتر سپری شد و بزرگان هم اغلب بزرگی نکردند، در روزهای آخر، چند فیلم تا اندازهای باعث شدند که اعتقاد و اعتماد به سینمای ایران، به کل از دست نرود. این نجات در آخرین لحظه هم باز مشابه سالهای قبل بود. در برایند کلی البته حضور این میزان فیلم ضعیف و آشفته در بخش مسابقه سینمای ایران، نگرانکننده است.
«این جشنواره حاصل سیاستهای دولت نهم است.» اگر فکر میکنید گوینده این جمله سینماگر یا منتقدی است که به قصد زیرسؤال بردن جشنواره بیستوهفتم فجر آن را به زبان آورده، اشتباه میکنید.
گوینده این جمله محمدرضا جعفریجلوه، معاون امور سینمایی وزارت ارشاد است که در جمع خبرنگاران و نویسندگان سینمایی گفت: «جشنواره بیستوهفتم، حاصل بذر 3ساله مدیریتی دولت نهم است که برداشت آن، در سیامین سالگرد پیروزی انقلاب را به فال نیک میگیریم.» به نظر میرسد جلوه با خوشبینی همیشگیاش چنین حرفی را زده، چون کیفیت اغلب فیلمهای جشنواره امسال چنان نیست که بتوان به آن احیانا مفتخر بود. ولی در این نکته جلوه حرف کاملا درستی زده تردیدی وجود ندارد. اگر میشد در 3 دوره قبلی جشنواره را متاثر از سیاستهای فرهنگی دولت خاتمی و حضور تکمدیر سینمایی باقی مانده دولت او، یعنی علیرضا رضاداد (مدیرعامل سابق فارابی) دانست؛ در مورد جشنواره امسال هیچ تردیدی وجود ندارد که آنچه به نمایش درمیآید، حاصل سیاستهای فرهنگی دولت نهم است.
مروری بر فیلمهای راهیافته به بخش مسابقه سینمای ایران، نشان از حضور انبوهی آثار ناموفق (هر یک به دلیل یا دلایلی) دارد و البته تکجرقههایی که از خلاقیتهای سازندگانشان حکایت میکنند. مثلا فیلمی که قرار بوده، «توت فرنگیهای وحشی» را تداعی کند، بهشدت یادآور فیلمفارسی با تمام عناصر قابل نمایشش در این دوران است.
تصویر مطلوب مدیریت فارابی از سینمای جنگ، به فیلم استانداردی نینجامیده و شاید تنها کارکرد حضورش در جشنواره امسال، به یادآوردن جای خالی سرداران سینمای دفاع مقدس باشد. چند فیلم دیگر هم که در حاشیه قصه جنگ را میگویند، در بهترین حالت خنثی و بدون ذرهای تاثیرگذاری از کار درآمدهاند.
در سینمای معناگرایی (باز از حوزههای مورد علاقه مدیران سینمایی)، همچنان دور باطل ادامه دارد و جدای از فیلمسازانی که تکمضراب در دستگاه عرفان، جزو اصول فیلمسازیشان است، شاهد حضور فیلمسازانی هستیم که قبلا در حیطههای دیگر صاحب تجربه، شناخت و جایگاه قابل قبول بودهاند و حالا در همراهی با این موج معناگرایی، فیلم سفارشی ساختهاند. خیلی از آثاری که قرار بوده تجربه های متفاوتی باشند، چیزی جز تکرار کلیشههای مستعمل فیلمهای جشنوارهای نیستند. معضل همیشگی سینمای ایران، یعنی مشکل ریتم همچنان پابرجاست. برخی از فیلمها از میانه ماجرا کم میآورند و قصهشان بیرمق میشود و خیلیها از همان ابتدا دچار معضل نماها و فصلهای اضافه و بیکارکرد هستند.
