هرچند این مبحث کلیدیترین عنوانی است که میتوان در وادی فرهنگسازی برای معلولان به آن اشاره کرد اما در بعضی مواقع بیم آن میرود که طرح افراطی این موضوع ما را از پرداختن به سایر مقولات مرتبط بازدارد.
به عبارتی بهنظر میرسد ما در نقد مسائل معلولان تنها به بخش برون ساختاری توجه داریم و از نقد منصفانه درون ساختاری بازماندهایم.
منظور از درون ساختار و برون ساختار، آن است که اگر معلولان و همه نهادها و سازمانهای مرتبط با این گروه را (اعم از دولتی و غیردولتی)بهعنوان یک ساختار در نظر بگیریم، میتوان جهت مطالعه دقیقتر مسائل این 2عبارت را بکار برد؛ به این معنی که عبارت درون ساختار را برای سازمانهای مرتبط و عبارت برون ساختار را برای سازمانهای غیرمرتبط به کار برد؛ هرچند ظهور تفکر توانبخشی مبتنی بر جامعه(CBR)به نوعی بیارتباط بودن سازمانی با مسائل معلولان را زیرسؤال میبرد.
حال میخواهیم در این مجال به این بحث بپردازیم که سازمانهایی که درون این ساختار قرار دارند و به نوعی داعیه دار دفاع از حقوق معلولان هستند خود در اینباره چگونه عمل میکنند؟ بهعنوان مقدمه ورود به بحث، طرح این نکته ضروری بهنظر میرسد که وقتی سخن از حقوق به میان میآید از آنجاییکه با یک کلمه جمع مواجهایم، لذا ناچاریم ابعاد مختلفی را در نظر داشته باشیم چون داعیه دفاع از حقوق یک شخص ما را ملزم میکند چنان رفتار کنیم که احقاق یک حق، موجب تضییع حق یا حقوق دیگری از او نشود.
در اینجا سؤالی مطرح میشود که آیا سازمانهای متولی امور معلولان به تمام حقوق این قشر واقفند؟ و آیا طوری عمل میکنند که همه حقوق معلولان به نحو متعادل استیفا شود؟ و یا نگاه تک بعدی به نیازهای آنها موجب تضییع سایر حقوقشان میشود؟
باید پذیرفت که یک معلول در درجه نخست یک انسان در درجه دوم یک شهروند و در نهایت درجات یک معلول است و شایسته است که در احقاق حق او این 3 مورد بهترتیب اولویت لحاظ شود. پذیرفتن انسان بودن و شهروند بودن یک معلول، سازمانهای متولی را ملزم به رعایت حقوق انسانی و شهروندی او میکند که از جمله این حقوق میتوان به لزوم حفظ کرامت انسانی و ارزش وقت او اشاره کرد که اولی در سایه انسان بودن و دومی تحت عنوان شهروند بودن معنادار میشود.
متأسفانه در پارهای از موارد مشاهده میشود که سازمانهای متولی امور معلولان در ارائه خدمات به آنها به این 2گزینه توجه کافی را مبذول نمیدارند. به این معنی که گاه ارائه خدمتی به یک معلول مساوی میشود با تضییع کرامت انسانی و حقوق شهروندی او؛ چه پیچیدگیهای اداری بیمورد در روند خدماترسانی به معلولان موجب میشود که واژه توانبخشی که سر در این مراکز را مزین کرده معنای کاملا عکس پیدا کند و توان مختصر روحی و جسمی فرد معلول را نیز از او بگیرد، یا عدمبرنامهریزی معقول در ارائه خدمات، موجب کار مضاعف خود این مراکز و اتلاف وقت و انرژی مراجعین شود؛ مراجعینی که بهخودی خود با کمبود نسبی انرژی و وقت مواجه هستند چراکه از نظر فیزیکی در شرایط عادی برای هر فعالیتی به چند برابر وقت و انرژی نیازمندند.
شایسته است در واژههای به کار رفته در ادبیات اینگونه مراکز تجدید نظر شود یا عملی در خور این ادبیات انجام گیرد؛ واژههایی چون توانبخشی، مددکار، بهزیستی، مددجو و... .