شهید علی هاشمی، فرمانده سری‌ترین قرارگاه جنگی، هنگام حمله عراقی‌ها ناپدید شد. پیداشدن پیکر شهید و شناسایی او از طریق آزمایش DNA برای خودش ماجرا و رمز و رازهایی دارد که خوانش آن از زبان دکتر محمود تولایی، رئیس پیشین مرکز تحقیقات ژنتیک نور و بنیانگذار شناسایی شهدا خالی از لطف نیست.

مادر شهید علی هاشمی

همشهری آنلاین- الناز عباسیان: از مظلومیت شهید علی هاشمی هر چه بگوییم کم گفته‌ایم. فرمانده سری‌ترین قرارگاه جنگی، هنگام حمله عراقی‌ها ناپدید شد. همرزمانش در آخرین دیدار، نبرد جانانه او مقابل دشمن را دیده بودند و احتمال شهادت یا اسارت او زیاد بود اما نه پیکرش پیدا شد و نه اسمش میان اسرای عراقی بود. همین شد که عده‌ای از خدا بی‌خبر شایعه درست کردند و خانواده‌اش چه بی‌مهری‌هایی که ندیدند تا اینکه تقدیر الهی چنین رقم خورد که شهید به آغوش مادر بازگردد. اما چه برگشتنی! قد یک قنداقه؛ مثل همان روزهایی که مادر برایش لالایی می‌خواند. برگشت تا به تمام حرف و حدیث‌هایی که پشت‌سرش بود پایان بدهد و سردار دلاور هور برای همیشه باقی بماند. پیداشدن پیکر شهید و شناسایی او از طریق آزمایش DNA برای خودش ماجرا و رمز و رازهایی دارد که خوانش آن از زبان دکتر محمود تولایی، رئیس پیشین مرکز تحقیقات ژنتیک نور و بنیانگذار شناسایی شهدا خالی از لطف نیست.

* *

شهید هاشمی در سال ۱۳۶۷ در قرارگاه سری نصرت در منطقه جزیره مجنون به شهادت رسید، شرایط خاص و ویژه این منطقه تا سال‌ها تفحص و شناسایی شهدا توسط کمیته جست‌وجوی مفقودین، به ثمر نرسیده بود و همین موضوع به شایعات و تردیدهای زیادی پیرامون شهادت، اسارت یا زنده‌بودن او دامن زده بود. تا اینکه به خواست خدا اتفاق عجیبی در این منطقه رخ داد. دکتر تولایی اینگونه از نحوه پیداکردن پیکر شهید برایمان تعریف می‌کند: «اوایل دهه ۸۰ پروژه اکتشافات نفتی در این منطقه آغاز شد. از آنجایی که این محدوده مثل بسیاری از مناطق جنگی درگیر عملیات‌های نظامی بود، حین اکتشافات، بقایایی از پیکر شهدا پیدا می‌شود. بلافاصله تمام این بقایا توسط تیم تفحص شهدا، جمع‌آوری و به معراج‌الشهدا منتقل شدند. پیکرها در این منطقه جغرافیایی خاص، تقریبا متلاشی شده بودند. هم از نظر رطوبت و هم شرایط دیگر، کیفیت مطلوب برای شناسایی اولیه را نداشتند.»

تأکید رهبری به شناسایی پیکر شهید هاشمی

این منطقه، جای حساسی بود و احتمال اینکه پیکر این شهدا متعلق به شهید هاشمی و یارانش باشد، کم نبود. با پیچیده‌شدن این موضوع، مقام معظم رهبری هم تأکید کردند که سرنوشت شهید علی هاشمی باید روشن شود. دکتر تولایی در این‌باره این تأکید مقام معظم رهبری می‌گوید: «حضرت‌آقا بیشتر از همه پیگیر بودند تا به حواشی مطرح شده پیرامون شهید هاشمی به واسطه پیدانشدن پیکر او، پایان داده شود. نبود هیچ ردی از شهید، ذهنیت‌های اشتباهی را به‌وجود آورده و سبب مظلومیت بیشتر این خانواده شده بود. از این‌رو همه پیکرها بنا به مقتضیاتی در اختیار مرکز ژنتیک نور قرار گرفت و ما از آن پیکرها نمونه‌برداری کرده و به آزمایشگاه‌ها ارسال کردیم.»

