همشهری آنلاین - سودابه رنجبر: حاج آقا با قدمهایی آهسته به سمت مسجد میرفت. هر روز مرد جوانی جلوتر از حاج آقا حرکت میکرد و وارد بعضی از دکانها میشد؛ جمله کوتاهی میگفت و به سرعت بیرون میآمد تا به دکان بعدی برسد. این جوان را تعدادی از کسبه، مأمور کرده بودند که وقتی حاج آقا اثنیعشری وارد خیابان حرم میشود، کاسبان را خبر کند تا آنها به سرعت رادیوها را خاموش کنند که مبادا موزیک و موسیقی به گوش حاج آقا برسد. همه در شهرری حاج آقا اثنیعشری را به زهد میشناختند. او یکی از عالمان دینی بود که به فریضه امر به معروف و نهی از منکر بسیار اهمیت میداد. وقتی به او خبر دادند بعضی از کاسبان فقط در لحظه عبور شما رادیوها را خاموش میکنند لبخندی به چهره نشاند و گفت: «همین که چند لحظه هم گناه نمیشود خداوند را شاکرم.» آیتالله سید حسین اثنیعشری شاه عبدالعظیمی، در سال ۱۳۱۵ قمری(۱۲۷۳ شمسی) در شهرری به دنیا آمد و بیشتر عمرش را در همین شهر زیست. او آنچنان مردمی زندگی کرد که اکنون و بعد از گذشت بیش از نیم قرن از درگذشت او، همچنان یادش در قلب اهالی زنده است و بسیاری از عالمان این شهر از او بهعنوان نخستین معلم خود یاد میکنند.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
حسین اعتمادی ۱۲ سال بیشتر نداشت که به دلیل استعداد زیادش، او را برای تحصیل به تهران و مدرسه دارالفنون فرستادند، آن روزها به دلیل نبود وسیله رفت و آمد به خواست پدرش، اتاقی در نزدیکی مدرسه دارالفنون اجاره و به تنهایی زندگی میکرد و مشغول تحصیل بود.
حسین اعتمادی، فرزند سیداحمد اعتمادی معروف به «حاج سید آقا» از خادمان ارشد آستان حضرت عبدالعظیم(ع) بود. جد او «میرعلیرضا» به فرمان نادر شاه به سرکشیکی آستان حضرت عبدالعظیم(ع) منصوب شده بود و این خانواده از همان زمان این مسئولیت را در بارگاه سیدالکریم(ع) برعهده داشتند. حسین تحصیلات متوسطه را در مدرسه دارالفنون به پایان رساند. او با توجه به پیشینه خانوادگی و مذهبیاش، علاقه داشت نمازهایش را در مسجدجامع تهران بخواند و همین بهانهای شد تا در درس تفسیر «آیتالله آقا میرسیدعلی مفسر» شرکت کند. همچنین ۱۰سالی هم در کلاس درس آیتالله حاج شیخ حسین مقدس نشست و هر روز به مدت یک ساعت از کلاس تفسیر او بهره برد. طی این سالها و در کنار تحصیلات حوزوی غیررسمی خود، موفق شد در رشته زبان فرانسه، لیسانس بگیرد و در مدارس متوسطه به مدت ۱۰ سال زبان فرانسه تدریس کرد. آیتالله اثنیعشری در ۳۰ سالگی نخستین جلد از تفسیر خود را به پایان رساند و چند سال بعد عازم قم شد تا تحصیلات حوزوی را بهصورت رسمی آغاز کند. سالها بعد حسین اعتمادی نام خانوادگی خود را به اثنیعشری تغییر داد. تغییر نام خانوادگی در آن زمان تقریباً در بین علما مرسوم بود.
بغضی برای پدر
سیدجعفر اثنیعشری، پسر آیتالله اثنیعشری به سختی حاضر به گفتوگو میشود. دلیل این بیرغبتی چیزی نیست جز بغضی که همچنان گلویش را میفشارد. بعداز گذشت بیش از ۵۰ سال از فوت پدر گویی هنوز هم گرد یتیمی را بر سر خود احساس میکند. میگوید: آقا نماینده آیتالله بروجردی در شهرری بود.
سیدجعفر نامههای پدر را که برای بزرگان و مجتهدان آن زمان نوشته، دستهبندی کرده است. نامهها و گزارشهایی از تقاضاهایی که اهالی ری از بزرگان دین داشتند و همچنین بررسی وجوهاتی که از طرف مردم پرداخت میشد. او گزارشها و دست خطهای پدر را به یادگار نگه داشته و از آنها بهعنوان شرافت خانوادگی یاد میکند. از زهد پدر میپرسم و بار مسئولیتی که به واسطه پیشینه خانوادگی، بر دوشش نهاده شده است. میگوید: «من فقط توانستم قانع باشم و کمخواهی و
چشم و دل سیری پدرم را سرمشق قراردهم و طوری زندگی کنم که خوشنامی او حفظ شود.» سیدجعفر میگوید: «برای جمعآوری آثار پدرم به نجف رفتم. در آنجا و در کتابخانه علامه امینی، تفسیر اثنیعشری را در ۱۴جلد پیدا کردم و نسخه تصویری آن را با خود به ایران آوردم. این تفسیر در سال ۱۳۱۰شمسی با نظر آیتالله مرعشی نجفی اجازه نشر پیدا کرد.»
