- شنیدیم که شما از حضور در نمایشگاه کتاب انصراف داده اید، دلایل این انصراف را می خواستیم بدانیم؟
بله، درست شنیدهاید، زیرا پس از آن که مدتی پیگیری کردم و هیچکس حاضر نشد، پاسخ درستی بهمن بدهد، پی بردم که بهجای 48 متر درخواستی، تنها 21 متر غرفه بهشباویز تخصیص داده شده است. البته، ناگفته نماند که 48 متر درخواستی نه با در نظر گرفتن فعالیتهایی که انجامشان را در برنامه داشتم و عنوانهایی که میخواستم در نمایشگاه داشته باشم تعیین شده بود، بلکه تنها ملاک من برای درخواست 48 متر، هزینهی غرفه بود که پرداخت برای متراژ بیشتر را از توان مالی شباویز خارج میدیدم.
همینطور باید یادآوری کنم که سال گذشته نیز همان 48 متر را درخواست کرده بودم که بهمن داده بودند. بنابراین، نه دلیلی برای زیادهطلبی داشتم و نه حتی در تصورم جای میگرفت که ممکن است 48 متر درخواستیام به21 متر تقلیل یابد. در مذاکرهای که با تنها مسوول پاسخگو داشتم و دلایل بیشمارم را برشمردم، همانگونه که پیش از این گفتهام، ابراز تاسف کردند که کاری نمیشود کرد، اگرچه دلایل من و عدم کفایت 21 متر را پذیرفتند و قبول داشتند که ملاک تعیین متراژ غرفهی کتاب کودک نمیتواند تعداد صفحات باشد، اما بههر حال تنها پیشنهاد ایشان این بود که کتابها را «گلچین» کنم. در پاسخ بهآن مقام گفتم که من با انسانها کار میکنم. کدام نویسنده یا کدام تصویرگر همکارم را میتوانم «گلچین» نکنم و عامل عدم حضور کتابشان در نمایشگاه شوم؟ اگر چنین کنم، چهگونه میتوانم بار دیگر بهچهرهی این خادم فرهنگ و هنر کشور بنگرم و انتظار داشته باشم که با تحمل همهی سختیهایی که همکاری با من برایش دارد، این بیعدالتی را از من ببیند و باز هم همکارم بماند.
بهناگزیر، بهمقام مافوق نامه نوشتم و درخواست کردم که بهدلایل برشمرده شده موافقت گردد که 48 متر درخواستیام کاهش نیابد. نامهام، با دستور رسیدگی بهمسوول محترم دیگری ارجاع شد که هرگز نتوانستم با ایشان گفتوگویی داشته باشم. مسوول دفتر آن مقام در آخرین تماس اعلام کردند که پاسخ نامهام را پس از پایان نمایشگاه میتوانم دریافت کنم! پس از آن که توضیح دادم درخواستم دربارهی غرفهام در نمایشگاه است، پیشنهاد کردند که بهمصلا بروم و غرفه را ببینم. اگر عنایتی بهدرخواستم شده بود که غرفهی 48 متری را میدیدم و اگر نشده بود، همان 21 متری در انتظارم بود. بهمصلا رفتم و غرفه را دیدم. نهتنها همان 21 متر یعنی (3در7)بود که ستون سیمانی ناهنجار هیولامانندی نیز در میان داشت. بهعبارت روشنتر، برای 414 عنوانی که قصد داشتم در نمایشگاه عرضه کنم، تنها 21 متر غرفه داشتم (بدون احتساب ستون سیمانی) یعنی 5 سانتیمتر برای هر عنوان! آیا بهراستی 5 سانتیمتر فضای نمایشگاهی برای هر عنوان کتاب کودک عین عدالت است و کافی بهحساب میآید؟
سر بهزیر انداختم و در حالی که دلم برای تمام برنامههایی که تنظیم کرده بودم و دیگر اجرا نمیشد، میسوخت و از همکارانم که روزها خود را برای حضور در نمایشگاه آماده کرده بودند و وسایل مورد نیازمان را تدارک دیده بودند، شرمنده بودم، برگشتم و نامهی انصرافم را از حضور در غرفهای که امکان حضور برایم نگذاشته بود، تقدیم مقامهای ارشد کردم.
