پیکنیکهای خانوادگی در باغ «طوطی» و سید ملکخاتون یا شبهای جمعه ابنبابویه و... همه در ذهنم زنده شدند. بازار منتهی به حرم پر بود از مغازههایی که آبنبات قیچی، این سوغات محبوب شهر ری را میساختند. بوی شکر و نبات و آبنبات بازار را پر کرده بود.
ماستبندیها با کوزههای زیبای آبیرنگ با ماست خوشمزه و چرب و سفت در نظرم مجسم شد و آنگاه کبابیهایی که دود و مزه کباب خود را به دوردستها میفرستادند و اگر گرسنه هم نبودی باید سری به آنها میزدی بهخصوص که در مجمعههای بزرگ، کوهی از ریحان را ریخته بودند و لاوکه از «دوغ عرب» که سازنده آن با ملاقهای آن را به هم میزد و آن را با صدای بلند تبلیغ میکرد؛ «دوغ عرب». ماشین دودی را از گار ماشینسوار میشدید؛
واگنهایی با پنجرههای باز، صندلیهای فلزی مشبک و نشیمن چوبی و پس از گذر از مزارع گوناگون و کرتهای صیفیکاری به «شابُدلعظیم»میرسیدید. و سپس حرم و بازار و باغ طوطی و خلاصه تا بازگشت به گارماشین در ابتدای خیابان خراسان، همه خاطره و هیجان بود. صحبت از بازدید منطقه 20 همه اینها را در ذهن من زنده کرد ولی نگرانی هم به جانم افتاد؛ نگرانی آنکه بهجای آنهمه خاطرات خوش و شیرین، شاهد کرجزدگی شهرری باشم!
نمیدانم چه کسی این کلمه و یا عبارت را باب کرد ولی بهراستی مفهوم را میرساند؛ ساختوساز بیقاعده، بدون حساب و کتاب و زشت. خیلی دلم میخواست ببینم آن همه طراوت و زیبایی را در شهرری با چه عوض کردهایم. تجربه به من میگوید که هرجا که جابجایی بین سنتهای قدیمی و توسعه شتابزده رقم خورده است، منجر به از دست رفتن بخشی از فرهنگ و سنت ما شده و جای آن را چیز بهتری نگرفته است.
آنچه بیشتر موجب نگرانی زودرس و پیش از موقع من شده بود موقعیت خاص منطقه 20 (شهرری) در مجموعه مناطق شهر تهران است. شهرری در خطالقعر واقع شده است و به علت شیب دریافتکننده نهایی آب جویهای تهران و همه آلایندههای آنهاست. ظاهراً همه چیز به منطقه 20 شهرداری ختم میشود. شورایاران این منطقه از دریافت آلایندههای گوناگون از هموطنان تهرانی گله داشتند! علاوه بر این هدایایی که از تهران ارسال میشود، صنایع آلاینده بومی، صنایع سنگین، کارخانه سیمان و صنایع کوچک محلی سهم خود را به خوبی ایفا میکنند.
پالایشگاه، کارخانه آزبستوس، ذوب مس و... کار نیمهتمام آلایندگی را بهنهایت بهاتمام رسانیدهاند. با این مقدمه بهنظر میرسید که نگرانی من از اوضاع زیستمحیطی شهر محل رویاهای کودکی بسیاری از تهرانیها توجیهپذیر میبود... . ولی این نگرانی بهزودی رنگ باخت و جای خود را به امیدواری و خوشبختی سپرد و آن هنگامی بود که به اتفاق شهردار و معاونان از فضای سبز شهرری بازدید کردیم.
به طور قطع، روح و جان ما انسانها با سبزی و خرمی و با طراوت زندهای که گیاهان تولید میکنند، ارتباط برقرار میکند و به اصطلاح همزادپنداری مینماید. بیمناسبت نیست که تحقیقات نشان دادهاند که در شهرهای حاشیهای و فقیرنشین در ایالات متحده وجود فضای سبز و کثرت درختان نسبت معکوس با تعداد جرم و جنایت جوانان دارد! دلیل؟
فضای سبز روح انسان را لطافت میبخشد. جوانان منطقه 20 باید مطمئن باشند که روح لطیف خود را مرهون مناظر بدیع و فضای سبز بینظیری هستند که برای آنها فراهم شده است. مناظر زیبایی که در میان شهرری و در گیت رفت و آمد همیشگی ترافیک ایجاد شدهاند با هر شهر زیبای اروپایی قابل مقایسه و حتی برتر است. آمار ایرانی و جهانی، موقعیت فضای سبز شهرری را مشخص میسازد:
متوسط فضای سبز که در جهان 26 متر مربع برای هر نفر است، در تهران 16 مترمربع و در شهر ری 68 متر مربع برای هر نفر است ! این شهر به عنوان سومین شهر زیبای ایران با حدود 284 کیلومتر مربع وسعت و 136 اثر تاریخی و زیارتی است در هر سال پذیرای 12میلیون زائر و گردشگر است. بهراستی حرمت فضای روحانی و گردشگری شهرری وجود فضای سبز در این حد تعالی را توجیه میکند.
تفاوت بین این بخش از تهران با شهرهایی که از فضای سبز تهی هستند، در آن است که تصمیم بهموقع در حفظ فضای سبز موجود در منطقه 20، اجازه نداد که باغهای قدیمی به برج تبدیل شوند و از همت و بودجه کافی برای ایجاد فضاهای دلپذیر مضایقه نشده.
سرچشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گرفتن به پیل