دریغم آمد دوستداران شعرهای فارسی امینی از متن آن لذت نبرند؛ به فارسی ترجمهاش کردم. برای آشنایی بیشتر با زیر و بم و حال و هوای اصلی شعر، در اینجا اصل شعر- به زبان آذری- و ترجمه فارسیاش را با هم میآورم:
یوخاریا چیخماق
بونئجه دامدیر، بو نئجه نردوان؟
بونئجه یوخاریا چیخماق؟
*
گورمهمیشدیم، پیللهلر اوستونده سؤز یازیلا
[اودا، نه ترسه- ترسه سؤزلر]
بیر پیلهده یازیبلار
«آغیر گلمه!»
او بیرسینده، یازیلیب:
«یونگول چیخما!»
بیر آیریسیندادا، اوخویورسان کی
«آیاغینی حاق اوستونه قویما!»
*
بئله اولدوغو بیر حالدا
- لابود-
من، اورتالیق بیر پیللهده دایانیب فیکیرلهشدیم
کی نئیلهمک؟
گرکدی آغیرچیخام
یوخسادا یونگول
داهی
آیاغیمی نه جورهسی قویام کی
[حاقی باسمیام؟
*
بوندا ایدی کی
بیلمهدیم هانسی یاندان بوغونوق
[بیر سس گلدی
کی «اؤزونو یاهالتما کیشی!
یونگول چیخماماغی، ال ایچون
[یازیبلار
آغیر گلمهمگی، آیاق ایچون!...
بالا رفتن
چگونه سقفی است این، چگونه نردبانی این؟
چگونه بالا رفتنی است این؟
*
ندیده بودم روی پلهها چیزی بنویسند
[آن هم چه چیزهای کج و کولهای!]
بر پلهای نوشته است:
«سنگین میا!»
بر پلهای دیگر:
«سبک نرو!»
بر پلهای دیگر میخوانی:
«پا روی حق مگذار».
*
در چنین حالی بود
- لابد»
روی پله کوچکی ایستادم و اندیشیدم
که چه باید کرد؟
سنگین باید رفت بالا
یا سبک آمد پایین؟
آخر
چگونه قدم بردارم من
که پاروی حق نگذارم؟
*
در چنین حالی بود
صدای گنگی آمد
که ندانستم از کجاست:
«بیهوده فکر نکن مرد!
سبک برآمدن را برای دست
نوشتهاند و
سنگین برشدن را برای پا.»