- در بخش بازار جهانی کتاب هم حضور ندارید؟
نه. اگرچه طرح بازار جهانی کتاب را در سالهایی نهچندان دور خودم دادم و تا آنجا که در توان داشتم در راه اجرایی شدن آن کوشش کردم. در سالهای گذشته، غرفهی بازار رایگان بود، اما امسال، برای هر متر غرفه 30 یورو درخواست شده بود. اول فکر کردم سخن از نمایشگاه فرانکفورت یا بولونیا است که هزینهاش را باید بهیورو پرداخت کرد. اما بعد، پی بردم که منظور همان بازار جهانی کتاب است که تنها نمایشگاهی از آثار ترجمهشدهی ایرانی بهزبانهای دیگر است که داشتن آنها افتخاری محسوب میشود، زیرا که خبر از گشودهشدن بازارهای جهانی بهروی کتابهای ایرانی میدهد. پس چرا یورو؟ مگر کشورهای اروپایی از ناشرانشان ریال میخواهند که ما از ناشرانمان یورو میخواهیم؟ مگر واحد پول کشورمان تغییر یافته است؟ فراخوان دریافتی را بایگانی کردم تا دستکم کابوسی بر افکار آشفته و چراهای بیجوابی که در سرم همهمه میکنند، اضافه نکرده باشم
- چه حسی دارید از این که امسال در نمایشگاه حضور ندارید؟
از این که نمیتوانم مخاطبان عزیزی را که 25 سال است برای خدمت بهآنها تلاش کردهام از نزدیک در نمایشگاه ببینم و از نظرات آنها آگاه شوم، غمگین هستم. از اینکه نمیتوانم در کنار دیگر ناشران همکارم باشم و چند روزی را با دیدن آنها دلشاد کنم، افسرده هستم. از اینکه حتی پس از 25 سال تلاش و خدمتگزاری نمیتوانم یک غرفهی 48 متری در نمایشگاه کتاب کشور عزیزم داشته باشم، آن هم در جایی که بسیاری حتی فضای تخصیصیافته بهصندوقشان از فضایی که بهمن داده بودند بیشتر است، خشمگین هستم. اما، سربلندم که هنوز هم یک خدمتگزار فرهنگ و هنر کشورم بهحساب میآیم و سایهام در نمایشگاه وجود دارد. میدانید چرا؟
زیرا که بسیاری از پلاتهای زینتبخش سالن کودک و نوجوان تصاویر کتابهایی هستند که شباویز منتشر کرده است، همان شباویزی که از حضور در نمایشگاه محروم شده است و همان کتابهایی که هر 18 یا 20 عنوانشان برابر یک کتاب کفدستی خطی دیگران است! البته کسی برای استفاده از تصاویر کتابها از من اجازه نگرفته است، اما صدالبته اگر میپرسیدند نیز با کمال میل رضایت خودم را اعلام میکردم چون تنها بهیک چیز میاندیشم: شیرینکام کردن کودکان سرزمین همیشه جاودانهام. اگرچه در نمایشگاه نیستم تا اگر کودکی با دیدن تصویرگری از کتابم لبخندی بر لب آورد، لذت دیدن لبخندش را با تمام وجودم احساس کنم. اما همین امید که شاید لبخندی بر لبی بنشیند، برایم بس است. همین سهم هم برای شباویز از نمایشگاه کفایت میکند، قبول ندارید؟
- نمایشگاه کتاب تهران همه گاه با مشکلی به نام میزان اختصاص غرفه و متراژ به ناشران متقاضی روبرو بوده است، شما نفس مشکل را در کجا میدانید؟
