شعرهای این مجموعه اغلب بهتنهایی تاریخ سرایش ندارد و غیر از تاریخ چاپ و انتشار دفترهای مجموعه، کلید دیگری که بتوان سیر تغییر یا تکامل شعر او را دنبال کرد، در دست نیست اما مخاطب باریکبین و موشکاف میتواند تحولات شعر او را دریابد یا لااقل حدس بزند.به نظر میرسد که دفتر «قطار روم- خراسان» که ظاهرا نامزد دریافت جایزه شعر جوان هم شده بود، بهترین غزلهای حامدی را در خود دارد و از ظرفیتهای زبانی مختلف بهره برده است.
او از همه تحولات و جریانات شعر و بالاخص غزل امروز آگاهی دارد، نقش انکارناپذیر و محوری حسین منزوی را در شکلگیری غزل امروز، از اواخر دهه40 و نیمه اول دهه50 میشناسد و رد پای تلاشهای ارزشمند این شاعر بزرگ را تا به امروز در غزل معاصر دیده و از آن بهره برده است.
شاعر «باشد برای بعد» در اغلب قالبهای کلاسیک، طبعآزمایی کرده اما بیشترین توجه این شاعر به «غزل» است.
اقبال روزافزون شاعران- مخصوصا شاعران جوان- به قالب بحثبرانگیز، حساسیتزا و واکنشزای غزل (حال در هر شکل، لباس و فرمی) را میتوان به فال نیک گرفت و این به خودی خود پاسخی دندانشکن به آنانی است که ناشیانه مرگ غزل را اعلام کردهاند!
زبان غزل حامدی، فخیم و مصون از اتفاقات صرفا زبانی است. او با تکنیکهای کلاسیک کاملا آشنایی دارد و با استفاده از وزنهای مختلف و پرمجال عروضی و قافیههای متنوع، غزل میسراید.
او از دو زبان دیروزی و امروزی بهره جسته و لحن غزلهایش خطابی و آرکائیک است و البته گسست در متن غزلهایش دیده نمیشود. تقابل واژهها تازه و امروزی است و هدفمند اگرچه از آوردن تقابلهایی که دیگر کهنه شده و به ضربالمثل تبدیل شده (مثل گندم و گناه، عشق و عقل و...) نیز نمیترسد و پرهیز نمیکند.
موسیقی
ناصر حامدی تاثیر قوی موسیقی بر شعر را خوب فهمیده و میشناسد. نکته قابل توجه اینکه در هر غزل حامدی که بیشتر متاثر از موسیقیاست، حضور پررنگتر موسیقی، عرصه را بر دیگر عناصر مثل مضمونیابی و... تنگ نکرده بلکه به شاعر مجال بیشتری برای آفرینش ابیاتی زیبا و خوشآهنگ با مضامین عالی داده است. تنها ایرادی که در این مقوله به شعر حامدی وارد است این است که در این راستا بیش از حد به فضا و حالوهوای غزل گذشتگان ارادت و توجه دارد و از آن کمتر فاصله گرفته است.
مضمون یابی
در غزلهای حامدی، وجه غالب، همان موضوعات مألوف و سنتی غنایی و عاشقانه است ولی او به گسترش مضمون بیتوجه نیست؛ در این راستا از منابع ارزشمند و غنی پیشینیان غفلت نکرده و از حکایات، داستانها، ضربالمثلها، فرهنگ و آداب و رسوم ملی و به طور کلی فضاهای ارجاعی برای بیان موضوعات و مضامین، خوب بهرهبرده است؛ به طوری که بسامد استفاده از تمثیل و تلمیح- البته با نگاهی امروزی- در این کتاب، چشمگیر است:
طبیعتگرایی
بسامد قابل توجه استفاده از طبیعت و بیشتر از همه مظاهر طبیعی شمال نشان از تازگی روح شاعری دارد که شعرش متاثر از تجربههای زیستی و محیطی است ولی به ورطه حدیث نفس نیفتاده است. گاه این بهرهوری به صورت بازی با ابعاد واژهها، به ایجاد نوآوریهایی ختم شده است.
عرفان
شاعر در بعضی غزلها تماما و در ابیات تعدادی از غزلهای دیگر، به عرفان یا محتوای عرفانی و استفاده از اصطلاحات، تلمیحات و ترکیبات واژگانی که مرتبط با عرفان باشند، نزدیک شده است.
اغلب غزلهای حامدی با ردیفهای فعلی پایان میپذیرد؛ استفاده از ضمایر متصل و فعلهایی مثل خواندی، رسیده، میکنی، میبری، دادهای، ندارم، بچرخد، میشود، میمیرم، نگذارید، بیاورم، بزنیم و... و بسامد زیاد اینگونه از فعلها که البته سابقه طولانی در ادبیات ما دارند، قابل توجه است و این باعث شده در غزلهایی از این دست که به فعل ختم میشود، برخلاف غزلهایی که با ردیف اسمی، ضمیری و ... دارند، ساختار معمول بیتها به طور تصنعی به هم نریزد.
