جمعه ۲۱ فروردین ۱۳۸۸ - ۱۰:۳۹
۰ نفر

دکتر سید باقر میرعبداللهی: ماجرای غزه تمام شد. دارها را برچیدند و خون‌ها را شستند، اما ماجرای فلسطین پایان‌ناپذیر است؛ چرا که فلسطین نه‌فقط مسئله جمهوری اسلامی و امت غیرواحده عربی که مسئله اسلام است.

حتی درست‌تر بگوییم- در مقیاسی جهانی- مسئله انسان است.

فروکاستن فلسطین به مسئله‌ای عربی و خاورمیانه‌ای، حتی فروکاستن آن به مذهبی خاص از مذاهب اسلامی، حتی فروکاستن آن به مسئله‌ای قطبی- سیاسی که در گردونه بی‌پایان سیاست‌بازی چپ و راست بچرخد، حتی فروکاستن آن به کشتگان مظلوم بی‌سر یا مجروحان با پای گچ‌گرفته، حتی فروکاستن آن به مفهوم غصب، قصه پر آب چشم فلسطین را به همان جایی می‌برد که الان هست.

با این وجود از جمهوری اسلامی گرفته تا عربان و اهل مذاهب و سیاست‌بازان راست و چپ، همه، از فلسطین بسیار گفته‌اند. اما بحث در این‌جا بر سر مدعیان وطنی حقایق فراتر از قدرت در میدان عمل اجتماعی است: روشنفکران ایرانی.

 اگرچه فلسطین لزوماً مسئله‌ای روشنفکرانه هم نیست، اما حافظه ما به یاد دارد که تا همین دیروز، تسلای فلسطین، رسالت غالب روشنفکرانی بود که در هیچ قالبی جز نقد قدرت رسمی نمی‌گنجیدند و عجبا که امروزه میدان فلسطین دوستی را به نفع قدرت خالی کرده‌اند و پاسداشت مقام انسان را به رویه‌ای حکومتی بدل کرده‌اند و گویا در این یک مورد، دیانت را عین سیاست دانسته‌اند.

سکوت روشنفکری ایرانی که عمری است بر دیدگاه ضد حکومتی- و نه حتی غیرحکومتی- خود اصرار می‌ورزد و نیز غوغای اصلاح‌طلبان برآمده از تحکیم وحدت مبانی حزبی، که هم به نعل می‌زنند و هم به میخ، هر دو، خود را از قطار کم‌سرنشین حامیان فلسطین خارج می‌کنند و چشم به حکومت می‌دوزند.

شگفت‌تر این است که وقتی حکومت در عرصه سیاست‌های رسمی‌اش در باب فلسطین حتی از علاقه‌مندی‌های مردمی پیش می‌افتد و میداندار می‌شود، روشنفکران ناگهان رسالت خود را در نقد و نافرمانی از حکومت به‌یاد می‌آورند اما به‌ قیمت از یاد بردن پلیدی دولتی اشغالگر که ابایی از افتخار به آدمکشی ندارد و سال‌هاست ارزش‌های انسانی را رسماً به سخره گرفته است. سهل است که حتی برخی روشنفکران دور از وطن، از سر نفرتی کور از حکومت ایران، تا مرز تقدیس نسل‌کشی و هوراکشیدن برای جنایت پیش رفته‌اند.

روشنفکران تا بوده «بر» قدرت بوده‌اند، اما این بر قدرت‌بودن چیزی فراتر از محکوم کردن و سیاه و سفید دیدن صرف است. همه‌جانبه‌گرایی و فارغ‌بودن از درگیری با سیاست پیشکش؛ باید بپرسیم آیا اصلاً مسئله فلسطین موضوع تفکر و جست‌وجوی ایشان بوده است؟ باید بپرسیم آیا توجه به رنج مردم مهم‌تر از صغرا و کبرا کردن و بیان الزام اخلاقی به نیت پذیرش فلان منصب از سوی یک مدیر اجرایی نیست؟ باید بگوییم آیا بنیادگرایی یهودی، بنیادگرایی نیست؟ بسیار سال پیش، که اتفاقاً حضور ریاست‌مدارانه قدرت بیش از هر زمان دیگر آشکار بود، جلال‌آ‌ل‌احمد، که امروزه او را فرصت‌طلب و هوچی می‌نامند، از «ولایت عزرائیل» گفت. اما نمونه‌های امروزی آل‌احمد گویا بیشتر دلواپس شترهای خود هستند و در این مورد، حقیقت روشنفکرانه را در بی‌طرفی می‌بینند، غافل از اینکه گوسفندان پراکنده بنی‌اسرائیل حالا دیگر گرگ شده‌اند.

کد خبر 78604

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز