با وجود استقلالی که ظاهراً در نمایش به چشم میخورد، مخاطب ناآشنا با داستان مولانا، با از دست دادن لحظهای تمرکز نمیتواند آن را پیگیری کند مگر اینکه با داستان کاملاً آشنا باشد. حذف کامل دیالوگ در این نمایش به دشواری کار افزوده است و فهم کامل آن را برای ناآشنایان با داستان اصلی دشوار میکند. البته فضای اثر به گونهای است که میتوان درکی کلی از آن به دست آورد.
زهرا صبری با اضافه کردن عنصر داستانی دیگری به متن، سعی در دراماتیککردن بیشتر این کار دارد. داستان اضافهشده، ماهی قرمزی را به تصویر میکشد که در تنگ کوچکی اسیر است و برای بازگشتن به دریا، مدام خود را از تنگ بیرون میاندازد اما دستی او را به تنگ باز میگرداند. باد، کتاب مثنوی را در برابر دیدگان ماهی میگشاید و ماهی شاهد نجاتیافتن طوطی(خود را به مردن زدن) بر اساس قصه اصلی میشود.
این داستان مدخلی است به داستان اصلی که در تمام طول نمایش نیز فراموش نمیشود. میتوان گفت زهرا صبری به نوعی تدوین موازی در روایت داستان دست زده است که بتواند پیگیری سرنوشت هر دو کاراکتر را در نظر مخاطب، مهم جلوه دهد. استفاده از این ساختار باعث میشود تا تماشاگر برای دریافتن سرنوشت ماهی که در بیشتر لحظات در کنار داستان طوطی حضور داشته، علاقهمند شود و بدین طریق شکلی از تعلیق که بر پایه روایتی موازی شکل گرفته است، بنا میشود.
جدای این، در کل ساختار اثر نیز شاهد اجرای صحنههایی موازی با هم هستیم. البته این یکی از امکاناتی است که دکور نمایش در اختیار کارگردان قرار داده است. دکور در این نمایش، دریچههایی کشویی در چهارطبقه است که عروسکها به تناسب موقعیت و زمان روایت در داستان، در دریچههای مختلف قرار میگیرند. در صحنهای بازرگان را در هند میبینیم که به دیدن طوطیها در جنگل رفته است و هنگامی که داستان طوطی خود در قفس را میگوید، تصویر طوطی در قفس را در دریچهای در طبقهای پایینتر میبینیم. تصاویری از این دست که در آن دو صحنه با هم نمایش داده شوند و یا از دریچههای دکور برای تعریف داستان در زمان و مکانی متفاوت با دریچه دیگر استفاده شود، در این نمایش بسیار دیده میشوند.
در پایان نمایش، ماهی را میبینیم که برای رهایی از تنگ، خود را به مردن میزند و به جای آن که به دریا افکنده شود، توسط دستی بر خاک گذاشته میشود. در دریچهای دیگر تصویری از دریای خروشان میبینیم که ماهی تلاش میکند خود را در آن بیفکند اما سرانجام بر خاک جان میدهد و ماهی دیگری که سفیدرنگ است و ظاهراً تمثیلی از آرزوهای ماهی بر خاک مانده است، به دریا راه مییابد و در آن جستوخیز میکند. دریا در پایان، جسد ماهی مرده را در آغوش میکشد. نکتهای که در این ساختار روایی به چشم میخورد، این است که ماهی نمیتواند همانند طوطی به جایگاه خود بازگردد. ماهی بال پروازی ندارد اما شجاعت و جسارت او برای بازگشت به دریا قابل انکار نیست. این پایان غیرمنتظره، با وجود تراژیکبودن، کمک میکند تا اثر، از ابعاد مفهومی متفاوتی برخوردار شود و تأثیر متفاوت آن بر تماشاگرانی که شاید به پایان خوش عادت داشته باشند نیز قابل انکار نیست.
عروسکهای این نمایش، در قدوقوارههای کوچکی ساخته شدهاند که بیشتر به صورت میلهای، از پشت دریچه به حرکت درمیآیند. این تکنیک به عروسکگردانان نمایش کمک میکند تا با تسلط بیشتر بر عروسکها که فقط در چارچوب یک دریچه بازی دارند، آنها را هدایت کنند. تکنیک دیگری که در ساخت عروسکها استفاده شده، عروسکهای انگشتی است.
عروسکهای تاجران در هندوستان توسط یک دست سیاهپوش نمایش داده میشد؛ با انگشتانی که یک شال در هم پیچیده بر سر یکیشان و دو انگشتانه به شکل دو دست انسان بر سر دو تای دیگرشان به چشم میخورد و یا در تصویری از درختان در هندوستان، درختان انگشتان از هم گشوده دستانی است که بر سر تک تک آنها شاخ و برگ درختان روییده است. این استفاده از دست، امکان حرکات گوناگونی را به عروسکگردانان میدهد که ممکن است به وسیله عروسک تا این حد متنوع نمیشد.
نکته دیگر در ساخت عروسکها و تکنیک اجرایی، در صحنهای از مرگ طوطی است که بازرگان بر جسد او میگرید. در این صحنه از عروسکی که فقط سر بازرگان را در ابعادی بزرگتر نشان میدهد و طوطی در ابعاد بزرگتر استفاده شده است که میتوان آن را با یک تصویر «کلوزآپ» در سینما مقایسه کرد. این استفاده از عروسکها در نمایی بزرگتر میتوانست تأثیرگذاری بیشتری بر مخاطب داشته باشد؛ خصوصاً که این تصویر، در صحنه تراژیک مرگ طوطی نمایش داده شد. با وجود این، استفاده بیشتر از این ترفند در جاهای مختلف نمایش میتوانست تأثیرگذاری آن بر مخاطب در صحنه مزبور را چند برابر کند. عروسکهایِ خدمتگزاران و اهل خانه بازرگان نیز از طراحی خلاقی برخوردار است.
این عروسکها از سر و دستهایی بدون بدن تشکیل میشدند که نحوه عروسکگردانی باعث شده است تماشاگر بتواند جسمیت و بدن عروسک را حول و حوش آن تجسم کند.
مبحث دیگری که پیشتر به آن اشاره کردم، دکور این نمایش است که امکانات ویژهای را جهت کار عروسکی در اختیار کارگردان این نمایش قرار میداد. دکور این نمایش، باعث ایجاد تغییرات اساسی در ذهنیت تماشاگر از تئاتر عروسکی پشت پاراوان میشود. شکستهشدن یک خط افقی(پاراوان) به خطوط متعدد(دریچهها) در فضا باعث میشد که چشم مخاطب در زمانهای مختلف بر روی جاهای مختلف دکور که مانند دیوارهای در برابرش بود بچرخد و تنوع دید در نگاه به وجود بیاید. این تنوع دید علاوه بر اینکه باعث میشود چشم تماشاگر خسته نشود، همزمان، ترکیببندی ویژهای را ایجاد میکند که از نظر ایجاد توازن در تصاویری که در مقابل چشم تماشاگر است، موفق عمل میکند. ترکیباتی که مورد استفاده قرار گرفته است، فضایی را به وجود میآورد که حداقل حسن آن، شکستهشدن فضاهای کلیشهای در اجرای نمایش عروسکی است.
یکی از عناصری که در لحظاتی کوتاه در این اثر به چشم میخورد، عنصر طنز است. در صحنهای در یکی از دریچهها تصویری از ماری نمایش داده میشود که به نیزدن مارگیری از سبد بیرون میآید و به دختری تبدیل میشود که رقصی مارگونه دارد. در این صحنه حرکات دختر و مارگیر، هجوی میآفریند که به خنده مخاطب ختم میشود. در صحنه بازار هند نیز شاهد فروشندگانی هستیم که حرکات عجولانهشان به مضحکه شبیه است.
نور نیز یکی دیگر از عناصری است که به فضاسازی اثر یاری رسانده است. نور استفادهشده در دریچهای که ماهی و تنگ حضور دارند با نور استفادهشده در جنگل یا در منزل بازرگان، با هم متفاوتند. استفاده توأم رنگ و نور در صحنههای مختلف (خورشید سوزان در صحنه سفر به هندوستان که با رنگی طلایی تمام صحنه را رنگ میزند، خورشید قرمز در پسزمینه درختان در هندوستان، نور آبی در شبهای تنهایی ماهی و...) یکی دیگر از عواملی است که به فضاسازی نمایش و ایجاد تفاوت در فضاهای مختلف دیداری که در دریچههای مختلف در برابر چشم تماشاگر گشوده میشود، مؤثر است.
موسیقی از عناصر مهم دیگر در این نمایش است. زهرا صبری در نمایش طوطی پر با حذف دیالوگ و جایگزینکردن موسیقی و حرکت، سعی در انتقال داستانی دارد که از فضایی شرقی برخوردار است. استفاده از موسیقی شرقی در این زمینه بسیار کمککننده است. در صحنههای مختلف نمایش به تناسب صحنههایی که میبینیم، از موسیقی ناحیه یا قوم خاصی استفاده شده. دو نوع موسیقی شرقی استفادهشده در این نمایش، موسیقی سنتی ایرانی و موسیقی هندی هستند که هر کدام ایجادکننده فضای خاصی میباشند؛ موسیقی هندی در صحنههایی که در هند میگذرند و موسیقی ایرانی در صحنههایی که در ایران میگذرند. تنها، موسیقی استفادهشده برای صحنههایی که ماهی حضور دارد، هویت بومی ندارد که البته لزوم آن هم احساس نمیشود.
یکی از تأثیرگذاریهای درخشان موسیقی در این نمایش، استفاده از دستگاه چهارگاه در صحنههایی است که طوطی حضور دارد. دستگاه چهارگاه یکی از دستگاههای ایرانی است که از حال و هوایی اندوهگین برخوردار است و همزمان، حس اضطراب و حماسه را نیز در خود مستتر دارد. استفاده بهجا از این دستگاه باعث میشود تا دغدغههای طوطی برای رهایی، به عنوان یکی از کاراکترهای نمایش، بدون گفته شدن دیالوگی بیان شود.در صحنه پایانی این نمایش، در سمت راست بالای دکور دریچهای باز میماند که نوری سبز در درون آن میتابد و هیچ کاراکتری در آن حضور ندارد. این تصویر که تداعی رهایی و پرواز است، عصارهای از نمایش است که بهسادگی در برابر چشم تماشاگر ظاهر میشود.