شهید دکتر مصطفی چمران، ثروت و گنج عظیمی بود که با روحی والا آمیخته شده بود و زمانه کمتر مثال ایشان را دیده است؛ اسرار عالم الهی تمام هدفش بود و روح و قلبش جذب حضرت حق و در دریای عشق الهی غرق شده بود و بدنش را در خدمت خدا و انسان قرار داد و تمام رفتار و حرکاتش براساس همین واقعیت «ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین» بود. سخنگفتن از بزرگمردی چون دکتر مصطفی چمران، هم دلپذیر است و هم دشوار؛ دلپذیر به آن جهت که شخصیت، فضایل اخلاقی و پایمردیهای بسیار، از او انسانی بزرگ و کمنظیر (و اگر نه بینظیر) ساخته بود و دشوار، از آن رو که وصف کسی چون او، با تمامی ابعادی که به رنج سالیان در خود پرورانده بود، بضاعت دیگری طلب میکند.
مبارزه و همراهی او در قیام و جنبش دانشجویی ۱۶آذر سال۱۳۳۲ در اعتراض به سفر نیکسون، معاون رئیسجمهوری آمریکا به ایران و حضور بیدرنگ در وقایع ۳۰ تیر و 28مرداد، حضور شبانهروزی او برای آموزش مبارزه با رژیم صهیونیستی به جوانان در لبنان و جانفشانی و فداکاری در قالب جنگهای نامنظم، همه و همه نشانگر بیتابی وی در پیشگیری از میدان یافتن ظلم و ستم در هر گوشه از جهان است؛ همو که با بهرهمندی از نبوغ در فیزیک و با استعداد شگرف در طراحی تسلیحات نظامی، اسلحه به دوش گرفت و با وارستگان عشق و ایثار، جنگهای نامنظم را پی ریخت تا از رهگذر آن مانع سقوط اهواز شود و سوسنگرد را با جانفشانی باورنکردنی از اشغال نظامیان بعثی درآورد.
زرق و برق دنیا، کرسی دانشگاه و شهرت و قدرت، دکتر مصطفی چمران را نفریفت؛ چه اینکه او رسالتی جز مبارزه با ظلم نمیشناخت و سرانجام نیز با کاروان شهدای 8سال دفاع مقدس در «دهلاویه» اوج گرفت.
به همین منظور در طلیعه بیستوهشتمین سالگرد این مرد عمل، بنا شد سری به خانه پدری شهید چمران بزنیم. در محلهای قدیمی و در پسکوچههایی با تراکم زیاد، خانهای با شکل و شمایل سنتی که آدم را به وجد میآورد. وقتی وارد این خانه شدم حس عجیبی پیدا کردم؛ آرامشی انگار برای نگفتن، در آن همه هیاهو در این منطقه پرجمعیت شهر. انگار اینجا فقط سکوتی مبهم کننده حاکم شده است.
ابنجا و درست در این نقطه عالم، خانهای هست که اکنون به نام خانه-موزه شهید چمران شناخته میشود.
آنچه میخوانید گفتوگویی است با مهدی نجابت، مدیر این خانه-موزه.
- آقای نجابت، این خانه چه جور جایی است؟
منزل پدری شهید دکتر مصطفی چمران از سال 1330 محل سکونت خانواده ایشان بوده است و در آن زمان بهعنوان ساختمانی قدیمی با حدود 50 سال قدمت ساخت، ملکی کلنگی محسوب میشده است.
براساس سند خانه، نیمی از ملک کنونی در شهریور 1332 از سید احمد دربندی و سایر بستگان به نام مصطفی چمران منتقل شده و بعدها بهتدریج نیم دیگر آن نیز به مالکیت خانواده درآمده است.
این منزل بهعنوان نمونهای از بناهای تیپ قاجار در محله چالهمیدان تهران به مساحت اعیانی حدود 244 متر مربع و عرصه تقریبی 512 متر مربع در حال حاضر بهعنوان موزه مورد استفاده قرار گرفته و پذیرای علاقهمندان به آرا و اندیشههای آن شهید بزرگوار است.