نخستین معلم
احمد کریمی، متولد ۱۳۰۲ است و از آقای اثنیعشری بهعنوان نخستین معلم خود یاد میکند و میگوید: «بعد از اینکه رضاخان از ایران رفت وضع کشور تا حدودی بهتر شد. بنابراین باجمعی از بزرگان شهر تصمیم گرفتیم به قم برویم و درخواست کنیم آیتالله اثنیعشری برای همیشه به شهرری بیاید.»حاج آقا کریمی میگوید: «در بازار شهرری مغازهای بهصورت شراکتی داشتم و قصد کردم از شراکت صرفنظر کنم. خدمت ایشان رسیدم تا وجوهاتم را بپردازم. حاج آقا بعد از حسابرسی اموالم، وجوهاتم را قسطبندی کرد. وقتی اقساط را پرداخت میکردم، به من قبض میدادند، علت را که جویا شدم حاج آقا نگاهی به من کرد و گفت: این کاغذ امام زمان(عج) است. این را همیشه در خانه نگهدار، اگر فرزندت مریض شد و به سختی افتادی آن را دور سر اهل و عیالت بچرخان، بلا از شما دور میشود.» کریمی میگوید: «زندگی من و آیتالله اثنیعشری چنان به هم گره خورده بود که وقتی ایشان را در مبارزات ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ دستگیر کردند به فاصله ۳ روز، من هم دستگیر شدم. دلیل دستگیری من این بود که در برپایی روضه حاج آقا اثنیعشری فعالیت زیادی داشتم. در مدتی که در زندان بود یک وعده غذا نخورد تا اینکه از خانه برایش غذا آوردند و حتی در نشستن در زندان پاهایش را جمع میکرد و راحت نبود. وقتی دلیلش را میپرسیدند میگفت از مال غصبی هرچه کمتر استفاده شود بهتر است.»
میوه نوبرانه برای بچهها
بتول اثنیعشری، دختر آیتالله اثنیعشری میگوید: «وقتی پدرم به رحمت خدا رفت، من ۱۲ سال داشتم اما خوب به خاطر دارم که پدرم برای بچهها میوه نوبرانه میخرید و آنها را در حوض خانه قرار میداد تا خنک بماند اما خودش حتی یکی از آن میوههای نوبرانه را نمیخورد. پدرم معتقد بود تا وقتی که همه مردم توان خرید میوه نوبرانه را نداشته باشند او نباید لب به این میوهها بزند.»بتول اثنیعشری فوق لیسانس حقوق دارد و تدریس میکند. او میگوید: «با توجه به وضع مدارس آن روزگار، پدرم به ما اجازه نمیداد به مدرسه برویم و خودش در خانه به ما آموزش میداد. بعد از انقلاب من هم توانستیم در امتحانات شرکت کنیم و مدرک بگیریم. پدرم به دلیل زهدی که داشت، به مادرم و دخترها اجازه خرید در بازار را نمیداد و هر آنچه لازم بود خودش مهیا میکرد. البته مهربانی پدر در حق مادرم مثالزدنی بود و ایشان نسبت به اهل خانه بسیار مهربان بودند.
همه سینهزن، همه روضه خوان
علیاکبر قوام را در خانهاش ملاقات کردیم. او برادر همسر آیتالله اثنیعشری است. از نخستین ملاقاتش با حاج آقا اثنیعشری چنین میگوید: «۱۰ سال بیشتر نداشتم که به همراه داماد بزرگمان آقای دانایی پای منبر ایشان نشستم. در آن زمان من شناختی از حاج آقا نداشتم اما بعد از پایان جلسه، حاج آقا دست خود را بر سرم کشید و یاد پدرم را که از دوستان خودش بود، برایم زنده کرد. من پدرم را در ۴ سالگی از دست داده بودم و از آن روز به بعد سعی میکردم پای تفسیر ایشان بنشینم. بعد از آن هم در سال ۱۳۲۰ با خواهرم ازدواج کردند و خانواده ما از این خویشاوندی خرسند شد.»حاج آقا قوام که متولد ۱۳۰۲ است میگوید: «آیتالله اثنیعشری در امر به معروف و نهی از منکر دور و نزدیک و شاه و گدا نمیشناخت. او تاب دیدن ناهنجاریهای فرهنگی و اجتماعی را نداشت. حتی سفارش میکرد که خانههایتان را مشرف به هم و ۲طبقه نسازید که مبادا به منازل یکدیگر دید داشته باشید.»قوام میگوید: «پیش از انقلاب جلو حاج آقا در بازار حرکت میکردم و به اهل بازار گوشزد میکردم که آقا درحال عبور است. رادیوهای خود را خاموش کنید.»قوام میگوید: «حاج آقا در مراسم عزاداری هیئتی را به راه میانداخت که شعارش این عبارت ساده بود «همه سینهزن، همه روضهخوان» و خودش جلو هیئت طوری محزون حرکت میکرد که همه را به گریه میانداخت.»
قوام میگوید: «حاج آقا هنوز ما را به حال خودمان رها نکرده است. هر از گاهی به خوابمان میآید تذکر میدهد و اگر کارخوبی انجام داده باشیم تشویقمان میکند.»
وفات در منبر
آیتالله اثنیعشری در سال۱۳۴۳پس از اقامه نماز به منبر رفت. دوستانش سعی کردند او را از منبر رفتن منصرف کنند اما آیتالله اثنیعشری گفت که میخواهم تا آخرین نفس به وظیفهام عمل کنم. چند جملهای بیش نگفته بود که به دلیل سکته قلبی حالش خراب شد و دعوت حق را لبیک گفت. او را در شب تولد امام زینالعابدین(ع) در جوار حرم حضرت عبدالعظیم(ع) با برپایی نماز توسط آیتالله خوانساری به خاک سپردند.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۲۰ به تاریخ ۱۳۹۵/۳/۳۱
نظر شما