حمید نامدار در سال 2000 از دانشگاه هنر کاسل آلمان، در رشته نقاشی فارغالتحصیل و علاوه بر برگزاری نمایشگاههای متعدد انفرادی و جمعی در ایران و آلمان به کشور خود بازگشت. او از سال 1382 در دانشگاههای هنری تبریز در رشتههای نقاشی و گرافیک مشغول تدریس بوده است. برگزاری نمایشگاه بدیعی با عنوان «جعبههای من» در نگارخانه ماه مهر که نگاهی کاملاً متفاوت و هنرمندانه به جعبههای میوه است و در تابلوهای نقاشی او نمود پیدا کرده، بهانه این گفتوگو است.
- نقش جشنوارههای تجسمی بخصوص «فجر» در ارتقای وضعیت فرهنگی خصوصاً در حوزه تجسمی چه میتواند باشد؟
جشنوارههای هنری در برانگیختن نظام انگیزشی هنرمندان مؤثر عمل میکنند و در این میان جشنوارههای معتبر علاوه بر جریانسازی تولید و ایجاد یک رقابت سالم، در کشف چهرههای جدید هم شوق انگیز است. نقش جشنوارههایی از جنس «فجر» به لحاظ موقعیت ممتاز و حمایتهایی که میتواند از آن صورت گیرد بهمراتب ویژهتر است. جشنواره فجر درصورت تبیین یک نظام ارزشگذاری صحیح، مبتنی بر حضور بزرگان داخلی و خارجی این رشته، میتواند میقات صاحبان اندیشه و سبک باشد و با جذب تولیدات، آینه تمام نمای همه آن اتفاقاتی شود که در طول یکسال در حوزه تولید واقع میشود. یعنی شما میتوانید در این آینه، بیکم و کاست به مرور داشتهها، ترسیم چشماندازهای نوین و آسیبشناسی راههای رفته همت گمارید.
- آیا جشنوارهها به تنهایی قادر به تغییر شرایط و بهبود اوضاع هستند؟
یقیناً در کنار این رویدادهای بزرگ و کوچک باید به مبانی و بعضی اتفاقات جنبی عنایات ویژهای داشت. جشنوارهها را معتقدم باید از چند عادت سخیف نجات بخشید:اول آنکه بحثهای نظری و جریانات جدید و روز را باید در کنار ریشههای فرهنگی و هویتی، جدی پنداشت. به این معنی که توجهی منطقی به تجربههای نوین داشت.
دوم آنکه از ظرفیتهای حضور برای بهرهگیری از تجارب کشورهای توسعه یافته و پیشگام مدد جست. این حضور علاوه بر انتقال بخش اعظمی از تجربهها، میتواند نقش مؤثری در جهانی کردن این هنر و بسط و گسترش اندیشههای فرهنگی ما ایفا کند.
سوم آنکه باید تلاشی در خور و محسوس برای برون رفت جشنوارهها از انحصار طلبی کلانشهر تهران به سایر مناطق کشور عزیزمان ایران به عمل آورد. اینکه همه امکانات لجستیک و مدیریت کارآمد فرهنگی در تهران مستقر شده حقیقتی بزرگ و به شدت تأسفآور است. این به معنای نفی همه شایستگیهایی که در شهرستانها حضور دارند نیست چرا که آنها هم از این نادیدهشدن در رنج هستند. اجحاف بزرگی در حق هنرمندان شهرستانی صورت میگیرد. یکی از راههای مقابله و برون رفت، گسترش شعاع این رویدادها و تأثیرگذاری آن به همه مناطق ایران است.
و چهارم اینکه مرزی بین روزمرگی فعالیتهای بدنه اجرایی کشور بخصوص در حوزه فرهنگ و هنر با جریانات حرفهایتر حادث شود. برگزاری یک رویداد برای عمل به یک تعهد اداری با جریان حرفهای هنر، دو شکل کاملا متفاوت و گاه متضاد هم است. برای مثال برگزاری دو سالانههای حرفهای و اکسپوهای جهانی، میتواند گویای حرفهای من باشد. این رویدادها، میتواند گام بزرگی در نظاممند کردن فعالیتها و تفکیک شایستگیها بردارد. از دگر سو، همایشهایی از این دست در انتقال تجربهها و تعدیل بخش بزرگی از دغدغههای معیشتی و حرفهای هنرمندان تجسمی، نقش خوبی میتواند بر عهده بگیرد. برای فهم بیشتر منظورم اجازه بدهید برای شما از جشنواره یا اکسپوی هنری شهر کاسل آلمان که هر 4سال یکبار انجام میگیرد مثالی را ذکر کنم.
این جشنواره که یکی از جریانات مهم هنری دنیاست، هر 4 سال یک بار، مدیر اجرایی و سیاستگذاری را به یک هنرمند یا مدیر از کشورهای مختلف میسپارد. برای نمونه، دکو منتای گذشته به یک هنرمند چین و قبل از آن به یک آفریقایی مقیم آمریکا و پیشتر به یک فرانسوی واگذار شد که هر کدام فضای متنوعی را به این جریان وارد کردند. بهنظر من، ما نباید از اینگونه برخوردها و ایدهها ابایی داشته باشیم. این، با لحاظ همه آنکه ما از آن بهعنوان باورهای اعتقادی و اخلاقی یاد میکنیم، بهترین شیوه برای ارتباط با فرهنگهای مختلف و ارتقا بخشی به فرم و تکنیک برنامههاست.
- شما بهعنوان هنرمندی که در داخل و خارج از کشور کار نقاشی کردهاید، اختلاف نقاشی امروز ایران و غرب را در چه میبینید؟
پاسخ به این سؤال بحثی پرحوصله میطلبد. ما اشتراکات و تفاوتهای زیادی در رویکرد به حوزه نقاشی داشتهایم. بخش اعظمی از گنجینههای تصویری و نقوش ما ریشه در شعر، داستانهای ایرانی، باورها، آیینها و اعتقادات داشتهاند و همین آبشخورهاست که آنها را به یکی از لطیفترین و بااحساسترین نمونههای هنر شرق مبدل ساخته است. همآواییهایی در حوزه دین و هنر به کرات صورت گرفته و هر از گاهی خلق آثار مانا ریشه در همین حوزههای معرفتی و دینی داشته است.
آنجا هم اتفاقات زیادی چه قبل و چه بعد از رنسانس شاهد هستیم که در این اتفاقات شما آن اشتراک و اختلاف را میتوانید ببینید، اما آنچه امروز ما از آن بهعنوان فاصله یاد میکنیم، از دورهای ظهور پیدا کرد که توجه به نقش و رنگ و فرم در آنسوی آبها به یکی از ضروریات زندگی مدرن مبدل شد؛ یعنی شرایطی ایجاد شد که نقشها و رنگها و فرمها در ریتم زندگی فشرده و سریع آنجا بهعنوان ابزارهایی با کارکرد معین، حضوری غیرقابل انکار و تفکیک با حیات بشری پیدا کردند و این مصادف بود دقیقاً با زمان غفلت ما؛ یعنی در دوره ما از، پا به پایی به یک نوع دنبالهرَوی، روی آوردیم. هر چه ما غفلت کردیم، آنها پیشروتر شدند. این پیشرویکردن و پیشرو شدن، باعث رویکرد دولتها و حکومتها برای بهرهگیری از ظرفیت آنها شد و آنها به سمت برخوردهای زیربنایی با مقوله برآمدند. نشانههای این توجه زیربنایی مشارکت بخش خصوصی و دولتی در بحث سرمایهگذاری است.
بر خلاف آنچه در آنجا اتفاق افتاد ما حتی از داشتهها و ریشههای خود غفلت کردیم هر چه شعار دادیم و هر چه از ارزش هنر گفتیم روبنایی و سطحی بود. اما خوشحالم بگویم که میل و نشانههایی از بیداری مجدد را با تحولات و هنرمندان خوبی که در زمینه نقاشی فرصت ظهور پیدا کردهاند میتوان دید. این بیداری حکایت از یک عزم ملی دارد، در بعضی از علوم حرکت تند (مثل جنبش نرمافزاری) و در بعضی دیگر کند؛ هر چند که باید بپذیریم برای نیل به آن قله بزرگ در حوزه تجسمی و هنر، رهی بس طولانی و سخت را در پیش رو داریم.
- شما عمدهترین معضل در هنرهای تجسمی ایران را به ویژه در هنرنقاشی در چه میبینید؟
بگذارید صریح صحبت کنیم. از شما میپرسم چرا این شور برانگیخته نمیشود که بعد از این همه سال تحصیل، تدریس و تجربه، هنرمندانی از جنس من، نمیتوانند نقشی در تعیین سرنوشت هنری که به آن عشق ورزیدهاند و زندگی خود را به پای آن گذاشتهاند ایفا کنند؟
دگرآنکه، حاشیه امنیت کجاست؟ هنرمندان قبل از هر چیز به آرامش و امنیت حرفهای نیاز دارند و این تنها و تنها وظیفه دولتمردان است که چنین شوق و امیدی را برانگیزانند. دیگر نمیشود سیاستگذاری، قانونگذاری و تعیین راهکارهایی برای نیل به حداقلها را بردوش این و آن انداخت. به حکم صریح قانون اساسی این وظیفه دولت است.
و دگر باره آنکه، جشنوارهها خوبند به شرطی که در بیلان کار هیچ مدیری ثبت نشود. جایزهها راهبر و پیش برندهاند به شرطی که انصاف و عدل رعایت شود. شعار اینکه ما به فرهنگ و هنر بهاء دادهایم و کار کردهایم خوب است به شرطی که نشانههایی از آن در رفتارهای اجتماعی و آداب اجتماعی ظهور پیدا کند. ساحتی که من نامدار و امثال من در آن بزرگ شدهایم و باوری که به آن اعتقاد داریم و قد کشیدهایم بیمهری نمیتابد. هنرمند و فضای هنری توجهی در خور میطلبد. اوهای و هوی و هوچیگری نیست.
هنرمند تندیسی برای پر کردن میتینگ سیاستبازان نیست. او نقش بزرگی در بهبود شرایط اجتماعی، رفتارها و مناسبتها طلب میکند. منزوی شدن هنرمند، زنگ خطری برای انحطاط بنیانهای اخلاقی و اجتماعی جامعه است. اتفاقی که در بیمهریهای صورتگرفته در عصر مظلومیت فرهنگ حادث شد. من از شما میپرسم:آیا شما فکر میکنید، جامعه از نقاشی، سینما، موسیقی، نمایش، معماری، داستان، شعر و... به اندازه وسع، توان، ظرفیتها و تواناییهای آنها، در بهینهسازی نظام اجتماعی و رفتاری جامعه بهره گرفته است؟ متأسفم بگویم نه...
علت چیست؟ مدیران پاسخگو باشند.