در این برهه زمانی و اوایل دهه ۸۰، روند شناسایی شهدا از طریق DNA به نتیجه قطعی نرسیده بود. رئیس پیشین این مرکز در توضیح این موضوع می‌گوید: «تا آن زمان از حدود ۵۰۰ پیکر که تحویل گرفته و کد نمونه‌هایی را استخراج کرده بودیم تا سال ۸۵ هیچ پروفایل موفقی به‌دست نیاورده بودیم. نخستین پروفایل موفقیت‌آمیز ما در زمینه شناسایی شهدا از طریق آزمایش DNA در سال ۸۵ صورت گرفت. نخستین کاری که ما می‌کردیم جمع‌آوری و ذخیره‌سازی‌ و آماده‌سازی‌ بود و همزمان کار تحقیقات و توسعه برای دستیابی به تخلیص DNA مطلوب از استخوان‌ها را دنبال می‌کردیم. نمونه‌ها آسیب‌دیده بودند و کیفیت خوبی نداشتند. ماه‌ها روی آن کار کردیم تا بتوانیم به فراورده یا DNA مطلوب برای تهیه پروفایل و انجام مطالعات ژنتیک برسیم.»

وقتی سند مظلومیت سردارهور پیدا شد

بعد از دستیابی به پروفایل ژنتیک مطلوب، شناسایی فایل ژنتیک مطلوب، نوبت به تطبیق آن با خانواده شهید هاشمی بود. اما ماجرا به همین سادگی‌ها نبود. یکی از مشکلاتی که برای شناسایی پیکر شهید علی هاشمی برای دکتر تولایی و تیم تحقیقاتی‌اش ایجاد شد، تهیه نمونه DNA از مادر شهید بود؛ چرا که به مادر سال‌ها گفته بودند که پسرش اسیر است و یک روزی برمی‌گردد. حتی وقتی همه اسرا برگشتند و علی‌آقا برنگشت مادر و پدر شهید باز هم چشم انتظار ماندند. دکتر تولایی به اینکه چطور توانست مادر را برای این آزمایش راضی کند اشاره می‌کند: «مادر شهید به هیچ وجه زیر بار نمی‌رفت که پسرش شهید شده باشد و امیدوار به برگشت علی‌آقا بود. در نهایت من به برادر علی‌آقا، آقای عارف هاشمی گفتم که به‌احتمال زیاد این پیکرهایی که در این نقطه از جزیره مجنون پیدا شده، متعلق به شهید هاشمی و همراهانش هست اما باید با آزمایش DNA اثبات شود. برای این کار نیازی نیست مادر به تهران آورده شود، پیشنهاد می‌کنم مادر را به بهانه چکاپ چربی و قند خون معمول به یکی از آزمایشگاه‌های اهواز ببرید. از قبل ما دستورالعمل نحوه نمونه‌گیری و نگهداری و ارسال نمونه را به آزمایشگاه می‌دهیم تا توجیه باشند و همزمان با گرفتن همان چکاپ پزشکی، نمونه چند سی سی خون از مادر گرفته و دست ما برسانند. وقتی موفق شدیم پروفایل مشابه را در بین این پیکرهای شناسایی کنیم، شهید علی هاشمی شناسایی شد.»

خود علی هاشمی سراغ مادر رفت

چه روز عجیبی بود وقتی به مادر خبر دادند که پیکر علی‌آقا شناسایی شده. مادر به هیچ عنوان این موضوع را قبول نکرد. البته نمی‌دانستند که این گروه با چه لطایف‌الحیلی این نمونه را از مادر گرفته‌اند. دکتر از آن روزها برایمان می‌گوید: «آقای سردار باقرزاده رئیس کمیته جست‌وجوی مفقودین، مواردی که برای گروه تفحص متقاعدکردن خانواده‌ها سخت می‌شد به من می‌گفتند خودت پاشو برو پیش خانواده و آنها را متقاعد کن. البته در آن سال‌ها علم تشخیص هویت با DNA هم خیلی مرسوم و شناخته شده برای عموم مردم نبود و لازم بود که اطلاعات مختصر پزشکی در این زمینه در اختیار خانواده قرار بگیرد. برای شهید برونسی هم همین اتفاق مشابه را داشتیم. من همراه با نتایج آزمایش‌ها به اهواز رفتم تا توضیحاتی به مادر بدهم.»

در مسیر سفر به اهواز دکتر خیلی با خودش کلنجار رفت که چطور مادر را به پذیرش شهادت راضی کند اما انگار قبل  از اینکه دکتر به خانه مادر برسد، خود علی‌آقا به مادرش سر زده بود و خبر آمدنش را داده بود: «تا خدمت مادر رسیدم فهمیدم که خوابی تازه از علی دیدند و قوت قلبی پیدا کردند تا حرف‌های ما را باور کنند. گویا دل‌شان آشوب بوده و اصلا دوست نداشتند خبر شهیدشدن و شناسایی پسرشان را باور کنند که کنار سجاده خواب‌شان می‌برد و در خواب می‌بینند که علی‌آقا کنار آستانه در ایستاده و به مادرش به همان حالت خوش‌مشربی همیشگی می‌گوید که من آمدم… منو تحویل نمی‌گیری مادر؟ بعد از دیدن این خواب، مادر متحول شده و قلبشان آرام گرفته بود. ما هم خوشحال شدیم که خداوند عنایتی کرد و توانستیم لبخند رضایت و پایان بخشی انتظار را در دوران حیات این مادر مشاهده کنیم. حقیقت این است در بسیاری از موارد پیداشدن تکه لباس یا وسیله‌ای کنار پیکر، بیشتر از نتایج آزمایشگاهی برای خانواده‌ها یقین حاصل می‌کند.»

مادر شهید هاشمی چطور راضی به شهادت فرزندش شد

سلام آقا به مادر شهید

در همین اثنا دیداری فراهم شد و دکتر خدمت مقام معظم رهبری گزارش مختصری از فعالیت‌های مرکز ژنتیک نور دادند و گفتند که تاکنون چه تعداد شهید شناسایی شده است. دکتر تولایی از این دیدار می‌گوید: «به ایشان اطلاع دادم که مشغول آزمایش و تحقیق روی تعدادی از پیکرهای شهدا که از منطقه قرارگاه نصرت پیدا شده بود، هستیم. ایشان خیلی خوشحال شدند و فرمودند مادر علی‌آقا حالشون چطور است؟ از مادر خبر دارید؟ گفتم که من توفیق نداشتم اما قرار است به‌زودی به اهواز منزل مادر رفته و گزارشی از تحقیقات را حضوری خدمت آنها توضیح دهم. ایشان فرمودند سلام من را به مادر علی‌آقا برسانید. این مادر از بانوان خوشنام اهوازی و زحمتکش برای دفاع‌مقدس در اهواز بودند که در زمینه سازماندهی بانوان برای پشتیبانی جنگ تلاش بسیاری کرده بود. حضرت‌آقا هم آشنایی داشتند و گفتند سلام برسانید. توفیق داشتم سلام حضرت‌آقا را به محضر این مادر گرامی برسانم.»

شناسایی گمشده‌های هور

یکی از نکات جالب دیگر بعد از شناسایی شهید علی هاشمی، شناسایی همرزمان او بود. دکتر به این اتفاق شیرین اشاره کرده و می‌گوید: «در ایام نزدیک به شناسایی شهید علی هاشمی در شهریورماه ۸۹ بود که شهید مهدی نریمی، بیسمچی سردار و شهید حسن بهمنی، مسئول مخابرات تاکتیکی قرارگاه نصرت با همین روش ژنتیک شناسایی شدند. چون استخوان‌ها آسیب دیده بودند، شناسایی پیکرها و پایان‌دادن گمنامی این شهدا برای ما بسیار سخت و ارزشمند بود. امیدواریم روح بلند این شهدا، مددکار همه کسانی باشد که به‌نحوی برای این نظام مقدس تلاش می‌کنند و در دل شور حسینی و یاری مقام معظم رهبری را دارند.»