پیش از اینکه بهپرسش شما پاسخ بدهم، بد نیست بهمورد دیگری اشاره کنم که خود بهگونهای پاسخگوی پرسش شما نیز هست. من سالها است در دو نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت و بولونیا بهطور مستمر شرکت میکنم. نمایشگاه فرانکفورت، بدون شک و تردید بزرگترین و کاملترین نمایشگاه کتاب جهان و نمایشگاه بولونیا، بزرگترین و معتبرترین نمایشگاه در حوزهی کتاب کودک در جهان است. سالها است که نه متراژ غرفهی من، نه جای آن در سالن و نه حتی شمارهی غرفهام در این دو نمایشگاه تغییر نکرده است. اگر بهیاد بیاوریم که هزاران ناشر از سراسر جهان در این دو نمایشگاه همهساله حضور مییابند، باید بپذیریم که برنامهریزی و تخصیص غرفه نباید امری چندان دشوار و ناشدنی باشد. پس چرا در نمایشگاه کتاب تهران، که از نمایشگاه و بینالمللی بودن تنها این دو نام را بر خود دارد و فاصلهاش با نمایشگاههای دیگر بسیار بعید است، ما همهساله با مشکل متراژ غرفههای تخصیصی و ابعاد آنها درگیر هستیم؟
- شاید یک دلیلش به فروشی بودن نمایشگاه کتاب تهران باشد که در دو نمایشگاه فرانکفورت و بولونیا فروش کتابی صورت نمیگیرد؟
ولی من چنین گمانی ندارم چرا که نمایشگاههای کتاب نوپاتری چون ابوظبی یا کمی قدیمیتر مانند تایپه، زاگرب، بلگراد و حتی دوحه و اکرا از نظم و منطق خوبی پیروی میکنند و برخلاف سوال شما این نمایشگاهها مشابهت بیشتری با نمایشگاه کتاب تهران دارند، زیرا که در آنها فروش کتاب نیز آزاد است و اهمیت بالایی نیز از نظر اقتصادی برای ناشران شرکتکننده دارد.
حال میتوانیم نتیجهگیری کنیم که هرچه هست، در نفس برگزاری نمایشگاه نیست، بلکه دلیل نارسایی در جای دیگری است. بهنظر من، برنامهریزی ناکافی، مدیریت ناکامل و تغییر و تحولات ناآزموده، منشا اصلی پدید آمدن این مشکل حلناشدهاند و چنانکه میبینیم، حتی در بیست و دومین نمایشگاه نیز همچنان و شاید حتی بهمراتب بیش از گذشته، با آن دست و گریبان هستیم.
- شما این نکته را قبول دارید که تقاضا زیاد و عرضه کم است ، به تعبیر دقیقتر فضای غرفهها برای اختصاص با توجه به تعداد ناشران کافی نیست؟
شاید در گذشته ناکافی بودن فضای نمایشگاه را میشد عنوان کرد، ولی محل کنونی از وسعت کافی برخوردار است و امکانات بالقوهای دارد که میتواند پاسخگوی نیاز ناشران باشد.
- پیشنهاد شما چیست؟
به نظر من اگر پس از اتمام نمایشگاه، مسوولان دستاندرکار، بر اساس درخواستهای دریافتی برای غرفه و افزودن درصد متعارفی برای افزایشهای سال آینده، برآورد معقولی از متراژ مورد نیاز بهدست بیاورند و سپس فضای بالقوه را با نیازهای بالقوهی برآوردی خود تطبیق دهند، بدون شک، هرگز مشکلی بهوجود نخواهد آمد و چه بسا که روزی ما هم بتوانیم جای ناشران شرکتکننده و مشخصات غرفههای آنها را همهساله بدون تغییر نگاه داریم. در اینجا بد نیست بهنکتهای که در ابتدا اشاره کردم برگردم و دلایل خودم را برای نه بینالمللی و نه نمایشگاه بودن نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران بنویسم. اینکه چندصد کتابفروش یا نمایندگان ایرانی آنها صرفا برای فروش کتاب در نمایشگاه تهران حضور مییابند، نمایشگاه را بینالمللی نمیکند و این که فعالیتها بهفروش کتاب منحصر میشود نیز عنوان نمایشگاه را زیر سوال میبرد. بررسی آنچه در نمایشگاههای بینالمللی دیگر میگذرد و اینکه چه کسانی در این نمایشگاهها حضور مییابند را بهسادگی میتوان با مراجعه بهکاتالوگهایی که منتشر میکنند انجام داد و تفاوتها را شناسایی کرد.
