با این همه، او این روزها نه داستانی مینویسد و نه کتابی ترجمه میکند. هرچند هنوز کتابهای منتشر نشدهای دارد که چندین سال است در نوبت انتشار هستند و آنقدر ناشرانشان امروز و فردا کردهاند و چاپشان به تعویق افتاده است که دیگر از انتشار آنها ناامید شده و به کلی قید آنها را زده است. او میگوید: با اوضاع و احوالی که کتابخوانی و نویسندگی در کشور ما دارد ترجیح میدهم وقت کمتری را به نوشتن و ترجمه، اختصاص بدهم و عمده فعالیتهایم را بر کارهای دانشگاهی متمرکز کنم.
- آقای قیصریه! در نمایشگاه کتاب امسال چه کارهایی از شما عرضه میشود؟
من چند وقتی است که کار ترجمه را به کلی کنار گذاشتهام و بیشتر مشغول تدریس در دانشگاه هستم. البته چاپ جدید بعضی از کارهای قبلیام در نمایشگاه امسال عرضه میشود اما هیچ کتاب تازهای ندارم.
- اما سال گذشته چندین کتاب با ترجمه شما یا مترجمان دیگری که زیر نظر شما کار کرده بودند منتشر شد که اتفاقا از اقبال خوبی هم برخوردار بودند.
بله، درست است! اما آن کارها مربوط به سالهای قبل میشوند که پارسال منتشر شدند. کارهای مشترکی هم که نام من و مترجم دیگری را بر پیشانی داشتند زیر نظر من ترجمه نشدهاند. در حقیقت آن کتابها ترجمه مشترک من با مترجمانی مثل خانم اعظم رسولی و مژگان مهرگان است. البته در جاهایی که لازم بوده با هم مشورت کردهایم اما فقط در همین حد بوده و هر کس به تنهایی کار خودش را انجام داده است.
- در حوزه داستان هم کار تازهای در دست نگارش ندارید؟
نه! اما به احتمال قوی، انتشارات ققنوس، چاپ هفتم «کافه نادری» را در نمایشگاه عرضه میکند.
- اصلا شما خودتان را نویسنده میدانید یا مترجم؟ در واقع میخواهم بپرسم کدام یک از این دو برای شما جدیتر است؟
برای من هر دو به یک اندازه جدی است. من از آن دست منتقدانی نیستم که ترجمه را کاری صرفا تکنیکی میدانند، البته میشود این جور هم ترجمه کرد. چنان که ترجمه هم میکنند اما به اعتقاد من مترجمی که با این دیدگاه سراغ ترجمه میرود طبعا کار خلاقانهای هم روی زبان انجام نمیدهد و چون در کشف و بازسازی چارچوب اثر ناکام میماند، نمیتواند ترجمه درخشانی عرضه کند. من حتی معتقدم ترجمه شعر، آن هم در زبانی مثل فارسی با این پیشینه درخشان ادبیای که دارد، امری کاملا ممکن و میسر است اما رسیدن به چنین ترجمهای عرقریزی روح میخواهد.
- اما گمان میکنم این یک ضربالمثل ایتالیایی باشد که میگوید «مترجم خائن است»، شما به این اعتقادی ندارید؟
نه! دست کم در زبان فارسی چنین چیزی مصداق ندارد. چون زبان ما از امکانات بسیار وسیعی برخوردار است که متأسفانه ما غالبا آنها را نمیشناسیم و از آن ظرفیتها و امکانات بهره لازم را نمیبریم. من یادم هست که بعد از 4- 3سالی که از انتشار ترجمه کتاب «داستانهای رمی» میگذشت بهطور اتفاقی برگردان انگلیسی آن کتاب را پیدا کردم و دیدم مترجم، ابتدای کتاب نوشته است 4- 3داستان این مجموعه، بهدلیل آنکه ترجمه انگلیسیاش نامفهوم میشود را از کل کتاب کنار گذاشتهام درصورتی که همان داستانها به راحتی به فارسی ترجمه شده بود و اتفاقا کاملا قابل فهم هم هست؛ به هر حال باید با زبان کار کرد و بر آن مسلط شد.
- کار ترجمه چه تأثیری بر داستانهای شما گذاشته است؟ آیا این باعث نمیشود که زبان داستانهایتان به کارهای ترجمهای نزدیک شود؟
چرا. اتفاقا یادم هست وقتی مجموعه «هفت داستان» را درآوردم یکی از دوستان به من گفت که بعضی جاها، داستانت حالت ترجمه پیدا کرده البته تا پیش از آن، خود من نسبت به این مسئله آگاهی نداشتم اما فهمیدم؛ به هر حال ترجمه، تأثیر غیرمستقیم خودش را بر کارهای من گذاشته است این بود که در «کافه نادری» تلاش کردم این حالت پیش نیاید و فکر هم میکنم که در این کار موفق بودهام و خوشبختانه استقبال خوبی هم از آن شده است.