از این آفت حتی برخی از فیلمهای قابل تامل امسال هم در امان نماندهاند. جشنوارهای که پیش از آغاز، دبیرش انتظارات فراوانی از یکی از محصولاتش با تعاریف زیاد از فیلم ایجاد کرده بود (در کجای دنیا جشنوارهای را سراغ دارید که دبیر آن صراحتا پیش از شروع جشنواره از فیلمی در نشست رسمی با خبرنگاران ستایش کند؟) و البته اثر موردنظر در نهایت هم نرسید تا سینمای فاخر (یکی دیگر از حوزههای مورد علاقه مدیران) حضوری در جشنواره نداشته باشد.
ویژگی بارز فیلمهای جشنوارهای که متولی سینمای ایران آن را حاصل سیاستهای دولت نهم میداند، فیلمهایی است که اغلبشان(خوب یا بد) خنثی هستند؛ فیلمهایی که پیداست سازندگانشان نمیخواستند کاری بکنند که احیانا به جایی بر بخورد یا به تعبیر بهتر، سیاستگذاریهای خاص فرهنگی آنها را به مجرایی سوق داده که حاصلش شده همین فیلمهای خنثی که ارتباطشان با دنیای پیرامون ما و تواناییشان در انعکاس مسائل جامعه امروز، گاهی اوقات در مرز صفر درصد قرار دارد.
جنجالیترین فیلم حاضر در بخش مسابقه هم که واکنشهای منفی گستردهای را میان منتقدان در پی داشت، «وقتی همه خوابیم» بود که هر چقدر تماشایش برای برخی از منتقدان، آزاردهنده بود، تماشاگران دوستش داشتند. هرچند کمتر نمایشی از «وقتی همه خوابیم» بدون حاشیه و نزاع همراه بود.
بهرام بیضایی تنها نماینده حاضر از نسل موج نوییهای دهه50، با آخرین فیلمش، در میان منتقدان، هم اغلب طرفدارانش را ناامید کرد و هم به مخالفانش جرأت زدن حرفهایی را داد که گویی سالها در گلو مانده بود و موقعیت گفته شدنشان پیش نیامده بود. «وقتی همه خوابیم» در ادامه لحن عصبی «سگکشی» (فیلم قبلی بیضایی) و روتر و شعاریتر از آن فیلم است و البته مهر و امضای خالقش (برخلاف آنچه عدهای میگویند) همچنان در آن قابل مشاهده است (چند دقیقه اول فیلم را به خاطر بیاورید).
فیلم بیضایی را میتوان حاصل شرایط هم دانست؛ شرایطی که باعث میشود فیلمساز وقتی هم که پس از سالها فرصت فیلم ساختن پیدا میکند، نسبت به آنچه برخودش رفته، واکنشهای عصبی نشان دهد و این سؤال را به ذهن بیاورد که آن شور و میل به زندگی در «مسافران»، چگونه جای خود را به چنین تسویه حسابها و فریادهای معترضانه رساند.
جمله کنایی بیضایی هنگام دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران بخش بینالملل که گفت:« امیدوارم در آینده فیلم بهتری بسازم.» آرزوی خیلی از کسانی است که از تماشای «وقتی...» عصبی و سرخورده شدند.
جشنواره امسال را میتوان سال سقوط فیلمسازان دهه 60 نیز نامید که جز واروژ
کریم مسیحی بقیه در آزمودن تجربههای تازه، ناکام و ناموفق بودند. رسول صدرعاملی در
«هر شب تنهایی» کارگردان لحظهساز خوبی است ولی چیزی به نام تداوم و حفظ کلیتی منسجم در این فیلم انتظار غریبی است. تهمینه میلانی در «سوپر استار» جدای از تمام ایرادهای مضمونی که به فیلم وارد است، چنان در پردههای آخر تغییر لحن میدهد و چنان در ورطه شعار و معناگرایی فرو میغلتد که دیگر چیزی از اثر باقی نمیماند.
«زادبوم» با تمام تلاشی که برای ساختش صورت گرفته، فیلمی چندپاره، غیرمنسجم و ناموفق از ابوالحسن داوودی است که در این سالها روند روبهرشدی را طی کرده بود. یا «زمانی برای دوست داشتن» که جز یک فیلم، دیگر چیزی به کارنامه ابراهیم فروزش اضافه نمیکند.
علی ژکان دیگر فیلمساز این نسل هم با «چهرهبهچهره»اش کاری کرد که نه «مادیان» که «سایهبهسایه» در نظرمان شاهکار جلوه کند. اینکه سیروس الوند، مهدی صباغزاده و سعید ابراهیمیفر از فیلمسازان شاخص دهه 60، امسال با تله فیلمهایشان به فجر آمده بودند نیز نکته قابل تأملی است.در این میان تنها واروژ کریم مسیحی بود که سرانجام «تردید»ی را که 18سال به طول انجامیده بود را به فرجامی درخور و قابل قبول رسانید. در روزگار افول فیلمسازان دهه60، در عوض کارگردانانی که فیلمسازی را در دهه80 شروع کردند، نقاط روشن جشنواره را رقم زدند.
فرزاد موتمن پس از دو شکست پیدرپی در دوگونه متفاوت، با «صداها» نشان داد که «هفت پرده» و «شبهای روشن» حاصل اتفاق نبودهاند و اگر فیلمنامه مناسبی در اختیار باشد او کارگردان نکتهسنج و قابلی است.همچنان که کیوان علیمحمدی و امید بنکدار پس از فیلم دشوار اما ناموفق «شبانه»، در «شبانهروز» به توفیقی نسبی دست یافتند.در میان این کارگردانان، پرویز شهبازی و اصغر فرهادی از آزمون دشوارتری سربلند بیرون آمدند و هر دو پس از فیلمهای بسیار ستایش شده «نفس عمیق» و «چهارشنبهسوری» فیلمهایی را به فجر آوردند که بیشباهت و ایجاد حس تداعی با ساختههای قبلیشان، آثار فوقالعادهای بودند.
«عیار 14» فیلمی است تماشایی که بازی خالقاش با الگوی روایتی یکی از مشهورترین فیلمهای تاریخ سینما یعنی «ماجرای نیمروز» جذاب و تماشایی از کار درآمده و پر از لحظههای موثر سینمایی و ایدههای درخشانی است که خوشبختانه در حد فکر اولیه باقی نمانده و درست کارگردانی شدهاند و اصغر فرهادی که در روزهای آخر آمد و با «درباره الی» جشنواره امسال را (با وجود حضور انبوهی از فیلمهای ناموفق و ضعیف) به یک پایانبندی درخشان رساند. درست مثل شهبازی، فرهادی هم در اثر تازهاش به نسبت فیلم ستایششده قبلی خود وقت، انرژی، دقت و خلاقیت بیشتری را صرف کرده است.
گرچه نمیتوان غیبت حسوحال «نفس عمیق» و التهاب «چهارشنبهسوری» در «عیار14» و «درباره الی» را نادیده گرفت. (البته طبیعی است که در دوران تازه نتوان آن جنس نگاه منتقدانه به جامعه و جسورانه به مقوله خیانت را به نمایش گذاشت)در شکست پروژههای بلندپروازانهای چون سینمای معناگرا (میزاک، پای پیاده، سوپراستار و هر شب تنهایی)، سینمای ملی (زادبوم) و سینمای دفاع مقدس بدون فیلمسازان نامدارش (به کبودی یاس، موش و...) و البته غیبت فیلمی که قرار بود نماینده شاخص سینمای فاخر باشد (ملک سلیمان)، اغلب نقاط روشن جشنواره را فیلمسازانی رقم زدند که با درک از شرایط و حفظ قوای خلاقهشان آثارشان را فارغ از این دستهبندیها ساختند.