همشهری آنلاین - شقایق عرفینژاد: پانیذ نورزوی در نمایش نوارهای چسبناک مخصوص گیرانداختن مگس که از ۲۵ این ماه اجراهایش در عمارت ارغوان شروع شده، دنیای زنی را تصویر کرده که پس از یک جنگ، دچار فراموشی شده و حالا سعی می کند با کمک یک دکتر، حافظهاش را به دست بیاورد. نمایش در باره جنگ است و آنچه بر سر انسان بیگناه میآورد.
پانیذ نوروزی بازیگر و کارگردان است و تا امروز دو نمایش «یک ماجرای خیلی خیلی خیلی ساده» و «مسافر اتاق» ۳۷ را روی صحنه برده و نوارهای چسبناک...سومین کار او به عنوان نویسنده و کارگردان است. او در این گفتوگو از این نمایش و پرداختن به جنگ میگوید:
در کار شما شاهد آسیبهای جنگی هستیم که زمان و مکان مشخصی ندارد. چرا به جنگ خاصی اشاره نکردهاید؟
به هرحال جنگ در هر جای دنیا اتفاق بیفتد، اثرات جبران ناپذیری دارد. فرقی نمیکند در کجا باشد. اثراتش چنان مخرب است که هر جا باشد، باید با آن همدردی کرد.
اصلا این ایده چطور شکل گرفت؟
من در این سالها چند کتاب داستانی در باره جنگ خواندهام. می توانم بگویم ایده اولیه مجموعهای است از این حجم کتابی که در باره جنگ خوانده بودم. موضوع جنگ برای من همیشه آزاردهنده بوده است و یکی از اتفاقاتی است که از آن میترسم. با خواندن این کتابها تصمیم گرفتم بر خلاف نمایشهای قبلی که کمی فانتزی بودند، موضوع جنگ را انتخاب کنم. با توجه به کتابهایی که خواندم و آنچه در ذهن خودم بود، این نمایشنامه را نوشتم و کار کردم که اتفاقی هم با جنگی که الان بین فلسطین و اسراییل در جریان است، همزمان شد.
این جنگ روی کار شما هم تأثیری داشته است؟
کار ما مدت زیادی نیست که اجراهایش را شروع کرده است و هنوز تأثیری از این جنگ نگرفتهایم.
در زمان تمرین، متن چقدر تمرین کرد؟
خیلی چیزها اضافه و کم شد. جالب بود که بچههایی که وارد کار شدند، کسانی بودند که خودشان و خانوادههایشان درگیر جنگ بودهاند. آنها ایدههایی می دادند و اطلاعاتی ارائه میکردند که من نمیدانستم. بنابراین متن در جزییات خیلی تغییر کرد، ولی کلیات همان ماند که از اول بود.
در معرفی کار روی خاطرهها تأکید کردهاید و اصلا نوارهای چسبناکی که در عنوان نمایش وجود دارد، همین خاطرات است. چه شد که این خاطرات حضورشان در کار انقدر برجسته شد؟
خاطرات بر زندگی ما تأثیر زیادی دارند. اگر از جایی خاطره بدی داشته باشید، هر وقت به آن محل بروید، این خاطره زنده میشود و حس بدی دارید. به نظرم ما نمیتوانیم از خاطرههایمان فرار کنیم. موضوع فراموشی و آلزایمر هم فکر میکنم یکی از دردناکترین اتفاقاتی است که برای یک آدم میتواند رخ دهد. چون فقط این نیست که نمیتوانید خاطراتتان را به یاد بیاورید، مسئله این است که دیگر نمیتوانید زندگی معمول داشته باشید. نمیدانید کجا هستید و امیدی هم ندارید. ما در این نمایش به این پرداختیم که انقدر جنگ و خاطراتش مخرب است که این زن ترجیح میدهد فراموشی داشته باشد و آنها را به یاد نیاورد.
- جزئیات عجیب زندگی آدمهایی که فقط از دور جذاب هستند
- جوانها اهل مطالعه نیستند | ادبیات ما ظرفیت دراماتیزه شدن دارد، انگیزهها کم شده است
چه موانعی را رد کردید تا توانستید به اجرا برسید؟
مشکلات تئاتر زیاد است. به تئاتر اهمیت داده نمی شود و خودمان باید دنبال همه چیز باشیم. از مجوز گرفته تا پیدا کردن سالن همه چیز با خودمان است. ما هم درگیر همین مشکلات بودیم، هزینههای سالن کمرشکن است و از طرف دیگر باید منتظر مجوز متن و سالن باشیم. اینهاست که کار را سخت میکند.
در این چند روز که از اجرا گذشته، استقبال از آن چطور بوده است؟
آن چیزی که میخواستیم نبوده است. ولی احتمالا باید بیشتر صبر کنیم. چون کار هنوز معرفی نشده است. نمیگویم تماشاگر نداشتهایم، ولی ایدهآل هم نیست.
نظر شما