- به نظر شما آیین نامه واگذاری غرفه ها باید از چه شاخص هایی برخوردار باشد و چه گروهها و یا افرادی باید در تدوین آن دخیل باشند؟
آیا بهنظر شما چنین آییننامهای اصلا وجود دارد؟
در هر حال برگهای را هنگام ثبت نام به ناشران میدهند؟
اگر پاسخ من را میخواهید، باید بگویم که خیر، وجود ندارد. آنچه در هنگام ثبتنام بهناشران داده میشود بیشتر بهتعهد ناشر متقاضی برمیگردد و کمتر اثری از تعهدات برگزارکنندگان در آن وجود دارد. نمیخواهم مقایسه کنم، اما شاید گریزی ندارم. دفترچهی حاوی ضوابط و مقررات نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت وجود دارد و بهسادگی میتوان بهآن مراجعه کرد. همانقدر که برای شرکتکنندگان قانون و قاعده پیشبینی شده، برای برگزارکنندگان نیز دیده شده است. در کجای فرمهای تحویلدادهشده برای سال جاری ذکری از، بهطور مثال، تعداد صفحات، بهعنوان یکی از ملاکهای تعیین متراژ غرفه بهمیان آمده است؟ بهراستی علاقهمندم اگر چنین مطلبی نوشته شده بوده است و من ندیدهام، بدانم تا بهفوریت بهچشمپزشگ مراجعه کنم و در صدد رفع کمبینی خود برآیم.
حال اگر بپذیریم که چنین آییننامهای وجود دارد و مو بهمو نیز بهمورد اجرا درمیآید، پرسش شما را میتوانم پاسخ بدهم که بهنظر من چه شاخصهایی باید مدنظر قرار گیرد و چه کسانی در تدوین آن دخیل شوند. اگرچه ما همه ناشر هستیم و کتاب منتشر میکنیم، اما نوع کتابهای ما و مخاطبان ما همگی با یکدیگر تفاوت دارند و گاه این تفاوتها چنان فاحش است که در مشابه بودن نوع فعالیتها بهتردید میافتیم. هیچکس جز خود ناشر شرکتکننده نمیتواند نیاز واقعی مرتبط با نوع فعالیت آن ناشر را بهدرستی محاسبه و مطرح کند. اینکه بسیاری از ناشران درخواستهایی بیش از نیاز خود دارند، بهاین سابقه بازمیگردد که همواره درصدی از متراژ درخواستی ناشر کم شده است و ناشران، برای آنکه دچار کمبود جا برای فعالیت مثمرثمر خود نگردند، در ابتدا درخواست دریافت غرفهی بزرگتری را مطرح میکنند که شاید هیچگاه مورد نیازشان نیز نباشد. اما دل بهاین خوش دارند که اگر کاهش متراژ در پیش باشد، آنچه میماند پاسخگوی نیاز آنها خواهد بود. بدون شک، اگر این نگرانی از میان برود، هیچ ناشری بیش از نیاز خود نخواهد خواست، زیرا که غرفهی خالی زیبا نیست و بازدیدکننده را پس میزند. از آن گذشته، رسیدگی و حفظ امنیت و آراستگی غرفه نیز از توان ناشر خارج خواهد بود. پس، بهنظر من نخستین حرکت باید ایجاد اطمینان در ناشران باشد که بهدرخواست آنها عنایت خواهد شد و هرگز کاهش متراژ روی نخواهد داد.
در این صورت است که ما شاهد درخواستهای معقولتری از سوی ناشران دلنگران خواهیم بود. در این میان اگر ناشری بهراستی میزان موردنیاز خود را مطرح کند، دچار خسران خواهد شد زیرا که بهسبب زیادهخواهی دلنگرانها، سهم او نیز از فضای نمایشگاهی کاهش خواهد یافت. بهنظر من مهمترین شاخص نیاز واقعی ناشران است، البته اگر بخواهیم نمایشگاهی در کسوت نمایشگاه داشته باشیم. اگرچه فضای بالقوهی موجود نیز در تعیین متراژ غرفهها نقش دارد، اما، نه در گذشته و نه امروز بهنظر من فضا بهدور از نیاز ناشران نبوده است و تنها ناهماهنگیها اجازه و امکان بهرهبرداری بجا از امکانات بالقوه را نداده است و نمیدهد. من با این نظر که شخص یا اشخاصی بهنمایندگی از طرف تمامی ناشران در تدوین آییننامه دخیل باشند موافق نیستم.
- پیشنهاد شما چیست؟
یک همهپرسی در پایان نمایشگاه میتواند نظر تمامی ناشران را در معرض استفادهی برگزارکنندگان نمایشگاه قرار دهد و مدنظر قرار دادن تمامی آنچه پیشنهاد شده است هم کار دشواری نیست، زیرا که بدون شک بسیاری در موارد اصلی متفقالقولاند و تنها ممکن است شماری بهنکات برجستهتری اشاره داشته باشند. تطبیق دادن درخواست شرکتکنندگان با امکانات بالقوه، یا درنظر گرفتن نیازهای شرکتکنندگان و بالفعل کردن آنها بار چندان سنگینی نیست که شانههای توانمند برگزارکنندگان نمایشگاه از تحمل آن بازماند.
- دست اندرکاران نمایشگاه می گویند که اضافه کردن ملاک تعداد صفحات میتواند ملاکی باشد که به عدالت نزدیک تر است؟
این ملاک، یعنی تعداد صفحات، در زمان ثبتنام در آییننامهای که بهما داده بودند و در میان ضوابط و مقررات وجود نداشت. مدتها بعد، در خبر روزنامهها از وجود این ملاک جدید باخبر شدیم. پس، بنابر قاعده و اصول برگزاری نمایشگاه، یا هر برنامهی جمعی دیگر، افزودن ماده، تبصره، بند یا حتی واژهای بهآنچه در زمان ثبتنام وجود نداشته، عملی نامقبول و نامطلوب است. اما چنین شد. حال باید دید عدالت از نظر کسانی که افزودن این ملاک را موجب نزدیکی بیشتر بهآن دانستهاند، چه معنا و مفهومی دارد و اگر بخواهد ادامه پیدا کند، چه عواقبی در بر خواهد داشت. نه اینکه خدای ناکرده قصد جسارت بههمکاران عزیزم را داشته باشم، نه اینطور نیست، اما آیا تنها سیاه کردن کاغذ و افزودن بر حجم کتابها میتواند عدالت را محقق گرداند؟ بدون شک پاسخ معقول نه تنها خیر است، بلکه از دور شدن از عدالت نیز خبر میدهد. من از نوع فعالیت خودم مثال میآورم که بهسادگی قابل تعمیم بههر اثر پرکار و هزینهبر دیگر نیز هست. من کتاب کودک منتشر میکنم. آنهم از نوع بسیار سنگین آن، سنگین از نظر هزینه و زمان. کتابهای من تالیفاند و تصویرگریشده و شمار بسیاری هم از طراحی گرافیک ویژهای برخوردارند. بههمین سبب بهناچار از کاغذهای تحریر معمولی نمیتوانم استفاده کنم و تنها کاغذهای سنگین و نفیس میتوانند پاسخگوی کارم باشد. گاه تصویرگر هنرمند کتاب بیش از دو سال از عمر خود را صرف تصویرگری یک کتاب میکند و گاه طراح گرافیک توانایی حدود یک سال برای طراحی کتاب زمان میگذارد. حاصل کار کتابی میشود که دستکم ما تولیدکنندگان هرکدام بهسهم خود از آن راضی هستیم و مخاطبان ما هم، بهگونهای که میبینیم، ابراز لطف میکنند و بر کارمان مهر تایید میگذارند. نوع کار، یعنی کتاب کودک، ایجاب میکند که تعداد صفحات کتاب بسیار محدود باشد، در حالی که هزینهی تولید، سرمایهی مصرفی، زمان پدیدآوردن و دهها عامل بسیار مهمتر از تعداد صفحات کتاب باید مدنظر قرار گیرند. حال چهگونه ممکن است پذیرفت که بهیک کتاب مثلا یک چهارم قطع وزیری که خطی است، یعنی تنها نوشته دارد و بس و جلدی ساده نیز آن را پوشش داده است، بهصرف آنکه 300 صفحه دارد، همان متراژ و فضای نمایشگاهی اختصاص داده شود که بهمثلا 18 عنوان کتاب کودک تولیدشده در وضعیتی که بیان گردید، تخصیص مییابد؟
هزینهی تولید آن کتاب 300 صفحهای شاید یک هزارم هزینهی 18 عنوان کتاب کودک معادل قرار گرفته از نظر زمان و سرمایه نباشد. آیا اینگونه تبعیض گذاشتن، عدالت است؟ شاید جای واژهی تبعیض با عدالت عوض شده است و شاید هم هر دو واژه معنای معادل یافتهاند. حال اگر یک کتاب کمصفحهی تحقیقی داشته باشیم که پژوهشگر آن سالیان بسیار از عمر خود را برای بهنتیجه رساندن تحقیقات خود صرف کرده باشد، آیا باز هم بهصرف کمصفحه بودن میتوان بر جایگاه و حق حضور اثر خط بطلان کشید؟
کتاب کودک نیاز بهفضای خاص خود دارد. زیرا مخاطب باید در غرفه راحت باشد، بنشیند، کتاب را ورق بزند، با اولیای خود یا کسانی که وی را همراهی کردهاند مشورت کند و سپس آنچه را که انتخاب کرده، بخرد. در زمان تصدی جناب آقای علیرضا برازش، بهیاد میآورم که بر متراژ غرفههای درخواستی ما ناشران کتاب کودک افزوده شد، زیرا که آن بزرگوار بهدرستی میدانستند که باید بهسازندگان فردای کشور احترام گذاشت و فضای مناسبی بهکتابهای کودک اختصاص داد. البته هزینهای بابت متراژ افزودهشده از ما دریافت نگردید. اما، امروز، حتی با پرداخت هزینه نیز نمیتوانیم فضای مناسبی برای مخاطبان خردسال خود فراهم کنیم زیرا که کتابهامان از تعداد صفحات زیاد بیبهره است.
بدون شک، این ملاک تازهوارد، که نه در آییننامه بود و نه زمانی که قدم بهمیدان گذاشت فرصت کافی بهما داده شد تا با استدلال و منطق حضورش را عدم حضور کنیم، با عدالت فاصلهای آنچنان بعید دارد که هرگز نمیتوان حتی از آن کاست، تا چه رسد آنکه هر دو را بر هم منطبق ساخت.
اگر این ملاک مبتنی بر عدالت، بهگونهای که آن را معنا کردیم، همچنان در میان ملاکهای حاکم بر تعیین متراژ غرفه در اولویت قرار بگیرد، در آینده هرگز دیگر کتابی بهنام کتاب کودک نخواهیم داشت، زیرا که هیچ ناشری که صرفا بهتولید کتاب کودک بپردازد، حق حضور در نمایشگاه را نخواهد یافت. کتابهای پژوهشی کمحجم بهکنار خواهند رفت و ناشران از انتشار اینگونه آثار ارزشمند یا حتی اشعار نوسرایان خودداری خواهند ورزید. همه خواهند کوشید بههر بهانهای که شده بر تعداد صفحههای سفید داخل کتابها بیفزایند، حروف انتخابی درشتتر میشوند و زیادهگوییهای گرافیکی افزایش خواهند یافت تا شاید مشکل ملاک قرار گرفتن صفحات، ناشران را از حق حضور در نمایشگاه محروم نکند. آیا بهراستی این آیندهای است که برای فرهنگ مکتوب کشور مسوولان و دستاندرکاران برنامهریزی کردهاند؟
- دست اندرکاران نمایشگاه عنوان کردند که برای بخش کودک ملاکهای دیگری مورد نظر است، مثل برنده شدن ناشر در جایزههای کتاب سال و ...آیا از آن ملاک ها خبر دارید؟
بهنظر من جوایز دولتی نمیتوانند هرگز ملاک درستی باشند. جوایز را همان برگزارکنندگان نمایشگاه میدهند، داوران همواره همانها هستند و دریافتکنندگان نیز تنها جابهجا میشوند. اگر جایزه باید در ضوابط جای بگیرد، بیتردید جوایز بینالمللی میبایست از امتیاز بهمراتب بیشتری برخوردار شوند، چرا که نه خودیها، بلکه غیرخودیها دادهاند و گرفتن جایزه از غیرخودیها بهمراتب دشوارتر است. از آن گذشته ابعاد فرهنگی جوایز بینالمللی آنچنان گسترده است و از نظر اعتباری که برای کشور بهارمغان میآورند و جایگاه راستین فرهنگ و هنر ایرانی را بهجهانیان میشناسانند، از چنان اهمیتی برخوردار است که چندین برابر جایزهی داخلی میبایست امتیاز برای ناشران دریافتکننده بههمراه داشته باشد. زمانی که یک موسسهی دولتی از کسانی بهعنوان برنده دعوت میکند که در مراسم اعطای جوایز حضور یابند و درست در لحظهی تقدیم جوایز، مدیرمسوول تغییر رای میدهد و حتی بهحرمت جایگاه خویش نیز نمیاندیشد و دستور میدهد که جایزه داده نشود، برای آن جایزه چه اعتباری میتوان درنظر گرفت؟
بهنظر من هیچ جایزهای، چه داخلی و چه بینالمللی نمیتواند ملاک تعیین متراژ غرفهی ناشر شرکتکننده در نمایشگاه باشد. ملاک تنها نیاز ناشر است و اینکه در نمایشگاه چه برنامههایی را میخواهد در فضای غرفهی خود اجرا کند و چهگونه در خدمت خوانندگان بالقوهی کتابهای خود باشد. جایزه، چه داخلی و چه بینالمللی، میتواند مخاطب را دفع یا جذب کند و این هر دو کاملا با متراژ غرفهی تخصیصی بیارتباطاند.
- نگفتید که از ملاکهای تخصیص غرفه خبر داشتید یا نه؟
من هم مثل هر شهروند دیگر، تمام دانستههایم بر خواندههایم استوار است، زیرا که هرگز بهما خبررسانی مستقیم نمیشود. نمیدانم چرا در زمانی که خبررسانی از طریق نمابر یا شبکههای اینترنتی کاری بس ساده و بیدردسر است، مسوولان همچنان از خبررسانی مستقیم استنکاف میورزند. چرا نباید برای هر یک از ما ناشران یک برگ خبرنامه ارسال شود و از تغییراتی که با کار ما ارتباط دارد، آگاهمان کند؟ اگر ملاکی زاده میشود و ملاک دیگری محو میگردد، اگر ضابطهای بهوجود میآید و قانونی بهفراموشخانهی تاریخ سپرده میشود،
چرا ما نباید بهطور مستقیم باخبر شویم؟ چرا باید همیشه در روزنامهها در جستوجوی اخبار فرهنگی ـ هنری باشیم؟ در صفحهی 13 شمارهی 178 کتاب هفته، بهنقل از آقای یگانه، دبیر اجرایی انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک و نوجوان آمده بود که، «غرفهها با توجه بهدرخواست ناشران و تعداد کتابهای آنها بهترتیب حروف الفبا بهناشران واگذار میشود.» این خبر مربوط به5 اردیبهشت ماه بود. در صفحهی 16 روزنامهی جامجم شمارهی 2548 بهتاریخ 12 اردیبهشت ماه مدیر کمیتهی اجرایی نمایشگاه «از افزایش 10 تا 20 درصدی فضای نمایشگاهی مصلا برای همهی سالنها» خبر داده بود. هیچکدام از این دو مورد، دستکم برای غرفهی تخصیصداده شده بهشباویز صدق نمیکرد. آنچه بهعنوان ملاک بهمن گفته شد، هیچکدام از این دو نبود، بلکه شمار صفحات کتابهایی بود که قرار بود در نمایشگاه ارایه داده شود. پس، باید اذعان کنم که متاسفانه بهعنوان یک ناشر از هیچ ملاکی خبر ندارم. آنچه میخوانم ملاک نیست و آنچه ملاک هست را نمیخوانم و نمیبینم. کسی نیز آگاهم نمیکند. پس، میتوانم بگویم که بیخبر بیخبر هستم و تنها وقتی با گرهکور غرفهی تخصیص دادهشدهام مواجه میشوم میفهمم که حتی دندان هم کاری از پیش نمیبرد، چه رسد بهانگشتان دست که تنها قلم برمیدارند و بهمقامهای مختلف مینویسند و درخواست میکنند که بهتقاضای مطرحشده، عنایت داشته باشند، که ندارند.