البته حامدی در غزلهایی با ویژگی به کار گیری ردیفهای غیرفعلی یا در غزلهای بدون ردیف هم، موفق بوده و تا حد ممکن اجزای کلام جابهجا نشده و اگر هم به طور تصنعی و تحت فشار رعایت وزن و قافیه جا به جا شده، به صورتی زیبا کنار هم نشستهاند این ویژگی در غزل «نامه» بیشتر مشاهده میشود.
یک نامهام، بدون شروع و بدون نام
امروز هم مطابق معمول، ناتمام
خوش کردهام کنار تو، دل واکنم کمی
همسایهی همیشهی ناآشنا! سلام
از حالوروز خود چه بگویم؟ حکایتیست
یک صفحه زندگانی بیروح و کمدوام
جویای حال ازقلمافتادهها نباش
ایام خوشخیالی و بیحالیات به کام!
در پیشگاه روشن آیینه میزنم
جامی به افتخار تو با باد روی بام
باشد برای بعد اگر حرف دیگریست
تا قصهای دوباره از این دست والسلام!
دفتر مثنوی در مجموعه «باشد برای بعد» شامل چند مثنوی از ناصر حامدی است که حالوهوای خاص خودش را دارد و شامل مضامین آیینی، عاشقانه، حماسی و... است. ویژگی اصلی این مثنویها استفاده خوب از قافیههای بعضا بدیع است و ضربههای آنها در طول مثنوی.
حامدی شاعری غزلسراست و مثنویهایش تحت تاثیر ویژگیهای غزلش است. البته تکبیتهای زیبایی در این مثنویها یافت میشود:
مثنوی«مادر تنهاییها»
در من انگار کسی آمده تا یخ باشم
ساکن سردترین نقطه برزخ باشم
هیچکس صبرش را ریخته بر باد ندید
هیچکس چون او غم را غزلی شاد ندید
از مثنوی«هشت شب»
کاش میشد به هوا فرصت بارش بدهیم
بنشینیم و دو لب چای سفارش بدهیم
از مثنوی«به وقت فردا»
جاری به سمت روح شدن شرط اول است
توفان رسید، نوحشدن شرط اول است
ترانهها
در مجموعه «باشد برای بعد» دفتری شامل چند ترانه هم آمده است که خواندنشان خالی از لطف نیست.
چیزی که مسلم است اینکه حامدی، ترانهسرای حرفهای نیست و تنها از سر ذوق، دست به خلق آثاری در این قالب زده است.
حسآمیزی و توصیفیبودن، از ویژگیهای ترانههای اوست و خلاقیت و کشفهای شاعرانه در عین سادگی، در بعضی ابیات ترانههایش موج میزند:
از ترانه «به یاد حسن یوسف»
ماه اومد و یه سر به خاک ده زد
چشم منو به چشم اون گره زد
از ترانه «بگو- مگو» :
اگه بارون بباره دل تو سربهراه تره
میدونی، هوای بارونی غم آشناتره
شاعر مسلما ترانهها را برای دلش سروده و به ملودیای نمیاندیشیده که آهنگساز برای اثر او بسازد تا اجرا شود. او از وزنهای روان عروضی که مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد استفاده کرده که اگر اجرا هم نشود میتوان از آنها لذت برد و دوستشان داشت.
حامدی مثل شعرهایش، خواسته دریافتها و جهانبینیاش را در ترانه بازگو کند؛ گاه نیز فضایی اعتراضآمیز، متفکرانه، انتقادی و سیاه، بر ترانههایش حاکم است:
این همه خون خوردی، بازم خماری؟
هی با توام دنیا! کجای کاری؟
دنیای یوسف غریب و تنها
دنیای ناز و عشوه زلیخا
دنیای پر حیله و پهلوون کش
دنیای پیر و دنیای جوونکش
میخواستی آتیش بشی داغم کنی؟
میخواستی بیچشم و چراغم کنی؟
میخواستی خوارم کنی ارزون بشم؟
راهی کوچه و خیابون بشم؟
حیرون و آواره میخواستی؟ شدم
بیکس و بیچاره میخواستی؟ شدم
دگمه پیرهنت شدم، نیست؟
زندونی تنت شدم، بسات نیست؟
زن شدی و زهر تو کاسهم شدی
اومدی پنهون تو حماسهم شدی
یار منو دست رقیبم دادی
عینهو سودابه فریبم دادی
حالا منم سادهتر از همیشه
ازنفسافتادهتر از همیشه
خواستی دلم پر از تظاهر بشه
دنیا! الهی نونت آجر بشه!