همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: عباسعلی براتیپور را چند بار دیدم. آخرین بار در خانه موزه شهید مطهری بود که به مناسبت سالروز شهادت ایشان با سخنرانی و شعرخوانی علی مطهری، محمود اکرامیفر و مصطفی محدثی خراسانی در سال ۱۳۹۳ از سوی وزارت ارشاد به آنجا دعوت شدم.
من تقریباً پیش از همه مدعوین به خانه موزه شهید مرتضی مطهری رسیدم. گشتی در حیاط دنگان خانه موزه زدم، اتومبیل بنز قدیمی شهید مطهری را برانداز کردم و منتظر شدم تا دیگران بیایند. به طبقه دوم رفتم و پس از من قامت خدنگ عباسعلی براتیپور در چوبه در نمایان شد. هنوز حدود یک ساعتی به آغاز رسمی جلسه وقت باقی بود. با هم صمیمانه صحبت کردیم. ابتدا فکر نمیکردم که شاعری آیین اینقدر به اصطلاحات و اسلنگهای زبان انگلیسی مسلط باشد. به او گفتم که رمانی وسترن ترجمه کردهام که به زودی توسط نشر آموت منتشر خواهد شد. مانند پدری مهربان تحسینم کرد و بحث حرفهایای درباره اصطلاحات زبان انگلیسی پا گرفت.
به مخیلهام خطور نمیکرد... بیشتر و پیشتر او را با شعرهای دفاع مقدسیاش، همچنین با مجموعههای «بهت نگاه» و کتاب «سوار مشرقی» میشناختم. پس از اینکه پاساژی درباره شهادت مرتضی مطهری توسط گروه فرقان گفت، رو آوردیم به اسلنگهای زبان انگلیسی. از من گفتن بود که زبان فارسی چه قابلیتهایی دارد و به زعم خودم میخواستم حرفهایی بزنم که برای او تازگی داشت. گفتم در زبان انگلیسی به فرض میگویند طرف روی واگن است و این در زمانی به کار میرود که یکی مشغول ترک مشروبات الکلی باشد. این را به دلیل خواندن ترجمههای فارسی آثار ریموند کارور به قلم مترجم نازنین، اسدالله امرایی میدانستم. به او گفتم در زبان انگلیسی زیاده خواری در غذا را به اسب نسبت میدهند در حالی که ما فارسی زبانان گاو را که نشخوار میکند، برای این نمونه ساده مثال میزنیم و در عین حال برای انبوه اصطلاحات زبان انگلیسی معادل فارسی وجود دارد.
- محمود دولتآبادی متعلق به مردم و از این آب و خاک است| روح روشنفکران از شهادت حاج قاسم جریحهدار شد
- اهل بیت(ع) به غلو اعتقاد نداشتند| فلسفه شعر عاشورا مقابله با ظلم است
- رهبر انقلاب در پیامی درگذشت عباس براتیپور پیشکسوت شعر آئینی و انقلاب را تسلیت گفتند
خوب به خاطر دارم که دستکم ۱۰ اصطلاح انگلیسی گفت که معادلش با تفاوتی که شاعرانگی داشت در فارسی زیبا مینشست و برایم جالب بود. گفت در زمان جوانی زبان انگلیسی خوانده و هنوز هم ادبیات انگلیسی را دنبال میکند. از ریموند کارور صحبت کردیم و دیدم چه شناخت خوبی از ادبیات امریکا دارد. برایم جالب بود که شاعری که پشت انبوهی از شعرهای آیینی ایستاده است، این قدر خوب مانند یک مخاطب حرفهای ادبیاتداستانی را هم دنبال میکند.
در یک کلام ذووجهتین بود. نمیشد شخصیت و شعرش را در چارچوب و فرمولی خلاصه و تعریف کرد. توسع داشت و با حلم سخنان شنونده را میشندی؛ حال میخواهد شنونده خبرنگاری باشد هم سن سال پسر کوچکش. سعی میکرد در یک مکالمه کوتاه و نشست و گپ و گفت چیزی نصیب مخاطبش کند.
