وی را از جمله کسانی میدانیم که شعر دهه70 را کلید زدهاند و از این حیث باید برای وی حساب ویژهای باز کرد. او دبیر فعلی کارگاه نقد شعر کارنامه است. کتاب «زن، تاریکی، کلمات» وی سال87 به چاپ سوم رسیده است. این کتاب را انتشارات آهنگ دیگر منتشر کرده که متعلق به خود حافظ موسوی و شمس لنگرودی است.
یکی از ویژگیهای ذاتی شعر سپید را میتوان حرکت بر لبه پرتگاهی دانست که یک سمتش شعر و سوی دیگر آن نثر است. شعر کامل، لاجرم باید دووجهی باشد: 1- وجه برونمحوری (زبانی) 2- وجه درونمحوری (محتوایی- مضمونی). این 2 عنصر لازم و ملزوم یکدیگرند. اگر زبان یک شعر پیشرفت کند و مدام شاعرانهتر شود ولی محتوا پابهپای زبان اوج نگیرد، با یک کار زبانی برخورد میکنیم که عنوان خودمانی آن، جز لفاظی چیز دیگری نیست.
در این صورت، نهایت تأثیری که شعر بر مخاطب خود دارد، یک لحظه خواهد بود. این تأثیر آنقدر عمیق نیست که در ذهن خواننده نقش ببندد و تا مدتها ماندگار شود. در آنسو، اگر محتوا هم پیشرفت کند و مدام شاعرانه شود ولی زبان اوج نگیرد، باز هم کار شکست میخورد و مقبول نمیافتد. در این حالت بیشتر با شعر نثرگونه مواجه میشویم و با تصاویری برخورد میکنیم که کاملاً شاعرانهاند ولی به شعریت نمیرسند.
در این کتاب اپیزود چهارم از شعر نخست که «تاریکی» عنوان گرفته، به حالت دوم دچار شده است. این شعر، محتوایی شاعرانه دارد ولی زبان، پابهپای محتوا اوج نگرفته و نهایتاً بیشتر رنگوبوی شعر ترجمه یا نثری گزارشی دارد. در«تاریکی» با اضافات بسیاری برخورد میکنیم. شاعر در این شعر از حذف ضروری افعال پرهیز میکند، حتی سادهترین افعالی که ما از ذکر آنها در یک نثر یا متن دلزده میشویم؛ افعالی مثل «است» و «هست». اپیزود «4-تاریکی» را با هم بخوانیم تا نیاز بیشتری به توضیح نماند:
همیشه کسی در تاریکی هست /که ما را به وحشت میاندازد/همیشه کسی در تاریکی هست /که خودش هم از وحشت میلرزد/همیشه کسی در تاریکی هست /که گلولههای ما به صورتش برخورد میکند/همیشه کسی در تاریکی هست /که گلولههایش را به سمت ما شلیک میکند/شلیککننده وقتی شلیک میکند شادمان است/ شلیککننده وقتی شلیک میکند غمگین است
در شعر امروز، اساسیترین ویژگی شعر سپید که زبان باشد، رو به فراموشی رفته و این معضل حتی در اشعار شعرای حرفهای مثل حافظ موسوی هم به چشم میخورد.
البته ممکن است عنوان شود که این کار، متعمدانه صورت گرفته است؛ در این صورت باید گفت که برای مطرحشدن و خلافآمد عادتبودن، نمیشود و نباید اساسیترین زیرساختهای شعر را هیچ انگاشت.
در مقدمه اشاره شد که شاعر، گاهی با ضعف تألیف مواجه میشود. برای مثال میتوان به شعر «فرصتها» اشاره کرد. در این شعر، شاعر میگوید:
برای من کمی از دستهات را بفرست...
اینجا ما با یک سطر مواجهیم که دو ضعفتألیف دارد؛ اولین ضعف برمیگردد به قید مقدار که برای دست به کار رفته است. در هیچ زبان و در هیچ برههای از زمان، قید مقدار دست را (کمی) نمیدانستهاند و نمیدانند و شاید نخواهند دانست. حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که شاعر، دلیلی شاعرانه برای آوردن این قید داشته باشد، ما با ضعف دیگری روبهرو هستیم و آن در واژه (دستهات) است. هر ذوق سلیمی با خواندن این سطر متوجه میشود که در این واژه یک «یاء میانجی» کم است و حذف حرف میانجی هیچ زیبایی خاصی به شعر نبخشیده است. در 2سطر پایانی همین شعر میخوانیم:
همیشه فرصت کمی از دستهای تو اما برای من/ چقدر کم است
این هم نشان میدهد که عدم کاربرد «یاء میانجی» در سطری که پیش از این نقل شد، متعمدانه نبوده است. مثال واضح دیگر از اشتباهات زبانی را میتوان در شعر «صندلی» مشاهده کرد. شاعر میگوید:
تو نردبان خواسته بودی/ من صندلی بودم/ با این همه/ فراموشم مکن/ وقتی که به صندلی فرسودهات نشستهای/ و به ماه فکر میکنی
واژه «نردبان» در اصل نوردبام بوده که در ادبیات امروزه به نردبام تبدیل شده است، ولی شاعر از نردبان استفاده میکند که گونه محاورهای این لغت است اما هیچ دلیل شاعرانهای برای فراروی شاعر از زبان معیار وجود ندارد. دیگر ضعفتألیفی که باز در همین شعر به چشم میخورد، در فعل مرکب «فراموشم مکن» است.
