جنگ سرد جدید: جهان پس از کوزوو (1999)، جدال دوتوحش (2002)، شرق برافروخته: خاورمیانه در آیینه مارکسیسم (2003)، جنگ 33 روزه (2007 با همکاری مایکل وارچاوسکی) از آثار اوست. «قدرت ویرانگر»، اثری است که در سال 2007 منتشر شد و در آن ژیلبر آشکار و نوام چامسکی در قالب گفتوگو به بررسی بحرانها، تنشها و جنگهای خاورمیانه پرداختند. آخرین کتاب آشکار با عنوان اعراب و هولوکاست قرار است پاییز 2009 منتشر شود.
گفتوگوی زیر متن خلاصهشده مصاحبهای است که دانیل فین از نشریه الکترونیکی ایرلندی Irish Left Review با ژیلبر آشکار درباره اوضاع غزه پس از جنگ 22 روزه انجام داده است.
- بهنظر شما اهداف اصلی راهبرد اسرائیل در زمینه حمله به نوار غزه چه بود؟
در نگاهی کلی، این راهبرد بخشی از مبارزهای است که در یک سوی آن اسرائیل قرار دارد و در سوی دیگر حماس و حزبالله؛ مبارزهای که در سال 2006 به نقطه اوج خود رسید؛ یعنی زمانی که اسرائیل 2جنگ را بهصورت همزمان به پیش میبرد، یکی برضدغزه و دیگری در سطحی بسیار وسیعتر بر ضدلبنان. رخدادهای اخیر مرحلهای دیگر از همان جنگی است که از چند سال پیش آغاز شده است.
اگر از زاویه دید دیگری به این جنگ نگاه کنیم، متوجه میشویم که این حمله در یک موقعیت زمانی مشخص، یعنی 27 دسامبر و بنا به ملاحظات سیاسی کوتاهمدت آغاز شد؛ چرا که دولت بوش آخرین روزهای خود را سپری میکرد. با توجه به علائم و نشانههایی که گروه اوباما ارائه داده، دولت اسرائیل هیچ دلیلی برای هراس از ایجاد تغییرات عمده در سیاست آمریکا در خاورمیانه ندارد. با این حال، براساس قول اوباما در جریان رقابتهای انتخاباتی، چشمانداز آغاز گفتوگوی دولت جدید آمریکا با ایران نیز قابل تصور است. در این صورت، حمایت آمریکا از اتخاذ موضعی سخت در برابر ایران ممکن است تعدیل یابد. با احتساب این موضوع، یکی از دلایلی که به خاطر آن جنگ در این موقعیت خاص زمانی صورت گرفت، دقیقاً این بود که دولت جدید، اجباری به رویارویی فوری و مستقیم با بحرانی جدی در خاورمیانه نداشته باشد. بنابراین گروه اوباما خیلی راحتتر بود که چنین کاری در دوره زمامداری بوش صورت گیرد.
در نهایت باید موضوعی ظریفتر یعنی بحث انتخابات قانونگذاری اسرائیل را نیز مورد ملاحظه قرار داد. احزاب ائتلاف حاکم، یعنی حزب کادیمای اولمرت و لیونی و حزب کار ایهود باراک رقابتی شدید با حزب راستگرای افراطی لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو داشتند. حمله به غزه بهنوعی تلاش ائتلاف حاکم برای پیشدستی کردن در قضیهای بود که احتمالا نتانیاهو قصد داشت آن را در رقابتهای انتخاباتی مطرح کند.
با احتساب تمام این جوانب، مشاهده میکنیم که چندین دلیل برای اجرای این عملیات، آن هم دقیقاً در این مقطع زمانی وجود داشت. باقی مسائل مثل پرتاب موشک از سوی حماس و... بهانهای بیش نبودند، درست مثل ربودن 2سرباز اسرائیلی توسط حزبالله لبنان در ژوئیه 2006 که فقط بهانهای بود برای آنکه اسرائیل از آن برای تهاجمی از پیش فکر شده و در سطحی وسیع استفاده کند.
- آخرین رویارویی بین اسرائیل، حماس و حزبالله در سال 2006 با شکستی بزرگ برای رژیم اسرائیل پایان یافت؛ امری که در بین نخبگان سیاسی و نظامی انواع سرزنشها و ملامتها را در پی داشت. فکر میکنید پیامدهای جنگ اخیر چیست؟
دقیقاً به همین دلیل بود که اوضاع غزه به شدت خطرناک و نگرانکننده شد. این حمله 22 روز به طول انجامید. شمار کشتههای آن با توجه به اینکه جمعیت لبنان حدوداً 3 برابر جمعیت غزه است، به نسبت بسیار بیشتر از جنگ لبنان بود. آنچه اوضاع غزه را بسیار خطرناک و نگرانکننده کرد دقیقاً این بود که اسرائیل بهدلیل ناکامی پیشین در لبنان در تابستان 2006 نمیتوانست اجازه دهد شکستی دیگر برای این رژیم رقم بخورد؛ موضوعی که هم دلایل راهبردی در آن دخیل بود و هم دلایل منفعتطلبانه یا کوتاهمدت؛ یعنی حسابگریهای سیاسی کم اهمیت.
از سویی اسرائیل با این خطر روبهرو بود که به قول خودش اعتبار نظامیاش را با یک شکست دیگر از دست بدهد؛ شکستی که بسیار چشمگیرتر نشان میداد زیرا دشمنی که این بار با آن رویارو شده بود یعنی حماس در غزه، بیشک بسیار ضعیفتر از حزبالله لبنان به شمار میرفت. بنابراین اگر اسرائیل ناکامی دیگری را متحمل میشد، آن هم در برابر حماسی که بسیار ضعیفتر از حزبالله است، دچار فلاکت و بدبختی تام و تمامی میشد که بسیار بدتر از سال 2006 بود. در وهله دوم بحث حسابگریهای کماهمیت در زمینه سیاستهای انتخاباتی نیز مطرح بود.
اگر ائتلاف حاکم در اسرائیل با شکست دیگری از این جنگ خارج میشد، احزاب تشکیل دهنده این ائتلاف، دیگر حتی نیازی به حضور در این انتخابات نیز نداشتند چون نتانیاهو بهطور کامل آنها را شکست میداد و همگان به این نکته اذعان داشتند. بنابراین به همین 2 دلیل، ائتلاف حاکم نمیتوانست اجازه دهد ناکامی دیگری رقم بخورد و به این ترتیب بود که اوضاع غزه بهشدت به وضعیتی نگرانکننده رسید. سطح ددمنشیها و جنایات اسرائیل جنگ به جنگ افزایش مییابد. جنگ 33 روزه لبنان تا پیش از جنگ 22 روزه غزه خشونتآمیزترین جنگ در تاریخ اسرائیل بود که در جریان آن با ددمنشی تمام استفاده از نیروی نظامی با بمبارانهای گسترده در مناطق غیرنظامی لبنان همراه شد.
- موقعیت حماس را چگونه ارزیابی میکنید؟ حال که حماس به پیروزی هرچند نسبی دست یافته چه باید بکند؟ آیا ادامه حیات حماس کفایت میکند؟ آیا همینکه حماس سرپا ایستاده کافی است؟
فکر میکنم منظور شما این است که حماس موفق شده از این جنگ سربلند بیرون بیاید. واقعیت این است که حماس بنا به شرایط جغرافیایی کشتههای بسیار بیشتری نسبت به حزبالله در سال 2006 داشته است. در همان روز نخست که بمبارانهای اسرائیلی آغاز شد، ساختمانهای نیروهای امنیتی حماس مورد هدف قرار گرفت و شمار زیادی کشته شدند اما همین که حماس دست کم با حفظ فرماندهی و زیرساختهای خود به پایان جنگ رسید و همین که امتیاز عمدهای واگذار نکرد، اینها به معنای ناکامی اسرائیل و پیروزی سیاسی حماس است، درست مثل پیروزی حزبالله در سال 2006.
- در جریان حمله اسرائیل به غزه بحثی درباره نارضایتی در میان نسل جوان فتح مطرح شد. گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه مروان برغوثی احتمالا از زندان پیامهایی را مبنی بر انتقاد از اظهارات محمود عباس ارسال کرده است. بهنظر شما آیا این امکان وجود دارد که چنین چیزی واقعیت داشته باشد و زیر پای مقامات کنونی فتح خالی شود؟ به عقیده شما آیا فرصت و امکانی برای تغییر مدیریت در فتح وجود دارد؟
برغوثی به نوعی یک کارت رو نشده برای فتح بهشمار میرود. محمود عباس تا اینجا تمام کارتهای خود را سوزانده، دیگر اعتباری ندارد و بهعنوان شخصیتی نوکرصفت و یک سرباز پیاده در صحنه بازی شطرنج منطقهای مطرح است؛ محبوبیتی ندارد، حتی در بین اعضای فتح. بنابراین روشن است که فتح در آیندهای دور یا نزدیک به یک مسئول دیگر نیاز دارد و برغوثی شاید راهحلی برای تغییر باشد.