- منظورم این نبود. گفتهاند شرفالمکان بالمکین. اینجا چه جور جایی است که کسی مثل چمران در آن بزرگ شده؟این شخصیت را در این محیطی که هستید چطور یافتید؟
این شخصیت خیلی آرام، با متانت و یک چهره پرانرژی را حس میکنم؛ طوری که از هر طرف نگاه میکنم انگار نگاه شهید چمران با حرف و نرمشی همراه است؛ همانطور که در خواندن دستنوشتههایش کاملا حس میشود.
دستنوشتهای میخوانم؛ البته دستنوشته نیست، برگرفته از یک دستنوشته از شهید بزرگوار دکتر چمران است. «ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن؛ به شما قول میدهم که پس از چند لحظه همه شما، اعضا و جوارح در استراحتی عمیق و ابدی آرامش بیابید.» در جای دیگری نوشتهاند که زیباترین لحظات حیاتم، اوقاتی بود که کاملا یقین داشتم در آغوش مرگ فرو میروم و هیچ انتظاری از کسی نداشتم و هیچ آرزویی در سر نمیپروراندم. ستارگان آسمان در آن شب صاف و زیبا، آنقدر دلانگیز بودند که کمتر نظیر آن را دیده بودم. از اعماق آسمان بلند در دامان سکوت کهکشانی، چه زمزمههای اسرارآمیزی شنیدم. این نشان میدهد که شهید چمران از آرامش ابدی استقبال میکند که کاملا در آغوش مرگ باشد.
- چه چیزی باید درون آدم باشد که خودش بنویسد من دارم در آغوش مرگ فرو میروم؟
خصلت جاودانه در ذات آدمهایی است که به اسطوره تبدیل میشوند؛ هرچند وقتی صحبت از اسطوره میکنیم نمیتوانیم مقیاسهای زندگی این آدمهای بزرگ را تطبیق بدهیم با زندگی امروز، و شاید این باعث میشود که ما فاصله بگیریم از آن فرهنگهای ناب که ارزش وجودی انسان هستند؛ که وقتی میخواهیم در روزگار امروز کاری انجام بدهیم و پولی خرج کنیم در ذهنمان 2هزار بار حساب کتاب میکنیم. شهید چمران در تمامی عکسهایش نگاه مستقیم به دوربین دارد و همه متوجه این مسئله میشوند. همهچیز از اعماق وجودش جاری شده، درد و غم دیگران را با پوست و استخوانش عجین کرده و همه اینها از چشمه صداقت وجودیاش نشأت گرفته و کاملا در نوشتهها و عکسهایش حس میشود.
- مناجاتهای شبانه مصطفی چمران نسبت به جنگآوریهای روز او زاویهای دور از ذهن است. این همه وسعت وجود از کجا میآید؟
شهید چمران آیینه تمامنمای یک انسان کامل بود؛ چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قلههای بلند کوههای جبلعامل و در مرزهای فلسطین اشغالشده از خود قهرمانیهای بسیاری به یادگار گذاشته و همیشه در قلب محرومان و مستضعفین شیعه جای گرفته است. ببینید چمران مرد کدام عصر است؟ عصر درد اجتماع، درد مردم و درد ستمی که از جولانِ استعمار و استثمار، به شلاق پر نفَسِ زر و زور و تزویر، بر گرده انسانهای مظلوم فرود آمده بود. این شلاق از فرود آمدن باز نمیایستاد و این شانههای ستمکشیده از فریاد کشیدن چاره نداشت.
چمران در یکی از نیایشهایش میگوید(تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم – تو مرا آه کردی که از سینه دردمندان به آسمان صعود کنم ) بیانگر درد ایشان از فریاد درد آلود مردمانی است که ارابه سهمگین سلطنت و سلطه و ستم از روی دوشهای زخمخورده شان میگذرد و قرنها بود که میگذشت و او به پای التیام رنجها مینشیند و برای درمان کهنه زخمهای جامعه خویش به مداوا میایستند. درد و آه و حسرتش در این مناجاتهای شبانه، درد بشریت مظلوم و ستمکشیده است. چمران نمونه آه و سوز و گداز سربازان صدر اسلام بود و به خاطر همین بود که امام او را سردار بزرگ اسلام نامیدند.