آوردن «میم مفتوح» بر سر فعل، طریقه ساخت فعل نهی در فارسی قدیم است و امروزه در زبان فارسی برای ساخت فعل نهی از «نون مفتوح» استفاده میشود. میبینیم که شاعر، فعل نهی را برخلاف دستور زبان معیار به کار برده و این امر ضرورت خاصی ندارد و چه بسا اگر گفته میشد «فراموشم نکن» به مراتب زیباتر بود. نمونههای ضعف تالیف در این کتاب زیاد دیده میشود که من تنها به ذکر یک نمونه دیگر اکتفا میکنم. در شعر «دوقلوها» شاعر میگوید:
همه چیز به همه چیز مربوط میشود / موسا به mouse / عیسا به سارس و...
در سطر دوم، با یک لغت لاتین مواجه میشویم. علت اینکه میان یک شعر فارسی- آن هم در قالب سپید- یک لغت بیگانه آورده شده اصلا قابل درک نیست. اگر در تمام این شعر چهارصفحهای، ما با این عنصر سروکار داشتیم و الفاظ لاتین را بهوفور میدیدیم، میتوانستیم آن را پای فرم شعر بگذاریم اما اینگونه نیست و فقط همین یک مورد است. شاعر برای اینکه ثابت کند همهچیز به همهچیز، حتی از لحاظ شکل نوشتاری هم ارتباط دارد، در کنار موسا، لغت mouse را میآورد.
اتفاقا اگر معنی این کلمه لاتین که «موش» میشود را در کنار موسا میآورد، هم از لحاظ لغوی، شباهت بیشتری به چشم میخورد و شاعر به هدفش میرسید، هم لغات شعر، متجانس و یکپارچه میشدند و هویت زبان شعر خدشهدار نمیشود.
گاهی شعرهای حافظ موسوی فاقد جهانبینی خاص شاعرانه میشود آنگونه که بتواند ذهن مخاطب را از آنجای که هست، یک قدم فرا ببرد؛ مثلا در شعر «یک تصویر، دو زمان» شاعر میگوید:
برای من دست تکان میدهد/ از پشت شیشه ماشین، کودک/و من برای او با دست /بوسهای میفرستم/این صحنه را به خاطر بسپارید/ چون ممکن است بعدها / در شعر شاعری دیگر/ عین همین تصویربر را / با فعل ماضی و تغییر منظر راوی / دوباره بخوانید
تنها نکتهای که حساسیت شاعر را برانگیخته، سرقت ادبی است. بهخوبی روشن است که شاعر از سرقت و سارقین ادبی، آزرده خاطر است و این شعر سروده شده تا صرفا التیام در خود شاعر یا هر اهل ادبی که آثارش به سرقت میرود، باشد و یک مخاطب معمولی ادبیات را بیبهره میگذارد. البته میشود گفت که آن شاعر دیگر که بعدها همین تصویر را با زمان ماضی و تغییر منظر راوی روایت میکند، آن کودک باشد که بزرگ شده و آن خاطره بسیار گذرا از مهر بیدلیل انسانی در ذهنش مانده باشد، اما تصویر مرکزی شعر، آنقدر تکانش و برانگیختگی ندارد و مخاطب را به همذاتپنداری نمیرساند.
اما از نقاط مثبت این کتاب، به غیر از پایان بندیهای کوبنده و اپیزودهای عینی، میتوان به مواردی تحسینبرانگیز اشاره کرد، از جمله اینکه وی میتواند هر تصویری را به شعر تبدیل کند، آنقدر شاعرانه که مخاطب، به طور عینی، تصویر را در مقابلش از میان سطرهای شعر بیرون کشد. شعرهای موسوی این قابلیت را دارد که ذهن مخاطب را آنگونه با خود درگیر کند که او پس از خواندن شعر، مثل یک جورچین، تصاویر را به هم متصل سازد و از هنر شعری شاعر متلذذ شود. مثلا در شعر «نیلوفر کبود» میگوید:
زن، زنده بود/ و ایستاده بود/ آن سوی جوی که در عکس بود/ و دست دراز کرده بود/ که نیلوفر کبود را بدهد/ به مرد/ که اینسوی جوی/ در عکس ایستاده بود/ زن، فکرش را نکرده بود/ که عکس، قدیمی است/ و مرد تکهتکه شد/ فروریخته/ در جدول کنار خیابان/ نیلوفر کبود/ بر آب بود
فضاسازی شاعرانه در این شعر آنقدر قوی است که انگار خواننده در محل وقوع حادثه ایستاده و خود دارد تماشا میکند. در انتها باید گفت که حافظ موسوی شاعری تواناست به شرط آنکه نسبت به خود سختگیرتر از این باشد و با دقت بیشتر روی جزئیات کارهایش متمرکز شود.