اما از آنجا که وی در زندان است سرنوشت و آیندهاش به شدت به اسرائیل و البته به واشنگتن بستگی دارد. اینکه بفهمیم رفتار برغوثی درصورت آزادی از زندان چگونه خواهد بود خیلی سخت است. مشکل اصلی اینجاست که بفهمیم وی چه رابطهای با آمریکا و سرباز شماره یک آنها یعنی محمود دحلان برقرار خواهد کرد. دحلان و برغوثی در جریان رقابتهای انتخاباتی سال 2006 با هم ائتلاف کردند. آیا این همکاری را ادامه خواهند داد و یک گروه مسلط ائتلافی را در فتحِ پس از عباس تشکیل خواهند داد یا با هم به رقابت برخواهند خاست؟ باید دید.
- حزبالله چندین تظاهرات گسترده در لبنان و در حمایت از حماس و ساکنان غزه برگزار کرد، اما چرا درگیر جنگ با اسرائیل نشد؟
چنین امکانی وجود نداشت. حتی بهنظر میرسد 3فروند موشکی که از لبنان به شمال اسرائیل پرتاب شد توسط گروههای کوچک فلسطینی مرتبط با دمشق صورت گرفته باشد. حزبالله فورا هر گونه مسئولیتی را در این زمینه رد کرد و ائتلاف دولتی لبنان نیز که حزبالله در آن حضور دارد متفقالقول شلیک این موشکها را محکوم کرد. بدون شک، چندین تظاهرات در اعلام همبستگی سیاسی با حماس برگزار شد اما همزمان حزبالله از جنگ تابستان 2006 نیز درسهایی گرفته بود.
شرایط و اوضاع جنوب لبنان با غزه بسیار تفاوت دارد؛ جایی که نیروهای اسرائیلی از آن خارج شده و آنرا به محاصره خود درآوردهاند. واقعیت این است که از نقطه نظر اراضی اشغالی فلسطینی، اگر بیلانی از مبارزه فلسطینیان بر ضدرژیم اسرائیل از سال 1967 تاکنون ارائه دهیم، به وضوح مشخص میشود که این مبارزه در سال 1988 و با «انقلاب سنگ» یعنی انتفاضه نخست که بدون سلاح و راکت و حملات شهادتطلبانه و اقداماتی از این دست و صرفاً با بسیج تودهها صورت گرفت، به نقطه اوج خود رسید. همین بسیج بود که بیشترین وحشت را به جان اسرائیل انداخت زیرا اسرائیلیها درگیر مشکلات سیاسی عدیدهای شدند.
باید از این موضوع درس گرفت. نیروهای مختلف در منطقه، مسائل راهبردی را به اندازه کافی به حساب نمیآورند. در شرایط عینی کنونی، هدف قابل تصور این است که اسرائیل از اراضی اشغالی 1967 خارج شود، با این احتمال که این اراضی بتوانند حکومت دمکراتیک خود را سازماندهی کنند و دست کم از یک حق حاکمیت سیاسی برخوردار شوند که وقتی میبینیم چگونه اسرائیل و حامیان غربی آن به پیروزی حماس در انتخابات واکنش نشان دادند، متوجه میشویم این هدف در حال حاضر حاصل نشده است.
ورای این هدف، تنها راهبرد منطقی در دراز مدت، مشتمل بر ایجاد دگرگونی در جامعه اسرائیلی است. باید وضعیت بهگونهای پیش رود که بخش اعظمی از جامعه اسرائیلی فعالانه با سیاستهای جنگطلبانه دولت اسرائیل مخالفت کند و برای دستیابی به راهحلی مسالمتآمیز، پایدار، مبتنی بر عدالت، استقلال رای و پایان هر گونه تبعیض مبارزه کند. این یک شرط اساسی و تعیینکننده است و به همین دلیل است که انتفاضه 1988 تا این حد اهمیت داشت و بحرانی واقعی و ژرف درون جامعه اسرائیلی به وجود آورد.