یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۵ - ۱۲:۱۰
۰ نفر

سید محمد حسین ملائک: موقعیت ایران به‌عنوان کشوری با اکثریت شیعه، شرایطی را به وجود می‌آورد و جزو نقاط قوت سیاسی ایران در صحنه جهانی محسوب می‌گردد.

البته این وضعیت بعد از اشغال عراق توسط آمریکا در سال 2003 مراحل تکامل خود را پیموده است. والّا قبل از سقوط صدام حسین، شیعه بودن و مرکزیت علمی و فقهی ایران، موضوع قابل توجه عمده‌ای در سیاست جهانی محسوب نمی‌شد.

ژئوپلتیک شیعه بعد از مبارزة فراموش نکردنی حزب‌الله لبنان در مقابل اسرائیل در جنگ 33 روزه در تابستان گذشته، به موضوعی جدی و قابل اعتنا تبدیل گردید و به ایران به عنوان حامی این گرایش دینی، ارزش ویژه بین‌المللی و امنیتی داد.

وزن و ارزش ژئوپلتیک شیعه در حوزه امنیتی ایران، همان‌گونه که تا 5 سال پیش از آن خبری نبود، می‌تواند با روندهای سیاسی نامطلوب در عراق و اشتباهات استراتژیک در لبنان، بار دیگر به مراتبی نازل سقوط کند. می‌توان فرض کرد که به‌طور نسبی، این موقعیت در زمان حاضر به نفع جمهوری اسلامی ایران رقم خورده است، اما باید درایت و سیاستی ویژه را در نظر داشت.

با ذکر این مقدمه و جمع‌بندی که در عرصه روابط بین‌الملل برای ایران تنها دو عنصر انرژی و ژئوپلتیک به عنوان دارایی نسبی محسوب می‌گردد و نحوه مدیریت بر این دو مقوله می‌تواند امنیت ملی ایران را تأمین یا آن را تهدید نماید، به مبحث تأمین امنیت ملی از طریق مدیریت بر منابع انرژی پرداخته خواهد شد.

قطعاً مهم‌ترین عاملی که ایران را از کشورهای همسایه خود در شمال خلیج فارس مستثنا می‌کند، دارایی نفت و گاز این کشور است، و مهم‌ترین چالش پیش روی مسؤولین کشور در سال‌های گذشته پاسخ به این سؤال بوده است که از این دارایی، غیر از هزینه آن در بودجه سنواتی در چه مسیری استفاده شده است؟

ایران 31/‌26 تریلیون مترمکعب ذخایر گازی دارد که 16 درصد ذخایر دنیا و 49 درصد ذخایر خاورمیانه محسوب می‌گردد. ذخایر قطعی نفت ایران 8/‌125 میلیارد بشکه برآورد می‌شد، اما از دو سال پیش با کشف حوزه‌های جدید در کوشک حسینیه در استان خوزستان، این ذخایر به 132 میلیارد بشکه افزایش یافته است.

سهمیه تولید ایران در اوپک، 4 میلیون و 110 هزار بشکه در روز است و قرار است که این رقم تا 5 میلیون بشکه تا سال 2009 افزایش یابد. با توجه به مصرف داخلی نفت و رشد 3 تا 4 درصدی سالانه آن، پیش‌بینی می‌شود مصرف ایران تا سال 2009 به حدود 9/‌1 میلیون بشکه در روز بالغ گردد. بنابراین قابلیت صادرات ایران به حدود 3 میلیون بشکه در سال 2009 خواهد رسید.

تجمیع این مقدار پتانسیل در یک کشور، قطعاً ایران را در موقعیتی استثنایی در جهان قرار خواهد داد. این دارایی در صحنه بین‌المللی و جایی که نیاز روزافزون به نفت و گاز در کشورهای توسعه یافته، آنان را وادار کرده از مقوله‌ای به نام امنیت انرژی صحبت کنند، به چه معنا خواهد بود؟ آیا می‌توان ارتباط مناسبی بین دو طرف معادله عرضه و تقاضا برقرار نمود که هر دو طرف بتوانند از امنیت صحبت کنند؟

بحث امنیت انرژی به دو دلیل، بار دیگر مد نظر صاحب‌نظران قرار گرفت: اول افزایش قیمت نفت که به دو برابر در سه سال گذشته افزایش یافت، و دیگری بازار اشباع. اما دلایل دیگری نیز به این بحران‌ها دامن می‌زند: 

بحرانی بودن شرایط سیاسی در برخی از کشورهای تولید کننده نفت، ملی‌گرایی در برخی از کشورهای نفت‌خیز، رقابت‌های ژئوپلتیکی، و رقابت‌های فشرده برای تأمین انرژی به عنوان نیاز پایه‌ای توسعه اقتصادی، با در نظر گرفتن این اصل که بالاخره منابع نفتی تجدیدناپذیر و در حال پایان یافتن هستند.

بنابراین اتخاذ سیاست‌های گسترده، تضمین و تأمین انرژی و منطقی نمودن معادله عرضه و تقاضا از نگرانی‌ها و بحث‌هایی است که در حوزه انرژی و امنیت از جانب تقریباً همه کشورها مطرح می‌شود.

در مدل فعلی امنیت انرژی که از بحران سال 1973 مورد استفاده قرار می‌گیرد، تمرکز اصلی بر روی نحوه مقابله با هرگونه به هم ریختگی و آشوب در هر یک از کشورهای تولید کننده و یا از طریق آن‌ها بود. در آن سال‌ها قیمت نفت در آمریکا تعیین می‌شد و تجارت نفت هنوز گسترش فعلی را نیافته بود و از بورس بازی نفت نیز خبری نبود.

در این تعاریف «کلاسیک» در سی چهل سال گذشته، امنیت انرژی از دید کشورهای مصرف کننده مطرح بود که بر چند محور استوار است:

1 – مهم‌ترین و مطرح‌ترین آن، متعدد کردن منابع تأمین آن است، تا در صورت بروز بحران در هر یک از کشورها فقط درصدی از منابع تولید به مخاطره بیفتد.

2 – تولید ظرفیت مقاومت برای جلوگیری از اثرات شوک‌های وارده به بازار در کوتاه مدت و میان مدت. این مقاومت از طرق مختلف شکل می‌گرفت، از جمله:

الف) تأمین ظرفیت تولید مازاد مصرف
ب) ساخت مخاذن استراتژیک
ج) انبار برای تجهیزات و قطعات یدکی تأسیسات
د) برنامه واکنش سریع برای مقابله با منطقه مواجه با بحران

3 – اهمیت اطلاعات. این وظیفه به عهده آژانس بین‌المللی انرژی (A ‌E I) گذاشته شد و توانست نقش مهمی در ارائه اطلاعات درست و افق‌های آینده برای بازار نفت بازی نماید.

اخیراً آژانس مزبور، تمهیداتی را برای ادغام و همگن کردن اطلاعات تولید کنندگان و مصرف کنندگان در نظر گرفته است، از نظر آژانس در زمان وقوع هر نوع بحران، اطلاع‌رسانی دقیق و شفاف بین دولت‌ها و شرکت‌های درگیر و محروم، بسیار حیاتی ارزیابی می‌گردد.
اما این سیستم از زمان آغاز به کار از سال 1974 تاکنون تنها دوبار مورد استفاده قرار گرفته است.

یکی در خلال جنگ اول عراق در سال 1991 و دیگری در پاییز 2005 وقتی گردباد کاترینا تأسیسات نفتی آمریکا در خلیج مکزیک را از کار انداخت. سیستم فوق سه بار نیز در حالت آماده‌باش قرار گرفت. یکی اول ژانویه 2000 و خطری که ویروس کامپیوتری Y2K در کل شبکه‌های انرژی به وجود آورده بود، و دیگری در زمان تعطیل شدن تولید نفت ونزوئلا در سال 2002 و بهار 2003 قبل از حمله آمریکا به عراق.

در حال حاضر هنوز کشورهای پیشرفته، امنیت انرژی را وجود مقدار کافی تولید به قیمت قابل قبول تعریف می‌کنند. اما کشورهای جهان، هر یک می‌توانند از زاویه دید دیگری به این امنیت توجه نمایند.

