همشهری آنلاین - رضا نیکنام: چگونگی پیدایش و نامگذاری ده مهرآباد حکایت نسبتا مفصلی دارد که به دوران قاجار مربوط می شود. در دوران «رضا خان» اینجا را «ده معیر الممالک» مینامیدند تا اینکه رضا خان بعد از سرنگونی اش، در ازای دریافت ۴۰ هزار تومان آن را به «نظامالسلطنه» که قبلا از درباریان قاجار بود فروخت. چند سال بعد دختر کوچک «نظامالسلطنه» به نام «مهری» به دلیل بیماری از دنیا رفت و نظام السلطنه برای یادبود فرزندش، نام اینجا را «مهرآباد» گذاشت.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
شهروندان منطقه ۹ تهران در این سالها روزگار بسیار سختی را پشت سر گذاشتند. اشغال پادگان و اراضی ده مهرآباد توسط سربازان انگلیسی و روسی و همسایگی چندین ساله با بیگانگان از وقایع تاریخی «تلخ» در ده مهرآباد است که یکی از بازمانده های دوران رعیتی و اربابی قصه آن را بازگو میکند. «پرویزافشار» متولد ۱۳۱۵ است و ۷۸ سال دارد. وی فرزند آخرین کدخدای ده مهرآباد معروف به «رجب افشار» و از نوادگان «پیر قلی» امین دفتر «نظامالسلطنه» است. پرویز افشار روایت هایی کمتر شنیده شده درباره روزگار سپری شده ده مهرآباد را روایت می کند.
آقای افشار! چگونه ساکن مهرآباد شدید؟
در دوران جنگ جهانی اول، «پیر قلی» پدر بزرگم از رجال سرشناس آستارا بود که به دلایلی کولهبارش را بست و همراه خانوادهاش در ده مهرآباد که یکی از روستاهای حاشیه تهران بود ساکن شد. ماجرای ساکن شدن خاندان ما در ده مهرآباد به بیش از ۱۵۰ سال قبل مربوط میشود.
کمی از موقعیت اجتماعی خانوادهتان در آن روزگار بگویید.
خُب «پیر قلی» فرد تحصیلکرده و با سوادی بود و با فراست و زیرکی توانست نظر «معیر الممالک» مالک اولیه ده مهرآباد را به خود جلب کند. پدر بزرگم سالها رعیتی معیرالممالک را کرد تا اینکه موقعیتش بهتر شد. آن وقتها با وقوع جنگ جهانی اول، کشور یکپارچه در آشوب و تلاطم بود و ساکنان روستاها وضعیت وخیمی داشتند.
پدر بزرگ تان چگونه کد خدای ده مهرآباد شد؟
چند سالی از جنگ جهانی دوم گذشته بود که «پیر قلی» فوت کرد. وی یک فرزند پسر به نام «رجب» داشت که نزد پدرش درس خوانده بود و بسیار با هوش وزیرک بود. بنابراین در یک مقطع زمانی که معیر الممالک قصد فروش زمین و داراییهایش را داشت بهعنوان کدخدای ده مهرآباد معرفی شد.
ماجرای فروش ده مهرآباد چه بود؟
محدوده اینجا از چند کیلومتر بعد از رودخانه کن ادامه داشت و در نهایت به پل امامزاده معصوم(ع) میرسید. بنابراین خیلی مورد توجه درباریان قاجار قرار داشت و هر که زور و توانش بیشتر بود، تلاش میکرد که آن را در اختیار گیرد. بالاخره «نظامالسلطنه» با پرداخت مبلغ ۴۰ هزار تومان ده مهرآباد را از معیر الممالک خریداری کرد.
پدر بزرگ شما بهعنوان کد خدای «ده» چه وظایفی داشت؟
ساماندهی وضعیت رعایا، سرکشی به زمینها و پیشبینی برداشت محصولات، شناسایی مشکلات و خواسته کشاورزان و ارائه مشاوره به اهالی روستا جزو وظایف غیر رسمی کدخدا بود. پدر بزرگم سالها بهعنوان مشاور دفتر «نظامالسلطنه» هم منصوب بود و برایش کار کرد.
دوران کودکی را چگونه گذراندید؟
به هر حال کد خدای ده مهرآباد جایگاه خوبی داشت و نسبت به دیگر کشاورزان و رعایا وضعیت زندگانی بهتری پیدا کرده بود. من هم در همین حال و هوا بزرگ شدم. البته رابطه خوبی بین خانواده کدخدا و اهالی وجود داشت و بیشتر وقتها با بچههای روستا مشغول بازی و شیطنت بودم.
در روزگار قدیم چه امکاناتی داشتید؟
چیزی نداشتیم. از مدرسه خبری نبود. بیشتر خانوادهها و بچههایشان بیسواد بودند. شاید در آن روزگار تنها بچهای که سواد خواندن و نوشتن داشت، من بودم. البته همه چیز را پیش پدرم یاد گرفته بودم. حتی برای رفتن به حمام مجبور بودیم تا محله «قلیانیها» که در ده کدخدا حاجی نقی بود پیاده برویم. با ورود اشغالگران خارجی هم وضعیت مردم منطقه بدتر شد.
از حال و هوای ورود اشغالگران انگلیسی در منطقه صحبت کنید. در آن روزگار با چه دردسرهایی مواجه شدید؟
شاید پدربزرگها به یاد داشته باشند که قحطی آمده بود. کشاورزان و رعایا نان و غذا برای خوردن نداشتند. در این وضعیت اشغالگران هم به غارت اموال مردم میپرداختند و اگر مقاومت میکردند، آنها را تا پای مرگ شکنجه میدادند.
خاطرهای از غارت اموال مردم توسط انگلیسی ها و روس ها دارید؟
بیگانههای انگلیسی و روسی با اشغال پادگان مهرآباد، زمینهای اطراف آن و نقطهای به نام «بی سیم» در حوالی سهراه آذری عرصه را به کشاورزان تنگ کرده بودند. از یک طرف محصولات کشاورزی و باغی ساکنان ده مهرآباد را به تاراج میبردند و از طرف دیگر چشم ناپاک به ناموس خانوادهها داشتند. یادم میآید که چندین بار دعوا و درگیری بین جوانان ده و مأمورین انگلیسی به وجود آمد و باعث شد که آنها کتک سختی بخورند و عقبنشینی کنند، اما این پایان ماجرا نبود.
چه ماجرایی اتفاق افتاد؟
سربازان انگلیسی برای اینکه زهر چشمی از جوانان روستا بگیرند، آنها را از قلعه ده مهرآباد بیرون میبردند و در جاهایی که از قبل آماده کرده بودند، شکنجهشان میدادند تا به قول خودشان تنبیهشان کنند.
«ده مهرآباد» در قدیم به شکل قلعه بوده و برج و بارو داشته است؟
در اصلی قلعه همانجایی است که اکنون رفت و آمد اهالی در آن صورت میگیرد؛ یعنی درست در ابتدای خیابان ۱۲ متری شهید انصاری کنونی که ۲ برج دیدهبانی داشت. آخرین دیدهبانهای قلعه مهرآباد «حیدر علی» و «مش حسن» بودند که نگهبانی میدادند و اوضاع را کنترل می کردند.
در آن سالها اهالی روستا چگونه امرار معاش و زندگی میکردند؟
از طریق کاشت و برداشت انواع محصولات کشاورزی و باغی از جمله گوجهفرنگی، خیار، هندوانه، گندم، جو و...امرار معاش می کردند. البته در آن سالها اهالی برای تهیه دیگر مایحتاج زندگیشان مبادله پا یا پای داشتند. گاهی پیش میآمد که سربازان انگلیسی برای گرفتن چندکیلو گوجهفرنگی، مقداری قند به کشاورزان میدادند و گاهی وقتها هم جور دیگری به خواستهشان میرسیدند.
چه کار میکردند؟
قبل از خروج بیگانهها از کشور و پایان اشغالگری چندین ساله، سربازان انگلیسی خیلی به ده مهرآباد آمد و رفت داشتند. هر وقت کنار زمینهای کشاورزی میآمدند، با تکرار واژه «پامادور، پامادور» می فهماندندکه برای خرید گوجهفرنگی آمدهاند. وقتی کشاورزان برای چیدن گوجهفرنگی دور میشدند، دور از چشم هم، به حالت دراز کش و سینهخیز خودشان را به بوتههای «گوجهفرنگی» میرساندند و دزدی می کردند.
آرامش چه زمانی به خانه اهالی راه پیدا کرد؟
وقتی اشغالگرها از ده مهرآباد خارج شدند، وضعیت رفاه و زندگی مردم بهتر شد، اما همچنان کمبودها و فقر در خانوادهها وجود داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و مسئولان به خواسته روستاییها اهمیت دادند. برای بچهها مدرسه و درمانگاه ساختند و...
در روزگار قدیم وسایل نقلیه شهروندان چه بود و بیشتر به کجاها رفت و آمد داشتند؟
درشکه رایجترین نوع وسیله نقلیه اهالی بود. در اطراف اینجا چند ده دیگر وجود داشت که هر کدام توسط کدخدا مدیریت میشد. مثلاً طرشت، جی، خزانه و بیرانک که هر کدام کدخدای خودشان را داشتند.
محله مهرآباد تنوع قومیتی هم دارد. این تنوع چگونه شکل گرفت؟
نخستین ساکنان «ده مهرآباد» اقوام مهاجر بودند از روستاهای اطراف آبعلی و آستارا از جمله سیاهوند، کوهپایه، سوداین بودند، اما به مرور زمان اقوام دیگر ترک زبان، فارس، گیلک به اینجا آمدهاند و در این زمینه تنوع فراوانی دارد.
اهالی چقدر شما را میشناسند؟
خیلی زیاد. بهویژه افرادی که بزرگ شده محلهاند، هنوز مرا بهعنوان «پسر کدخدا» صدا میزنند. البته نوجوانان و جوانان محله با شنیدن این جمله کنجکاوی میکنند و با طرح چند سؤال تلاش میکنند به اصطلاح حرف بکشند و من با خونسردی جوابشان را میدهم. وقتی از پُر آبی قنات مهرآباد و رودخانه محله صحبت میکنم تعجب میکنند. آن وقتها، عمق و شدت آب رودخانه
ده مهرآباد چنان زیاد بود که شتر را با خود میبرد.
آیا از روزگار گذشته چیزی به یادگار مانده است؟
چند خانه قدیمی مربوط به ارباب رعیتی وجود دارد که قدمتشان به بیش ار ۱۵۰ سال میرسد و به بخشی از تاریخ و هویت محله ده مهرآباد بدل شده اند.
_________________________________________________
* منتشر شده در همشهری محله منطقه ۹ به تاریخ ۱۳۹۳/۲/۲۷
نظر شما