یادگاری از دختر شهید

بعد از مراسم تشییع شهید در اردیبهشت ۱۳۸۹، زینب هاشمی دختر شهید به دیدار دکتر تولایی در مرکز ژنتیک نور آمده و هدیه نفیسی به دکتر و همکارانش اهدا می‌کند. دکتر از این هدیه می‌گوید: «زینب‌خانم از اهواز به مرکز نور آمد و قاب عکسی از طرف خودش به ما هدیه داد. عکس شهید بود که می‌گفت ۲۷ سال با این عکس زندگی کرده، درددل کرده. اما حالا که پیکر پدر پیدا شده سر مزارش می‌رود و آنجا دردل می‌کند. می‌گفت به پاس زحمتی که برای شناسایی پدرم کشیدید این عزیزترین دارایی‌ام را به آزمایشگاه شما هدیه می‌کنم.»

مادر شهید هاشمی چطور راضی به شهادت فرزندش شد

فرمانده سری‌ترین قرارگاه

سرلشکر پاسدار شهید علی هاشمی در ۱۰ دی‌ماه سال ۱۳۴۰ در شهر اهواز به دنیا آمد، علی هاشمی در ۱۷ سالگی وارد مبارزات انقلاب شد. ۱۹ سالگی فرمانده شد. در ۲۱ سالگی فرماندهی چند تیپ را بر عهده گرفت، در ۲۷ سالگی در ۴ تیرماه سال ۱۳۶۷ در جزیره مجنون به شهادت رسید و در ۴۹ سالگی پیکرش در نزدیکی محل استقرار قرارگاه فرماندهی سپاه ششم پیدا شد. در آن زمان محسن رضایی برای نخستین بار اعلام کرد علی هاشمی، فرمانده قرارگاه فوق‌سری نصرت بوده است زیرا تا زمانی که صدام زنده بود؛ یعنی سال ۱۳۸۲ همه فرماندهان اتفاق‌نظر داشتند که اسمی از علی هاشمی (درصورت اسارتش، خطراتی متوجه او می‌شد) نباشد. برای همین در رابطه با او هیچ حرفی زده نشد. چون علی هاشمی با توجه به ارزشی که برای صدام داشت، درصورتی که زنده می‌بود، یک برگ برنده برای او به شمار می‌آمد. شهید هاشمی پس از تشکیل قرارگاه «نصرت» و ارائه طرح کلی عملیات خیبر و بدر، مسئولیت سپاه ششم امام جعفرصادق(ع) را عهده‌دار شد که حاصل آن سازماندهی ۱۳ یگان رزمی و پشتیبانی در استان خوزستان بود و شاید به همین دلیل او را سردار هور نامیدند. سرانجام در روز ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۸۹، شناسایی پیکر علی هاشمی رسانه‌ای شد. تفحص شد و مادر صبور او پس از ۲۲ سال انتظار، بقایای پیکر فرزند خود را در آغوش کشید. پیکر مطهر این سردار سپاه اسلام همراه با شهیدان دیگری از سال‌های دفاع‌مقدس روز ۲۴ اردیبهشت سال ۱۳۸۹، از محل نمازجمعه تهران تشییع شد و پیکر مطهر سردار هور در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.

ارادت حاج قاسم به مادر شهید هاشمی

 شهید حاج قاسم سلیمانی ارتباط عاطفی عجیبی با مادر شهید علی هاشمی داشت به‌طوری‌که هر وقت به اهواز می‌آمد حتما به او سر می‌زد. شهید حاج‌قاسم حتی موقعی که در تهران هم حضور داشت ارتباطش با مادر قطع نمی‌شد و مرتب با او در تماس بود. حاج قاسم تلاش می‌کرد مادر نبود فرزندش را حس نکند. این نکته‌ای است که عارف هاشمی برادر و همرزم سردار سرلشکر شهید علی هاشمی در مراسم تشییع پیکر مادرش گفته بود. او می‌گوید: «زمانی‌که انقلاب و جنگ شد مادر پابه‌پای پسرش بود و او را یاری می‌کرد و متأسفانه خیلی از مطالب و خاطرات امروز همراه با این مادر دفن شد. حاج‌خانم یکی از بانوان انقلابی منطقه حصیرآباد بود و در همه صحنه‌ها در کنار فرزند برومندش حضور داشت. مادرم از همان ابتدای جنگ و دفاع‌مقدس خانه خودش را برای تهیه مواد غذایی برای رزمندگان تیپ ۸۵ و سپاه حمیدیه آماده کرد و همیشه پذیرای رزمندگان اسلام بود. حالا مادر در کنار شهدایی آرام گرفت که برای بسیاری از آنها سفره پهن کرده بود و این شهدای عزیز در دوران دفاع‌مقدس به خانه او آمده بودند.»

مادر شهید هاشمی چطور راضی به شهادت فرزندش شد

مادر چرا منو تحویل نمی‌گیری؟

زکیه اهوازیان، مادر سردار هور، درحالی‌که تنها ۱۳ سال از پیداشدن پیکر فرزند شهیدش یعنی سرلشکر علی هاشمی می‌گذشت، جمعه ۲۷ مرداد دارفانی را وداع گفته و به فرزند شهیدش پیوست. دلنوشته‌ای از لحظه پذیرش شهادت پسرش این چنین است: «گفتند اگر اجازه بدید اعلام کنیم علی آقا شهید شده. ابروهامو تو هم کشیدم گفتم نه. قبول نمی‌کنم. تو تمام این سال‌ها گفتید ممکنه اسیر شده باشه. رویاهمو با امید برگشتنش ساختم که پسرم می‌آد. حتما می‌آد. اونا بغض کردند و چشماشون‌تر شد. من از جام بلند شدم. وضو گرفتم. آخه چطور می‌تونستم قبول کنم؟ ۲۲ سال امیدم به این بود که تو دنیایی نفس می‌کشم که یوسفم علی‌ام داره نفس می‌کشه. به خونه قدیمی‌مون سر می‌زدم. انتظار می‌کشیدم. آخه علی آدرس جدیدمون رو نداشت. بی‌قرار هم که می‌شدم می‌رفتم گلزار شهدا و برای اونا فاتحه می‌خوندم. گاهی آلبوم عکس‌هاشو ورق می‌زدم. پسر لاغر اندامی که تو روزهای انقلاب، اعلامیه دستش بود، روزهای جنگ اسلحه گرفته بود. خودش که حرفی نمی‌زد ولی از دوستاش شنیدم فرمانده است. بهش می‌گفتند فاتح خیبر و هور. ۲رکعت نماز خوندم. سرمو که بالا آوردم علی مقابلم بود… با همون لباس. گفت منتظرم نباش! گفتم منتظر نباشم… من بدون انتظارت می‌میرم علی! علی لبخند زد و گفت من اومدم مادر… چشمامو که باز کردم علی رفته بود. هنوز روی سجاده‌ام بودم. دوباره برگشتم به جمع‌شون و گفتم قبول می‌کنم، درست می‌گفتید یوسفم برگشته! اومده بود. یوسفم را به آغوش کشیدم. با تمام مهر مادری به اندازه تمام اون سال‌هایی که منتظرش بودم… هم‌وزن روز تولدش بود. خوش آمدی پسرم. به یکی از همسنگری‌هاش گفته بود دوست داره وقتی برمی‌گرده شعر گل پرپر رو براش بخونن و من خوندم. آخرین لالایی مادرانه‌ام بود؛ این گل پرپر از کجا آمده؟ از سفر کرب و بلا آمده. موقع رفتنت همه باهات خداحافظی کردند ولی من نه! تو تازه برای من اومده بودی. همسنگری‌هات بی‌تاب بودند. یکی‌شون که می‌گفت پاهاشو پیش تو جا گذاشته و… ولی من آروم بودم.. چون پسرم برگشته بود. یوسفم خوش آمدی!»

کد خبر 784225

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha