همشهری آنلاین: «خشت و آینه» و «گنج قارون» در یک سال به نمایش درآمدند. «خشت و آینه» ساخته ابراهیم گلستانِ داستاننویس و مستندساز ـــ که بیان متفاوتی در سینما را طلب میکرد و قصد داشت در فیلمش هم بطالت جمع روشنفکران، هم اجتماع ترسخورده و ترسان از همدیگر، هم نظام اداری مستهلک و هم شجاعت زنی را که باکی از حرف مردم نداشت ـــ به تصویر بکشد، مورد استقبال مردم و حتی منتقدان قرار نگرفت. اما «گنج قارون» سیامک یاسمی ـــ پسر رشید یاسمی، ادیب و استاد دانشگاه تهران ـــ که نسخه کوفتن بر طبل بیعاری را برای رهایی از مشکلات فردی و مصائب اجتماعی تجویز میکرد، با استقبالی بینظیر مواجه و الگویی شد برای فیلمهای دیگر و ادامه تفکر بیخیالی بابت اوضاع بد و فلاکتبار اجتماعی و لذت بردن از خوشیهای مادی و ممکن موجود. این الگوی نامیرا در ادوار مختلف تاریخی در سینمای ایران آزموده شده و اگرنه تماشاگرانش، ولی سازندگان دستهای از فیلمهایش را خوشبخت کرده است. هاشم، راننده تاکسی «خشت و آینه»، شبیه آدمهای جامعه بود و مشکلاتش هم همینطور. اما علی بیغم «گنج قارون» تصویری آرمانی بود از مردمی که میخواستند در سرنوشت رویایی علی بیغم سهیم شوند و خوشبختی را تجربه کنند و با او دم بگیرند و بر طبل بیعاری بکوبند.
در پایان این دهه، سینمای ایران باز با «قیصر» و «گاو» دوقطبی فیلم عامهپسند ـــ فیلم روشنفکری را تجربه کرد. هرچند «قیصر» بیش از «گاو» در گیشه توفیق یافت، اما حداقل این بار منتقدان بیشتر به «گاو» گرایش داشتند و سینمای متفاوت به اندازه سالهای آغازین این دهه غریب نبود.
نظر شما