یکشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۸ - ۰۹:۰۵
۰ نفر

امیر وحیدیان: دولت گرایی در حوزه اندیشه و رفتارهای سیاسی باعث تنگ‌شدن عرصه برای فعالیت گروه‌های اجتماعی، افزایش اقتدار دولت و تضعیف نهادهای اجتماعی ازجمله احزاب سیاسی و نهادهای جامعه مدنی می‌شود که در دنیای امروز چنین امری مترادف با تضعیف ساختارها و پایه‌های نظام سیاسی است.

مقاله زیر تلاش دارد تا ریشه‌ها و عوارض اندیشه دولت‌گرایی را بررسی کند. نویسنده در مقاله حاضر با توجه به مفهوم «ازخودبیگانگی» می‌کوشد تا به این پرسش پاسخ دهد که «چگونه یک جامعه از مطالبات و خواست‌های خود به دور می‌افتد و در نهایت موجبات الینه‌شدن آن فراهم می‌شود؟». او در نهایت دولت‌گرایی یا فربه‌شدن ساختار دولتی و سلطه آن بر شهروندان را از عوامل این ازخودبیگانگی برمی‌شمارد و به تحلیل آن می‌پردازد.

مفهوم الیناسیون از مفاهیم آشنایی است که در حوزه ادبیات ما از سوی اندیشمندان و روشنفکران بسیاری مورد استعمال قرار گرفته است. این مفهوم هرچند در ادبیات فرهنگی- فلسفی غرب، ریشه‌های قدیمی‌تری نسبت به ایران دارد اما در کشور ما برای اولین بار مفهوم الیناسیون توسط مرحوم دکتر علی شریعتی به کار گرفته شد. به طور معمول و متعارف، مفهوم الیناسیون به «ازخودبیگانگی» ترجمه شده است که این ترجمه وضعیت‌های متفاوتی را به ذهن متبادر می‌کند به‌گونه‌ای که بعضا معنی‌هایی که به «ازخودبیگانگی» نسبت می‌دهند هیچ تناسبی با آن ندارد. به همین جهت مهم‌ترین سؤال  این است که «ویژگی جامعه سیاسی الینه شده چیست؟»

جست‌وجوگری در باب پاسخگویی به این سؤال بیش از هر چیزی ما را به نوع و چگونگی رابطه میان ساخت جامعه سیاسی و دولت سوق می‌دهد. به عبارت دیگر جامعه سیاسی در رابطه با دولت و اینکه در این رابطه، دولت، ماهیت وجودی خود را چگونه شکل می‌دهد محور بحث است.

چگونگی رابطه میان دولت و جامعه سیاسی یکی از مهم‌ترین مباحثی است که در حوزه‌های شناختاری جامعه‌شناسی سیاسی، اندیشه و فلسفه سیاسی مورد توجه دانشمندان و اندیشمندان قرار دارد و معیاری است که براساس آن نظام‌های سیاسی گوناگون را طبقه‌بندی می‌کنند و این طبقه‌بندی‌ها نیز علاوه بر اینکه ماهیت شناختی دارند مبنایی برای ارزش‌سنجی و همچنین تعیین‌گر نوع رفتارهای سیاسی حاکمان از سویی و اعضای جامعه سیاسی از سوی دیگربه شمارمی‌روند. طبقه‌بندی، ارزش‌سنجی و تعیین‌گری نوع رفتارهای سیاسی از مجموعه عواملی هستند که در کنار یکدیگر حیات سیاسی را پیش‌بینی‌ و آزمون‌پذیرتر می‌کنند؛ پدیده‌ای که می‌تواند در درازمدت حتی در ساخت‌های اقتدارگرا امکان تحول و تکامل‌خواهی را فراهم سازد.

قبل از اینکه به چگونگی انواع روابط میان ساخت جامعه سیاسی و دولت بپردازیم باید معنای دقیقی از مفهوم الیناسیون بیابیم تا بتوانیم آن را به عنوان معیاری در سنجش چگونگی ماهیت جامعه سیاسی به کار بندیم.

«الیناسیون» به معنای تصاویر ذهنی غیرمنطبق با واقعیت‌های عینی است. الیناسیون پدیده‌ای است که فقط برای انسان حادث می‌شود و سایر موجودات اعم از جمادات، نباتات و حیوانات دچار چنین آسیبی نمی‌شوند زیرا تنها انسان است که علاوه بر واقعیت‌های عینی و خارجی، واجد جهان ذهن نیز هست و اساسا ماهیت انسان و جوامع انسانی را همان جهان ذهن او شکل می‌دهد؛ به این دلیل که جهان عین برای همه موجودات اعم از انسان‌ها و سایر موجودات یکسان است ولی تفاوت‌ها، تکثرها و تعددها را فقط در حیات آدمیان مشاهده می‌کنیم و این نشانگر تعدد جهان اذهان در میان انسان‌هاست. انسان‌ها و در سطح کلان جوامع انسانی،خود را براساس اذهان مشترک طبقه‌بندی و میان خود و دیگران مرزکشی ایجاد می‌کنند و تمامی جنگ و صلح‌ها نیز براساس تفاهم و تزاحم میان جهان اذهان آدمیان صورت می‌گیرد.

برهمین اساس هرگاه جامعه‌ای تصویری ذهنی و منطبق با واقعیت‌های عینی از خود داشته باشد آن جامعه دارای ماهیتی خویشتن‌شناس است که در پرتو این شناخت رابطه درستی را میان خود و ساخت نظام سیاسی برقرار می‌کند و هرگاه جامعه تصویری ذهنی و غیرمنطبق با واقعیت‌های عینی از موقعیت خود داشته باشد دچار ازخودبیگانگی شده و در اینجا این عنصر بیگانه «نهاد دولت» است.

برای تبیین دقیق‌تر مطالب فوق باید به چگونگی انواع رابطه میان جامعه و دولت اشاره کنیم.دولت، حکومت و نظام سیاسی در همه شرایط زمانی و مکانی به گواهی تاریخ دارای کارکرد معین تدبیر امور جامعه است. تعدد شکل‌ها و مصادیق مدیریت امور جامعه در شرایط زمانی و مکانی متفاوت اصل تشابه این کارکرد را خدشه‌دار نمی‌کند. همه نظام‌های سیاسی اعم از اینکه نوع و چگونگی اعمال قدرتشان بر ساختار جامعه به چه نحوی است در این کارکرد دارای اشتراک هستند. از دیرباز توسط فلاسفه و اندیشمندان سیاسی متعدد در باب چگونگی رابطه دولت و جامعه مباحث بسیاری در گرفته است که جمع‌بندی آن مباحث را می‌توان در مکانیکی و ارگانیکی‌دانستن رابطه جامعه و دولت خلاصه کرد.

پیش‌فرض این مقاله بر این است که تصور ارگانیک داشتن از رابطه میان جامعه و حکومت منجر به الینه و از خود بیگانه‌شدن ساخت جامعه سیاسی  نسبت به حکومت و نظام سیاسی می‌شود؛ زیرا در این نوع رابطه، دولت نه‌تنها ابزاری جهت انجام کار ویژه معین تدبیر امور جامعه نیست  بلکه خود هدفی است که به موجودیت سایر اجزای ساخت جامعه، ماهیت و هدف می‌دهد. بنابراین حیات و ممات و چگونگی بودن اجزای جامعه به‌طور کامل متوقف و منوط به حیات و ممات چگونه‌بودن دولت و نظام سیاسی است.

البته در این برداشت، چنین رابطه‌ای متقابل و دیالکتیکی نیست به گونه‌ای که هر دو طرف این رابطه، به تساوی منطقی، سهمی در بودن و چگونه‌بودن دیگری داشته باشند بلکه رابطه آنان عموم و خصوص مطلق است و این عملاً بدین معناست که در صورت تزاحم میان بودن دولت و بودن جامعه، بودن دولت اولویت دارد و این اولویت داشتن یک اولویت ارزشی نیست بلکه اولویت وجود شناختی است؛ به عبارت دیگر،‌ بودن جامعه، بدون بودن دولت غیر ممکن است. منشا الیناسیون و از خود بیگانه‌شدن جامعه نیز از همین موضوع نشأت می‌گیرد.

الینه‌شدن جامعه، مترادف با وضعیت فرهنگی- سیاسی تابعانه است. در این فرهنگ، جامعه بدون اینکه برای خود در حوزه فرهنگ و چگونگی زیست اجتماعی و سیاسی بتواند براساس مطلوب‌ها و نیازهای خود عمل کند، تماماً دنباله‌رو و تبعیت‌کننده از الگوهایی است که توسط دولت تولید یا بازتولید می‌شود. به عبارت دیگر جامعه در فرایند چگونگی زیست‌اجتماعی- سیاسی خود هیچ‌گونه نقش مستقلی ندارد و صرفاً یک مصرف‌کننده محض محسوب می‌شود. بعد دیگر الینه بودن این وضعیت، از این موضوع ناشی می‌شود که جامعه آن را پدیده‌ای طبیعی قلمداد می‌کند و مخالفت با چنین وضعیتی را خلاف قوانین طبیعت می‌داند؛ به همین جهت تلاش می‌کند بیش از گذشته خود را با این وضعیت تطبیق دهد و عدم انطباق با این وضعیت را در قالب تغییر‌خواهی، تحول‌خواهی، دگرگونی و مسائلی از این دست، امری غیرطبیعی و نامعقول می‌داند.

در چنین رویکردی، هرگونه مخالفت در هر سطحی در حکم محاربه با حکومت محسوب می‌شود و نظام سیاسی خود را موظف می‌داند همان‌طور که سیستم دفاعی و امنیتی بدن انسان در مقابل میکروب‌ها و ویروس‌های مهاجم به آنان حمله‌ور می‌شود و آنان را از بین می‌برد، به این مخالفان هجوم آورد. در این درگیری‌ها همان‌طور که بدن دچار تب و بیماری می‌شود، جامعه نیز دچار تنش و فشار می‌شود و تا رفع کامل مهاجمان که همان مخالفان باشند، این وضعیت تداوم دارد.

افلاطون، ارسطو، تفکر سیاسی مسیحیت، آبای کلیسا، هگل و بعضی از اندیشمندان مسلمانی که متأثر از اندیشه‌های افلاطون و ارسطو بودند، مروج چنین طرز تفکری در ساخت اندیشه سیاسی هستند. از آنجا‌که میان اندیشه‌ها و ساخت‌های سیاسی رابطه تولید‌گرایی متقابل وجود دارد، چنین طرزتلقی‌ای از رابطه میان دولت و جامعه از یک سو، موجد دولت‌های اقتدارگرا در قالب ایدئولوژی‌های گوناگون شده و از سوی دیگر نظام‌های اقتدارگرا برای مشروعیت‌‌بخشی به خشونت‌های ساختاری و ابزاری خود متوسل به این طرز تفکر می‌شوند. بلاها و پلیدی‌های چنین ساختار و اندیشه‌ای نیز در طول تاریخ به کرات برای جوامع انسانی چه در شکل سنتی و چه در شکل مدرن آن نمایان شده است. اندیشه‌سوزی و انسان‌سوزی مهم‌ترین ره‌آورد این تفکر برای حیات سیاسی انسان‌ها بوده است.

چنین وضعیتی به دلیل تغییراتی که به‌تدریج در ساخت اندیشه‌ها و تعینات اجتماعی- سیاسی جوامع ایجاد شد تحول یافت و حکومت نزد تصور ذهنی جامعه جایگاه واقعی خود را پیدا کرد و متعاقب آن جایگاه وجودی و ماهوی خود را نیز بازتعریف کرد. در این بازتعریف بدون آنکه ضرورت وجود نظام سیاسی و دولت انکار شود، می‌توان چگونگی بودن آن را به ابزاری برای تدبیر امور براساس مطلوب‌ها و نیازهای جامعه منوط کرد.

در این طرز تلقی جدید، مصلحت نظام سیاسی خودخواهانه نیست بلکه «جامعه‌خواهانه» است. به عبارت دیگر، مصلحت نظام سیاسی در این طرز تلقی، برابر با رفع نیازهای اجتماعی و جلب‌رضایت آن است. بودن یا نبودن نظام سیاسی نیز مستقیماً به رضایت داشتن جامعه از آن وابستگی دارد. نه‌تنها بودن که حتی چگونه بودن دولت و نظام سیاسی نیز معیاری خودبنیاد و مستقل از جامعه ندارد.

چگونه‌بودن دولت و حکومت را تقاضاهای اجتماعی در تمامی سطوح سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شکل می‌دهد. در این طرز تفکر، توسعه‌یافتگی نظام سیاسی براساس میزان توانمندی آن برای پاسخ‌گویی به این تقاضاها سنجیده می‌شود. به‌طور خلاصه در اندیشه مکانیکی رابطه میان دولت و جامعه، دولت به‌طور کامل منبعث از جامعه محسوب می‌شود و وجود و ماهیت خود را از آن اخذ می‌کند.

کد خبر 83925

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز