امسال، علاوه بر همه حادثههای تلخ و شیرین دیگر، این ماه غم و شادی تو را یک جا در خود جمع کرده است؛ اتفاقی که همیشه و زود به زود برای یک ماه نمیافتد.
خرداد امسال را با روزهای سوگواری برای از دنیا رفتن تو، برای مظلومیت تو شروع کردیم و با یاد حادثههای سنگین 41 و 15 خرداد و درگذشت فرزند عزیز تو به نیمه رساندیم. و حالا در پایان هفته سوم، به روز شادی و جشن میرسیم.
شاید خدا این همه حادثه را برای این در یک ماه جمع کرده که فراز و نشیب زندگی را بهتر بفهمیم؛ که درک کنیم نه باید از سختیها و شکستها دچار یأس و سرخوردگی شویم و نه با چشیدن تلخیها، نومیدانه احساس کنیم که دنیا کام ما را همیشه تلخ میخواهد.
گاهی ما را پشت سر هم با این همه حادثه روبهرو میکند که نه از خوشیها و پیروزیهایش خیلی مغرور و دچار توهم شویم و به قول معروف، دیگر خدا را هم بنده نباشیم و نه از دشواری هایش بترسیم و جا بزنیم و زانوی غم بغل کنیم.
در خرداد امسال اما، خدا پشت سر هم طعم تلخ و شیرین واقعههای شاد و غمگین و خوش و ناخوش را، بهطور متراکم به ما چشاند.
شاید برای این که در یک دوره کوتاه، این توان را در ما ایجاد کند که گامی بلند فرا پیش نهیم و تأثیری شگرف بپذیریم و جدیتر نقش خود را در زندگی ایفا کنیم. و این همه را در غم و شادی تو برایمان بستهبندی کرد؛ شاید این هم برای این که نتوانیم طعم خوش شادی تولد تو را بعد از این همه حادثه، به سادگی فراموش کنیم و برای این که پیوندمان را با تو و خاندان تو، با تو و پدر و همسر و فرزندان عزیز تو از یاد نبریم و همیشه به شروعی تازه و به رویشی دوباره فکر کنیم