هر بار که با او تماس تلفنی میگرفتم با طیب خاطر پاسخ میداد و صد البته این گپ و گفت صرفاً محدود به گفتوگوهایی برای انتشار در رسانه نمیشد. نخستین آشناییهایم با او به حدود ۱۲ سال پیش بازمیگردد. اویل دهه ۹۰ که در یکی از خبرگزاریها مشغول به کار بودم. با گشاده دستی مرا دستکم با بیش از ۵۰ شاعر و نویسنده آیینی تراز اول آشنا کرد.
بدون تعارف و مبالغه باید بگویم نیمی از روابط عمومی امروزم با شاعران حوزه هنری مرهون دوستی و رفاقت با عباسعلی براتیپور بود. میگفت: «اگر فلانی پاسخ نداد بگو تا من خودم با او تماس بگیرم.»
دست مرا در دست شاعران و نویسندگانی میگذاشت که تنها نامی از آنها شنیده بودم و شاید تکه شعری تا آن روز در مجلههای دولتی دهه ۷۰ خوانده بودم. حال در مقام خبرنگار و به فراخور شغلم با تکتکشان دوست میشدم و کتابهایشان را برایم میفرستند و میخواندم. طی مدتی کمتر از ۴ ماه قفسه کتابخانهام از انبوه کتابهای شاعران دهه ۹۰ پر شد. با شاعرانی آشنا شدم که مانند خود براتیپور توسع دیدگاه و اندیشه داشتند. مصطفی محدثی خراسانی، شاعر اهل تایباد که به رغم زادگاهش که اقلیمی کم برخوردار و خط مرزی ما با افغانستان است، بر کشیده و امروز یکی از شاعران خوشفکر و خوشذوق حوزه هنری است. دوستیهای قدیمی با دوستیهای جدید در هم تنیده میشد. مصطفی محدثی خراسانی بعدها همسایه سهیل محمودی شد. سهیل محمودی؛ استاد جوانمرد و بامرامی که با برنامههای زیبایش دل مخاطب را در دهه ۷۰ به دست میآورد. با برنامه «کاروان» که در سیمای قفر آن دوره واحهای بود در گوشهای. دوست مشترک سابق، استاد سیهل محمودی دوست صمیمیمی و همسایه محدثی خراسانی در منطقه چیتگر شد. اتفاقات متعدد و نمونههای دیگر زیاد است. اما بگذریم...
بارها گپ و گفت با حمیدرضا شکارسری محصول رفاقت با براتیپور بود. آشنایی با محسن مومنی شریف هم مسببش خود براتیپور شد. علیرضا قزوه را با شعر «مولا ویلا نداشت» میشناختم. گفت: «جمعه تماس بگیر. سرش خلوتتر است و پاسخ میدهد.» براتیپور دوست مشترک من و عبدالرحیم سعیدیراد بود. بیمجاملت باید بگویم که هر بار تماس میگرفتم دهها چهره را به من معرفی میکرد. به رغم سالمندی یکبار دم از خستگی و کسالت نمیزد.
چهرهاش هنوز در ذهنم نقش بسته است. با آن لبخندی که میزد: شیار عمودی بفهمی نفهمی عمیق روی گونه راست و چپش که وقتی میخندیدی آشکار میشد.
دوست دارم همچنان او را با شعرهایش و لبخند و چهره خندانش به جای آورم و بس. او در ذهنم جاودانه است. یک مثل چینی میگوید: «وقتی کسی بار از هستی برمیبندد، افعال نیک او ضریب ۷ میشود و تکثر مییابد. شاید میباید افعال نیک عباسعلی براتیپور مهربان را در وجود خودم جستوجو و نهادینه کنم و بسازم... از این پس... او برایم جاودانه است... هم شعر و شخصیتش.»
نظر شما