- برخی از دست اندرکاران به تازگی از واژه کتاب فاخر نام میبرند، می خواستم بدانم که ارزیابی شما از کتاب فاخر چیست؟
در زبان شیرین فارسی واژگان بسیاری وجود دارند که پرمفهوم و عمیقاند، اما مصداق کاربردی آن بسیار محدود و در حد نبودن است. فاخر نیز از جملهی این واژگان است. نه لباس فاخر، نه کتاب فاخر و نه حتی گفتار فاخر معنا و مفهوم دقیقی ندارد، زیرا که واژهای است مقایسهای و تا با همجواران خود مقایسه نشود، معنا نمیدهد. کدام کتاب فاخر است؟ آیا اگر بزرگسال بود و تذهیب و تصویر داشت، فاخر محسوب میشود؟ آیا اگر از نظر محتوا، مانند دیوان حافظ یا شاهنامهی فردوسی، بیبدیل بود، فاخر است؟ آیا یک کتاب کودک هم میتواند فاخر باشد؟ جواب تمام این پرسشها آری است، اما در چه زمان و مکانی؟
دستاندرکاران از ناشران کتابهای کیفی نیز سخن بهمیان میآورند، اما کیفیت چیست و چهگونه تعیین میگردد؟ چه عاملی، یک کتاب یا یک اثر را بر دیگری رجحان میبخشد؟ بدون شک این واژگان زیبا و پرمعنا میتوانند سلاحهای مخرب و کشنده شوند که جز نابودی و ویرانی بهبار نیاورند. فراموش نکنیم که نوبل نیز اختراع خود را در خدمت بشریت میدانست و حتی تصور نمیکرد از آن بر ضد افراد بشر استفاده شود. این واژگان نیز چنیناند. میتوانند ارزشها را بنمایانند و میتوانند خود ضد هر ارزشی شوند و جز تباهی برجای نگذارند. دستکم، از مسوولان باید این انتظار را داشت که اجازه ندهند از اینگونه واژگان مفهومی برای گسترش تبعیض و نابرابری و شاید، خدای ناکرده، کوبیدن و آسیب رساندن بهخدمتگزاران فرهنگ و هنر یا آثار فرهنگی ـ هنری استفاده شود.
در بایگانی شباویز، نامههای بسیاری وجود دارد که برگزارکنندگان نمایشگاههای بینالمللی کشورهای مختلف در طول سالهایی که پس پشت گذاشتهام و حتی هفتههای گذشته نوشتهاند و از شباویز برای حضور در نمایشگاههاشان دعوت کردهاند. آنها نهتنها امکانات بسیار نادری را برای شباویز فراهم میکردند، که حتی تلاش داشتند حضور شباویز را هرچه میتوانند پررنگتر کنند و بر استقبال بازدیدکنندگان خود بیفزایند. نمایشگاه ورشو، نمایشگاه توکیو، نمایشگاه زاگرب، نمایشگاه قاهره، نمایشگاه ابوظبی، نمایشگاه بوینس آیرس، نمایشگاه فرانکفورت و... که اگر بخواهم همه را نام ببرم مثنوی هفتادمن کاغذ شود، اگرچه اگر چنین میشد، گره از مشکل فضای نمایشگاهی شباویز نیز گشوده میگردید، اما بههر حال هدف از عنوان کردن این نکته آن است که گاهی حضور میتواند مثبت باشد و ارزش بهشمار آید، اگرچه شاید برگزارکنندگان نمایشگاه تهران در اینباره با برگزارکنندگان این نمایشگاههای بینالمللی موافق نباشند. اما، بد نیست، گهگاهی بهآنچه دیگران میگویند و میکنند نیز گوشهی چشمی داشته باشند، زیرا که ممکن است همه بهبیراهه نرفته باشند.