- چه عاملی باعث شده بود که دکتر به لبنان برود؟
چمران بهتر از هرکسی معنی جنگ، اشغال، آوارگی، دشمن و مقاومت را میدانست. او قبلاً در صف مقدم جبهه علیه رژیم اسرائیل و در جریان جنایات غاصبان بیرحم سرزمین فلسطین، مفهوم این لغات را بهخوبی درک کرده بود.
چمران پس از تحصیل در رشته فیزیک هستهای، تصمیم گرفت به قدس شریف برود و با اسرائیل بجنگد. او برای آزادی قدس، پا به خاک لبنان گذاشت و توانست در کنار امام موسیصدر قرار گیرد و به همراه ایشان جنبش حرکت محرومان لبنان را پایهگذاری کند.
چمران در این ایام با سفر به فلسطین و مصر توانست فنون جنگهای چریکی را فراگیرد تا در کنار مقاومت مردم لبنان باشد؛ لذا با آموزش افراد داوطلب، آنها را در گروههای کوچک چریکی سازماندهی کرده و به محورهایی که ارتش بعثی در حال پیشروی در آنها بود اعزام میکرد تا بتواند در کنار ارتش و سپاه و سایر رزمندگان، جلوی تهاجمات دشمن را گرفته و نگذارد شهرهای بزرگی چون اهواز و سوسنگرد به تصرف دشمن درآیند.
چمران یک چریک واقعی بود و بهخوبی نحوه جنگیدن با دشمن را تعلیم دیده بود و شیوه جنگ تنبهتن را میدانست و معتقد بود که تنها با تکیه بر روشها و تاکتیکهای کلاسیک که معمولاً ارتشهای منظم در نبردها به کار میبرند نمیتوان با دشمنی که با قدرت انبوه آتش و با یگانهای زرهی و مکانیزه متعدد در دشتهای خوزستان برای اشغال سرزمین ایران با سرعت تمام میتازد، مقابله و او را متوقف کرد.
- امام خمینی، چمران را «سردار پرافتخار اسلام»، «مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملأ اعلی» و «معلم متعهد» میدانستند. میدانیم امام بیجهت صفتی به کسی نمیدادند. مبنای این توصیفها نسبت به شهید چمران چیست؟
چمران روح سلحشوری را در بین دیگران میدمید و نگاه او به جنگ و جهاد، یک نگاه هنرمندانه بود. امام هم به او علاقهمند بود. علاقه امام به وی را میتوان از نوشته ایشان در شهادت دکتر چمران دریافت. برخی بزرگان مانند شهید آیتالله سید اسدالله مدنی(ره) چمران را مالک اشتر امام خمینی مینامیدند، زیرا او در اوایل جنگ تحمیلی توانست با تمام قوای فکری و جسمی خود به مقابله با تجاوز بعثیان بپردازد.
- دکتر چمران عکسی دارد با لباس نظامی در کنار یک گل ایستاده و آن را نوازش میکند. خیلی جالب است؛ روحیه نظامی و چریکی با روحیه لطیف برای یک مرد!چطور میشود که انسانی با این درجه از عاطفه در ستاد جنگهای نامنظم فرماندهی کند؛ آنهم با قاطعیت و شجاعت در برخورد با دشمن؟
این نشاندهنده عطوفت و روحیه انعطافپذیر وی است. از زبان آقای مهدی چمران خاطره این روز را که ایشان همراه شهید چمران بوده شنیدیم که دکتر در ماشینی که به سمت ماموریت میرفته یکباره میایستد و در بیابان به کنار آن گل میرود. و همینطور از سید صادق طباطبایی که از نزدیکان وی بوده نقل شده که اگر کسی عاطفه را با خصوصیات مبارزه چریکی با دشمن، در تضاد تلقی کند و بگوید چگونه ممکن است این دو در وجود یک انسان جمع شود باید گفت اینها برخوردار از همان باوری است که او به خداوند داشت؛ به خداوندی که دارنده مجموع صفات ثبوتیه و سلبیه است. این نیز از همان مقوله زیبایی است.
یکی از جلوههای زیبایی، مسئله عدالت، حق و مبارزه با ظلم است. اینها در همان مقوله زیبایی میگنجند. نمیشود یک انسان به جلال و جمال خداوندی معتقد باشد، هنر و هنرمند هم باشد ولی در مقابل زور و استبداد مقاومت نکند. این از صفات بارز چمران بود.
