«تیئری» پسر نوجوانی اهل بوروندی است. او هم مثل هزاران نوجوان دیگر این کشور، زندگی سختی دارد، اما امیدوار و مصمم است.
***
تیئری عجله دارد؛ تا چند دقیقه دیگر تمرین نواختن طبلش شروع میشود. باید زود لباسهایش را عوض کند. با لباس معمولی نمیتواند در کلاس حاضر شود. همه شاگردان این کلاس باید لباس مخصوص بپوشند، لباسی که از سه تکه پارچه به رنگهای پرچم بوروندی درست شده است.
تیئری و بقیه دوستان طبل نوازش با لباسهایی به رنگ پرچم کشورشان هر روز تمرین میکنند؛ آنها چند بار در کشورهای مختلف برنامه طبل نوازی اجرا کرده اند
بعضی روزها غذا موز پخته است؛ تیئری به طور داوطلبانه به آشپز کمک میکند
تا چند سال پیش، کاری مثل طبل زدن یا هر کار سرگرم کننده دیگری، برای تیئری مثل رویا بود. آن وقتها او در خیابانهای «بوجومبورا» پایتخت جمهوری بوروندی، سرگردان بود. وقتی بچه بود، مادرش در اثر بیماری درگذشت و پدرش هم سالهاست در جریان جنگهای داخلی گم شده. 12سال جنگ داخلی در بوروندی در مرکز آفریقا، حاصلی نداشته، جز ویرانی این سرزمین و یتیم شدن صدها هزار کودک؛ کودکانی که شانس زیادی در روستاها و شهرهای کوچک ندارند و به امید یافتن شغلی به پایتخت میآیند و آواره خیابانها میشوند.
تیئری چیزی درباره روز تولدش نمیداند، حتی وقتی از او میپرسیم: «چند سال داری؟» میگوید: «حدود 13 سال!». پس از مرگ مادرش، خالهاش از او نگه داری میکرده، اما وقتی تیئری حدود 6 سال داشته، خالهاش هم بر اثر بیماری ایدز از دنیا رفته. از آن به بعد او روی پای خودش ایستاده. خیابان، محل زندگیاش شده و از بقیه نوجوانهایی که در خیابان کار و زندگی میکنند، شیوههای جان سالم به در بردن و زندگی در خیابان را یاد گرفته. بقیه به او یاد دادهاند که چگونه می تواند بدون داشتن سرپناه یا رختخواب، شب را به صبح برساند.
تیئری این طوری بزرگ شده است، بدون امید به آیندهای بهتر. اما چهار سال پیش ، زنی که در مرکز نگه داری از کودکان بیسرپرست بهعنوان خیاط کار میکرده، کمک کرده تا تیئری جایی در این مرکز پیدا کند. از آن به بعد زندگی تیئری دگرگون شده. امروز همه چیز با روزهای مبهم و تاریک گذشته فرق دارد. او به جای خوابیدن در ایستگاههای اتوبوس و روی کارتنهای خالی، حالا یک رختخواب تمیز و یک جعبه فلزی پر از لباس دارد. صبح ها به جای بیدار شدن از صدای ماشینها، مثل بقیه 140 نوجوانی که در این مرکز نگه داری میشوند، با صدای زنگ بیدار میشود. آنها باید سر وقت در کلاس درس حاضر شوند.
«دامی» بازی مورد علاقه تیئری و دوستانش است، صفحه بازی را خودشان ساختهاند، واز در بطری نوشیدنی به عنوان مهره استفاده میکنند
بوروندی،کشور دریاچههای کوچک نامیده میشود. تیئری از ماهیگیران دریاچه« تانگای» عکس میگیرد. او میخواهد در آینده خبرنگار شود
بچههای مرکز، اغلب در کنار دریاچه میدوند، ولی داخل آب نمیروند؛ آنها شنا بلد نیستند
بعد از پایان کلاس وقت ناهار است و غذای معمول آنها یک بشقاب پر از برنج و لوبیاست. هنوز هم بعد از گذشت چهار سال، سیر شدن برای تیئری یک احساس تازه و لذت بخش است.
غروبها ، بعد از انجام تکلیف های مدرسه، فرصتی است برای تمرین موسیقی. او نوعی طبل مینوازد که ساز سنتی کشورش است.
تیئری میخواهد در آینده خبرنگار شود. بیشتر مردم این کشور کشاورز هستند. آیا میتواند به هدفش برسد؟ او میگوید: «هر وقت به گذشته فکر میکنم، میبینم به همه چیزهایی که آن زمان میخواستم، رسیدهام. پس به این خواستهام هم میتوانم برسم.»
چرا که نه؟ بالای در ورودی ساختمان مرکز نگه داری از نوجوانان بی سرپرست با حروف بزرگ نوشته شده است: «بیراشو بوکا»، یعنی «همه چیز شدنی است».