فیلم برخورد خیلی نزدیک اولین فیلم بلند میهن دوست است که تاکنون نام او را بیشتر در مطبوعات سینمایی دیدهایم.باید اعتراف کرد، فیلمسازی بهعلت جریان خلاقی که میتواند نتیجه آفرینش و عینیت بخشیدن به تصورات و تخیلات ذهنی هر آدمی باشد، بهطور طبیعی از نوشتن جذابتر است. هر چند نوشتن، خلق مفهوم با استفاده از کلمات است، اما جادوی تصویر چیز دیگری است.
شاید به همین دلیل است که گاهی منتقدین سینما یا هنرمندان عرصههای دیگر شروع به بختآزمایی در عرصه فیلمسازی کرده و دست به تجربه در این زمینه میزنند و وسوسه میشوند فیلم بسازند.فیلم برخورد خیلی نزدیک هم حاصل تلاش یک نویسنده سینمایی است که قصد داشته، فیلمی مخاطب پسند با استفاده از مولفههای چنین فیلمهایی بسازد؛
مولفههایی مثل اختلافات زن و شوهری، خیانت با ورود زن دیگر، تصاویر شیک از یک زندگی مدرن و آدمهایی که تلاش شده در هر پلان، تصاویری خوش آب و رنگ از آنها گرفته شود. صرفنظر از بازیها، به جز بازی حمیدرضا پگاه که در حد نقشاش بازی نسبتا خوبی ارائه داده، تم اولیه فیلمنامه بهدلیل حساسیتهای بسیار در روابط اجتماعی، رابطه زن و مرد و مسائل خانوادگی، در ذات خود قابلیت تبدیل به فیلمی که بتواند مخاطب را به سالن سینما بکشد، دارد و در بسیاری از موارد با طرح سؤال در ذهن مخاطب و تلاش برای نزدیک شدن به درون روابط زنها و مردهای قصه کنجکاویبرانگیز است، هر چند همه سؤالها در نهایت به سلیقه کارگردان در پایان فیلم جواب داده میشوند و یکباره همه چیز ختم به خیر میشود. البته باید دید مخاطب با داستان، فرم اجرا و کارگردانی این قصه چه قدر ارتباط برقرار خواهند کرد.
برخورد خیلی نزدیک ماجرای زن و شوهر خوشبخت و شیک و امروزی است که با ورود دوست از فرنگ برگشته زن دچار اختلاف میشوند. زن با افکار فانتزی و بچهگانهای که دارد با دوستش سر وفاداری شوهر شرط میبندد و چک کردن جیب شوهر و بوی عطر و تعقیب و گریز و ماجراهایی از این دست، کلیت فضای فیلم را میسازند.
روایت فیلم پس از سکانس ابتدایی با فلاشبکهای متعدد مدام به گذشته میرود و کارگردان سعی کرده تا از این ترفند برای ایجاد تعلیق و تحریک کنجکاوی بیننده برای پیدا کردن علت اتفاقات استفاده کند. یکی از کاراکترها که از همان ابتدا در کما است در فلاشبکهای متعدد با ترفند خوانده شدن دفترچه خاطراتش مدام حضور دارد و در نهایت فیلم با فاصلهگذاری نهایی و مخاطب قرار دادن دوربین در حالی که همه چیز به سرانجام خوبی رسیده، تمام میشود.
تدوین فیلم و تکرار برخی ماجراها گاه بر پایه تسلسلی شکل میگیرد که در قطع نماها به یکدیگر و در سؤال و جواب و دیالوگ کاراکترها بسیار دیده میشود که البته این روند علاوه بر تدوین، طبیعتا به فیلمنامه هم برمیگردد.
این تسلسل و ایجاد ارتباط بین مضمونها و تصویرهای مرتبط که گاهی تنها به بهانه عبور از یک پلان به پلان بعدی است و بهعنوان عاملی در جهت جذابیت و سیال بودن پلانها به کار رفته، هرچند در جاهایی ریتم فیلم را بالا میبرد و حتی گاهی حال و هوای کمیکی میسازد، اما رسیدن آن به مرز تکرار از جذابیت آن کم میکند. در مجموع این فیلم بهعنوان اولین فیلم بلند یک نویسنده که با انگیزه ارتباط با مخاطب انبوه ساخته شده، شاید بتواند مقدمهای برای ساخت فیلمهای بهتری در آینده باشد.