کشورهای صادر کننده بر امنیت تقاضا تأکید بیشتری دارند. از نظر آن‌ها صادرات نفت و گاز به معنای تأمین منابع مالی لازم برای بودجه کشور است.

روسیه به عنوان یک صادر کننده، نه‌تنها به منابع مالی بلکه به دستیابی کنترل بر خطوط لوله و گذرگاه‌هایی که نفت روسیه از آن‌ها به خارج صادر می‌شود نیز می‌اندیشد.

کشورهای در حال توسعه و مصرف کننده به تغییرات قیمت و تأثیراتی که بر تراز دریافت و پرداخت آن‌ها دارد، توجه می‌کنند. برای چین و هند که دیگر به دنبال خودکفایی نیستند، امنیت انرژی به توانایی آنان در منطبق کردن نیازمندی‌هایشان بر دستیابی به منابع انرژی در جهان مربوط می‌شود.

برای ژاپن نیز که فاقد هرگونه تولید داخلی است، امنیت انرژی عبارت است از تنظیم فرمولی برای تأمین انرژی از منابع متعدد و تنظیم راه‌هایی برای تجارت و سرمایه‌گذاری در این زمینه.
در اروپا مهم‌ترین مسأله، چگونگی مدیریت بر واردات گاز از خارج است که به‌طور مشخص به تنظیم رابطه با روسیه و نحوه اتصال به منابع خلیج فارس مربوط می‌شود. کشورهای اروپایی به‌طور جدی به روی آوردن به استفاده از نیروگاه‌های اتمی و حتی استفاده مجدد از زغال سنگ می‌اندیشند.

بازار نفت به شدت به بخش عرضه حساسیت نشان می‌دهد، علی‌رغم فراوانی عرضه، در حال حاضر، بازار نگران هرگونه تغییر در عرضه به وسیله هر یک از کشورهای تولید کننده است، حساسیت بازار از طریق افزایش قیمت بروز می‌کند. به عنوان مثال، عاملی طبیعی مانند «طوفان کاترینا» به راحتی قیمت نفت را 10 درصد افزایش داد.

اگر این عوامل را در کنار عدم امنیت در صنعت نفت نیجریه، مسائل مربوط به ایران، عدم ثبات عراق، و تحولات ونزوئلا قرار دهیم، به راحتی عدم وجود ثبات در تولید را در کشورهای تولیدکننده می‌توان لمس کرد.

افزایش جهانی قیمت نفت در اواخر 2002 و اوایل 2003 با تحولات سیاسی در ونزوئلا بروز جدی پیدا کرد. ونزوئلا از بعد از جنگ جهانی دوم، مطمئن‌ترین کشور تولید کننده نفت محسوب می‌شد، اما هم‌اکنون این کشور بعد از اعتصابات نفتی آن سال‌ها، حداقل 500 هزار بشکه کمتر از تولیدات آن روز خود به بازار عرضه می‌کند.

سقوط دولت عراق نیز دلیل دیگری برای افزایش قیمت نفت بود. دولت آمریکا با این تبلیغات که با سقوط صدام حسین تولید نفت عراق را افزایش خواهد داد، امید بی‌پایه‌ای را به بازار تزریق کرد. اما بعد از جنگ و با وقوع عملیات تروریستی و توقف‌های متعدد، عراق در حال حاضر با 30 تا 40 درصد زیر تولید قبل از جنگ در بازار حضور دارد.

طوفان کاترینا به تنهایی 400 هزار بشکه در روز را از بازار حذف نمود که هنوز جایگزین آن به وجود نیامده است.

تحریم آمریکا علیه ایران نیز توانسته است تأثیرات مستقیمی بر محاسبات و واقعیات در مورد عرضه انرژی در جهان بگذارد. آمریکا حداقل جلوی توسعه دو حوزه جدید انرژی یعنی یادآوران و آزادگان را با اعمال مستقیم تهدید و سیاست‌بازی گرفته است.

این دو حوزه مجموعاً 35 میلیارد بشکه ظرفیت دارند و انتظار می‌رود که تا یک میلیون بشکه در روز به عرضه انرژی در جهان کمک کنند. آمریکا همچنین از توسعه نفت و گاز اطراف دریای خزر نیز با به‌کارگیری کشورهای حاشیه علیه یکدیگر ممانعت به عمل می‌آورد. اضافه می‌شود که فشارهای آمریکا، جلوی ایجاد خط لوله گاز ایران به پاکستان و هند را گرفته است.

تمامی این اقدامات در محاسبات نشان می‌دهد که معادل حدود 5/‌1 میلیون بشکه نفت ایران، از دسترسی به بازار جهانی محروم شده است که در جای خود، باعث افزایش قیمت خواهد بود. ادامه چنین تضییقاتی می‌تواند در یک دهه آینده امکان عرضه معادل حداقل 5 میلیون بشکه در روز از طریق ایران یا توسط این کشور را کاهش دهد.

این در حالی است که ارزیابی بازار تقاضا برای انرژی، حاکی از افزایش عمده آن در دو دهه آینده است. بر اساس پیش‌بینی‌های آژانس بین‌المللی انرژی، نیاز به انرژی تا سال 2025 حدود 57درصد افزایش خواهد یافت که اکثر آن در آسیا خواهد بود.

تا سال 2025 هنوز نفت، عمده‌ترین منبع انرژی اولیه خواهد بود و 38 درصد انرژی اولیه جهان را تأمین خواهد کرد. بر این اساس، انرژی‌های تجدیدپذیر بیش از 8 درصد سهم انرژی اولیه را به خود اختصاص نخواهند داد و احتمال رویکرد به زغال سنگ در کنار افزایش مصرف گاز، بسیار بیشتر از انرژی‌های تجدیدپذیر خواهد بود.

تا سال 1993 چین احتیاجی به نفت وارداتی نداشت. از آن سال، تولید ناخالص ملی چین، سه برابر و نیاز به نفت آن دو برابر شده است. چین در حال حاضر، روزانه 3 میلیون بشکه در روز، واردات نفت دارد که معادل نیمی از مصرف آن است. سهم چین در بازار جهانی نفت، 8 درصد است، اما 30 درصد از رشد مصرف نفت را به خود اختصاص داده است. هند نیز با قدری کاهش، روندی مشابه چین را دنبال می‌کند.

در مقابل این وضعیت، روسیه سهم بیشتری از تولید نفت جهان را به خود اختصاص داده است. 40 درصد از افزایش تولید جهانی از سال 2000 به روسیه مربوط می‌شود. برزیل و آنگولا نیز توانسته‌اند تولیدات خود را افزایش دهند. به‌طور کلی تولید جهانی به نسبت سال 1970میلادی، 60 درصد افزایش داشته است.

عربستان سعودی در حال افزایش ظرفیت تولید خود تا 15 درصد یعنی تا 12 میلیون بشکه در روز تا سال 2009 است. فرض بر این است که افزایش قیمت نفت، به رشد تولید در سایر منابع خواهد انجامید، سرمایه‌گذاری را افزایش خواهد داد، حوزه‌های کنار افتاده را اقتصادی خواهد کرد و در نهایت، صرفه‌جویی را نیز افزایش می‌دهد.

از هم‌اکنون استفاده از «شن‌های نفتی» کانادا که تاکنون به آن توجه ویژه‌ای نمی‌شد، و یا اکتشاف در آب‌های بسیار عمیق، یا حتی تبدیل گاز به گازوئیل GTL در دستور کار قرار گرفته است.

اوپک موفقیت فعلی را جور دیگری تفسیر می‌کند. از نظر اوپک، مشکل بزرگ فراروی صنعت نفت، فقدان عرضه نیست، بلکه مشکل اصلی، عدم امکان حمل است. در اوپک، این توافق وجود دارد که موضوع عرضة منابع، حداقل برای آیندة قابل پیش‌بینی، باعث بحران نخواهد بود؛ البته در صورتی که تأکید بر سرمایه‌گذاری به موقع و کافی صورت گیرد.

از نظر کشورهای مصرف کننده، چاه‌های موجود نفت نمی‌توانند بیش از آن‌چه تولید می‌کنند در بازار حضور داشته باشند. فشار بیشتر به چاه‌ها، نفت با کیفیت و قابل قبول پالایشگاه‌ها را عرضه نخواهد کرد. در این صنعت، پالایشگاه‌ها مشکل بزرگ تولید خواهند بود.

ناهمگونی بین توانایی پالایشگاه‌ها و نفت تولید شده، به بحران بازار دامن می‌زند. بسیاری از پالایشگاه‌های جهان، توانایی تبدیل نفت سنگین به تولیدات میانی نظیر سوخت جت و دیزل و غیره را ندارند و از نظر آن‌ها، نهایتاً جهان به‌‌طور فزاینده به منابع جدیدی متکی خواهد شد که در سرزمین‌های ناامنی چون حوزه دریایی غرب آفریقا وحوزه دریای‌خزر قرار دارند.

اما در جهان کنونی، مفهوم امنیت انرژی به نظر می‌رسد باید به صورت گسترده‌تری مد نظر قرار گیرد. تجربه سال‌های اخیر به ما می‌آموزد که مفهوم امنیت انرژی باید در دو بعد اساسی مورد توجه قرار گیرد. اول جهانی بودن امنیت که خصوصاً با حضور چین و هند به وضوح خودنمایی می‌کند و دوم، تمامیت امنیت در این زنجیره از تولید تا مصرف. این امنیت باید شامل زنجیره کاملی از تولید، توزیع، مصرف و تأسیسات و زیربناها باشد.

نظریه‌پردازان غربی علاقه‌مندند که این وضعیت را در نظریه‌ای جامع بیان نمایند. آن‌ها مایل‌اند این مفهوم به دقت درک گردد که: «تنها یک بازار نفت وجود دارد. بازاری پیچیده و سیستمی دینامیک در مقیاس جهانی که 86 میلیون بشکه نفت را روزانه تولید، حمل و مصرف می‌کند،از نظر همه دست‌اندرکاران امنیت، در ثبات این بازار نهفته است و کناره‌جویی از آن، امکان‌پذیرنیست.

وابستگی اجرای زنجیرة انرژی به همراه حجم تجارت آن، مستلزم همکاری بیشتر بین کشورهای تولیدکننده و مصرف کننده برای تضمین امنیت زنجیره مزبور است.

خطوط طولانی لوله‌های گاز و نفت که از مرزهای متعددی عبور می‌کند، هم‌اکنون به یک عنصر مهم در تجارت جهانی نفت تبدیل شده است. حرکت گاز در شکل LNG و نفتکش‌های غول‌پیکر باید از نقاط حساسی چون تنگه هرمز، کانال سوئز، تنگه باب المندب در مدخل دریای سرخ، تنگه بسفر که مهم‌ترین کانال انتقال نفت روسیه و دریای خزر است و تنگه مالاکا که 80 درصد نفت ژاپن و کره و نصف نفت مصرفی چین از آن عبور می‌کند، صورت گیرد.

هرگونه اغتشاش در این مسیرها تأمین انرژی را برای مدت کوتاه یا متوسط می‌تواند به خطر بیندازد.

در حال حاضر، روزانه 40 میلیون بشکه نفت به وسیله نفتکش‌ها جابجا می‌شود. این رقم در سال 2020 تا 67 میلیون بشکه پیش‌بینی می‌شود و تا آن موقع، آمریکا که مهم‌ترین قدرت جهانی محسوب می‌گردد، اجباراً 70 درصد نفت مورد نیاز خود را (در مقایسه با 53 درصد فعلی که در سال 1973 تنها 33 درصد بود) وارد خواهد کرد.

حجم LNG در حال حمل و نقل نیز با ضریب سه برابر در سال 2020 به 460 میلیون تن بالغ خواهد شد و آمریکا در آن سال، 25 درصد بازار LNG را به خود اختصاص خواهد داد در حالی که فعلاً 3 درصد این بازار مربوط به آمریکاست.

با این تعریف، ورود چین و هند به حوزه سرمایه‌گذاری در توسعه و اکتشاف مخازن جدید نفتی در جهان، از نظر سیاستمداران اروپایی، آمریکایی و حتی ژاپنی نه‌تنها نباید یک تهدید تلقی شود، بلکه باید یک نیاز محسوب گردد. مشارکت آن‌ها در تولید و حساسیت آن‌ها در تأمین امنیت انرژی، تأییدی است بر یکپارچه و جهانی بودن امنیت انرژی.

از مباحث فوق نتیجه‌گیری می‌کنیم که مهم‌ترین چالش‌ها برای تأمین منابع انرژی، در واقع عبارت‌اند از: روابط بین‌الملل، سیاست‌ها، تصمیمات دول، سرمایه‌گذاری و پیشرفت‌های تکنولوژیک.

اساساً 40 درصد نفت دنیا در خاورمیانه است و سرمایه‌گذاری برای استخراج نفت در این منطقه بسیار ارزان و از نظر تکنیکی نیز بسیار ساده‌تر از سایر نقاط دنیاست. همچنین برای کشورهای غربی تقریباً غیرممکن است وابستگی‌شان را به نفت خاورمیانه کم کنند و بر همین اساس است که خیلی از کمپانی‌های نفتی اروپایی علاقه‌مند هستند که تحریم آمریکا را بر کشورهایی مثل ایران نادیده گرفته و راه‌هایی برای حضور در این کشورها پیدا کنند.

از این زاویه و با توجه به نیاز جهانی به انرژی و لزوم تأمین امنیت یکپارچه آن، تحریم علیه ایران در صورتی که از 3 تا 6 ماه بیشتر باشد، اثراتش را بر کل بازار جهانی نفت خواهد گذاشت. کشورهایی چون عربستان و کویت که نقش عمده‌ای در صادرات نفت به بازار آمریکا و حمایت از سیاست‌های آمریکا بازی می‌کنند، نیز نخواهند توانست از تأثیرات این تحریم بکاهند.

در این عرصه روابط بین‌الملل آمریکا سعی دارد ارزش و توانمندی‌های ایران را کاهش دهد که در اینجا به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود:

الف) حوزه مشترک ایران و قطر در پارس جنوبی می‌تواند از بازی‌های منطقه‌ای ایران خارج شود؛ البته اگر طرح دولفین قطر که گاز این حوزه را به عمان می‌رساند، بتواند راهی به پاکستان پیدا کند و از آن طریق به هند برود.

به عبارت دیگر همان گاز که قرار است از طریق خط لوله صلح به پاکستان و هند برود و ایران سکان سیاست آن را به دست گیرد، به پاکستان و هند خواهد رفت، اما قطر یا به عبارت دیگر آمریکا برنامه‌ریز آن خواهد بود.

ب) اگر ایران و ترکمنستان برای صادرات گاز ترکمنستان راهی پیدا نکنند (که البته باید ایران با دورنگری سعی در ارائه تسهیلات ساده و عملی‌تری به ترکمنستان نماید) و گاز ترکمنستان بتواند خود را از طریق افغانستان به پاکستان برساند، دیگر ایران هیچ‌گونه مهره بازی در این شطرنج سیاست در دست نخواهد داشت.

ج) انتقال گاز ایران به اروپا از طریق ترکیه، با مذاکراتی که روسیه برای انتقال گاز به آن کشور دارد، یعنی تبدیل ترکیه به راهروی انتقال انرژی از منطقه به اروپا که قدرت بازی ترکیه را در سطح منطقه و اروپا افزایش خواهد داد و ایران فقط به سطح یک فروشنده صرف نازل خواهد کرد.

د) خط لوله باکو – جیهان اگرچه غیراقتصادی بود و هست، اما قدرت چانه‌زنی سیاسی را از ایران گرفت؛ آبی که دیگر به جوی بازنخواهد گشت. بنابر این تنظیم رابطه با ارمنستان و خط لوله گاز به این کشور می‌بایست هیچ‌گاه از دستور کار ما خارج نشود.

کد خبر 8119

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز