و نمونههای انگشت شماری هم که در این زمینه وجود دارد عمدتا فاقد جنبههای هنری و زیبایی شناختی لازمه یک اثر ادبی معتبر هستند و شاید «شماس شامی» از این منظر یک استثنا باشد.
مجید قیصری در این رمان با استفاده از زبان و شگردی داستانی به بازتعریف این واقعه بزرگ پرداخته است.
- آقای قیصری تا پیش از «شماس شامی» شما بهعنوان نویسنده حوزه ادبیات جنگ و دفاع مقدس شناخته میشدید، چه شد که این بار سراغ موضوعی تاریخی- مذهبی نظیر واقعه عاشورا رفتید؟ آیا این بهصورت ضمنی اشارهای به ربط و پیوند جنگ تحمیلی و واقعه کربلا ندارد؟
نه! «شماس شامی» در واقع رمانی معمایی است که هیچ ارتباط آشکار و حتی پنهانی با جنگ ندارد. درست است که دلمشغولی عمده من در آثارم مسئله دفاع مقدس و جنگ تحمیلی است اما از مدتها پیش دوست داشتم که در زمینه عاشورا نیز کاری انجام بدهم و بهنظر من هیچ ضرورتی ندارد که یک نویسنده الزاما در یک ژانر خاص فعالیت کند و به موضوعات و مضامین متنوع نپردازد.
- عنصر زبان در «شماس شامی» خیلی شفاف و پرورده است و داستان بدون هیچ ابهام و دست اندازی روایت میشود؛ برای رسیدن به این زبان چقدر تلاش کردید؟
خب من از همان ابتدا که میخواستم کار را شروع کنم وسواس زیادی روی زبان داشتم در حقیقت میخواستم ترفندی پیدا کنم که با استفاده از آن هم از زبان امروزی بهره برده باشم و هم ارتباط منطقی و تاریخی اثر از دست نرود و حفظ شود این بود که زبان ترجمه را برگزیدم و تلاش کردم با استفاده از این زبان پلی میان گذشته و امروز بزنم و فکر میکنم کار درستی هم کردم چون دوستانی که تا امروز داستان را خواندهاند ارتباط خوبی با آن برقرار کردهاند.
- این همان زبانی نیست که در رمان، «دیگر اسمت را عوض نکن»، هم از آن بهره برده اید؟
نه در «دیگر اسمت را عوض نکن» افسر عراقی برای نامه نگاری و ایجاد رابطه با سرباز ایرانی از زبانی استفاده میکند که نظیر همان زبانی است که ما ایرانیها وقت صحبت کردن به انگلیسی آن را به کار میبریم یعنی زبان پردست انداز و ناهمواری که گاهی برای فاعل جمع فعل مفرد استفاده میکند و به عکس در واقع آن زبان متعلق به کسی است که به عربی فکر میکند و به فارسی مینویسد اما در «شماس شامی» زبان ترجمه لاتینی است در حقیقت این زبان قدری با ساختار نحوی و نظام واژگانی آنجا مشابهت دارد یا دست کم من تلاش کردهام که به چنین زبانی برسم حالا اینکه موفق بودهام یا نه بر عهده خوانندگان است.
- فرم داستان «شماس شامی» خصوصا از وجه قدمت بخشیدن به متن، یادآور رمان «نام گل سرخ» امبرتو اکو است، شما بهطور مشخص به این رمان نظر داشته اید؟
نه، فرم نوشتار «شماس...» و ترفندهایی که در آن به کار رفته است بیشتر به کارهای «بورخس» شباهت دارد البته ریشههای ادبی و هنری اکو و بورخس و... و حتی قبل از همه اینها داستایفسکی خصوصا در کتاب «یادداشتهای زیرزمینی» اش مشترک است و من هم از همانها استفاده کردهام و حرف خودم را زدهام و به هیچ وجه هم مدعی نیستم که از ترفندها و شیوههای جدید و منحصر به فردی بهره بردهام.
- بهنظر خودتان میشود «شماس شامی» را در رده رمانهای تاریخی دسته بندی کرد؟
گمان نمیکنم اینطور باشد؛ هدف من هم از نوشتن شماس این نبود که یک رمان تاریخی صرف و صددرصد وفادار به روایتهای مذهبی و تاریخی بنویسم اگر چه ممکن است برخی ریشههای تاریخی نیز داشته باشد کما اینکه دارد اما این کارکرد ثانوی رمان است و آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد تخیل است که اتفاقا در این رمان نقش اساسی هم دارد.
- یعنی ماجرای سفیر روم و بن مایه داستانی «شماس...» هم صحت و اعتبار تاریخی ندارد؟
چرا! در مقاتل سیدطاووس و حتی شیخ عباس قمی اشارهای گذرا به اعتراض یک سفیر رومی به یزید نسبت به بیحرمتی به خاندان پیامبر شده است اما کل ماجرا همین است و آنچه در «شماس شامی» روایت میشود در واقع ساخته و پرداخته ذهن من است و به جز یکی دو ارجاع تاریخی مشخص نظیر دیر راهبان و... دیگر چیزی که به کار تاریخ نویسان و
واقعه نگاران بیاید در این رمان وجود ندارد.
- اینکه واقعه عاشورا بهعنوان پس زمینه اثر در نظر گرفته شده و بهطور مستقیم به آن پرداخته نمیشود، دلیل مشخصی دارد؟
خب شاید این برآمده از روحیه و پسند شخصی من باشد که همیشه حواشی وقایع و حوادث بزرگ برایم اهمیتی بیش از خود آن حادثه دارد و اصلا این وجه مشترک تمام کارهای من است که در آنها کمتر بهخود واقعه جنگ پرداختهام و غالبا سعی کردهام نگاهم معطوف به حواشی آن باشد.