بهتر است اینجا اشارهای کنم به یک تابلوی نقاشی که خیلی زیبا بود و نظرم را جلب کرد ولی چیزی نهفته داشت که نفهمیدم و درگوشه آن نوشته شده بود: انفجار نور اثر شهید چمران. ابعاد گوناگون این شخصیت گستردهتر از اکتفا کردن به چند مورد است!
شاید کمتر کسی بداند که دکتر چمران نقاش هم بوده و از سر ذوق گاهی اوقات قلم را روی بوم سفیدرنگ به رقص درمیآورده؛ همانطور که از رقص زیبا در مقابل مرگ صحبت کرده است.
این نقاشی را بهعنوان «یخرجهم من الظلمات الیالنور» نامگذاری کرده؛ یک انسان کاملا آیرودینامیک بهاصطلاح که از درون ظلمات به نور عروج میکند و بالا میرود.
مصطفی چمران در نوشتهها و اشعارش خود را تخلص «شمع» داده؛ زیر این نقاشی هم نوشته: «میخواهم شمع باشم و بسوزم و دنیا را روشن کنم و ظلمت را فراری دهم.» البته یکی از زیباترین نقاشیهای اوست. ایشان بهطور کلی خطاطی، نقاشی و عکاسی (حتی عکاسی در تاریکخانه) کار میکرد و کارهای هنری انجام میداد. این نقاشیها را بعد از نیمههای شب کشیده.
- یعنی در خلوت نیمهشب؟
بله، بعد از 11و 12شب تازه این نقاشیها را ترسیم کرده. در قفسهها، کتابهای درسی دوران دبیرستان مصطفی چمران چیده شده که حتی گوشهای از لبه آن تا نخورده...
مصطفی چمران بسیار به نظم و انضباط اهمیت میداد. کسانی که زمان وزارت ایشان در وزارت دفاع بودند، آن چیزی را که بهعنوان نکته بارز از او یاد میکنند توانایی در مدیریت و نظم و انضباطی بود که اعمال میکرد. بهشدت قاطع بود و قاطعیت را از لجبازی منفک میکرد. این خصوصیات از او انسان نمونهای ساخته بود. چمران ذوب در خداوند بود. او مرام حسینی داشت.
- منظور از مرام حسینی که به دکتر چمران میدهید، چیست؟
شهید چمران با وجود شرکت در جبهههای شمال و غرب یک خط مستقل مخصوص خود به نام دهلاویه تشکیل داد. بهطوری که یاران او از تمامی اقشار جامعه بودند. او نیروهای خود را گزینش نمیکرد و طیف گستردهای را بهخود جذب کرده بود و هماکنون از اقشار و تیپهای مختلف را بر سر مزارش میبینیم.
در حالی که بالاترین تحصیلات علمی را در فیزیک پلاسما و هستهای داشت و در شرایطی که وزارت دفاع هنوز خودکفا نشده و چشم ما به خرید بود او با آن رتبه برجسته علمی در جبههها میجنگید.
- آرزوی دکتر شهید مصطفی چمران را شما با توجه به دستنوشتههایشان در چه چیزی یافتید؟
اجازه بدهید یکی از دستنوشتههایش را بگویم: «خدایا، بگذار که نمونه خوبی باشم، بگذار که سمبل عشق و محبت باشم، بگذار که مظهر ایثار و فداکاری باشم، بگذار معیاری خدایی باشم که جز خواسته تو عمل نکنم، جز به اراده تو تسلیم نشوم، جز سوختن در راه تو پاداش نخواهم، جز غم و درد پناهگاهی نداشته باشم، جز قلب مجروح انیسی نداشته باشم.»
بعد خداگرایانه در تمامی ابعاد زندگی و جنگ و دستنوشتههایش وجود دارد و خیلی سخت است که راجع به افکار و ذهن والای این دانشمند مردعمل تحلیلی داد اما در نیایشهایش طالب این بوده که فقیری بینیاز باشد و جاذبههای مادی زندگی و زیباییهایش او را از یگانه معبود هستی غافل نکند و از عالم و عالمیان بگریزد و به سوی او پرواز کند.