به گزارش همشهری آنلاین، از سوی دیگر مارکز در بیشتر قالبهای ادبی مانند داستان بلند، داستان کوتاه و رمان دست به تجربه زده و نمونههای موفقی را عرضه کرده است. با یک تعبیر و تحلیل ساده وجه مشترک تمام این آثار، آمریکای لاتین است. آمریکای لاتین و تمام وجوه این سرزمین ازجمله فرهنگ، آداب و رسوم و شخصیتها، حضور پررنگی در داستانهای مارکز دارند.
مارکز از تأثیر همینگوی و فاکنر بر داستانهایش گفته ولی معتقد بود آنچه چشمانش را باز کرد، موسیقی بوده است. موسیقی و بهویژه آهنگهای روایی سرزمین خودش: «۳۰ سال پیش کسی فراتر از خیابان ماگدالنا، آهنگهای والناتو را نمیشناخت. شکل آهنگها که یک داستان یا واقعه را روایت میکرد، توجه مرا جلب کرد. همه آن تصویرسازیها طبیعی بود و وقتی آهنگهای والناتو رواج یافتند و وارد بازار تجاری موسیقی شدند، ریتم و احساس حاضر در آن آهنگها مجذوبم میکرد. آن آهنگها شبیه آهنگهایی بودند که مادربزرگم سالهای سال زمزمه میکرد.»
از حرف زدن در باب شعر و موسیقی، مارکز میخواست به این دیدگاه برسد که پشتوانه و ریشه ادبیات او در شعر بوده است. مارکز آنقدر در سنین جوانی شیفته شعر بوده که بعدها گفته بود نمیداند چرا رمان نوشته است و اصلا رمان نوشتن را از کجا یاد گرفته است.
بیشتر بخوانید:
ویژگی معروف داستانها و رمانهای مارکز، واقعگرایی جادویی آنهاست که مارکز دربارهاش گفته بود: «این سبک همان شیوهای است که مادربزرگم قصه میگفت؛ وحشیترین حوادث را به طبیعیترین و سادهترین زبان روایت میکرد.»
در سالهای پایانی زندگی خلاقیت و توان نویسندگی مارکز کمتر شد. او برای نوشتن کتاب خاطرات دلبرکان غمگین من، چاپ۲۰۰۴ حدود ۱۰ سال وقت صرف کرد. در ژانویه۲۰۰۶ اعلام کرد که دیگر تمایل به نوشتن را از دست داده است. آخرین اثری که از مارکز منتشر شد، کتابی است با عنوان «نیامدم که سخنرانی کنم» که مجموعهای از ۲۲ سخنرانی این نویسنده در مراسم مختلف است.
با مرگ گابریل گارسیا مارکز در سن ۸۷سالگی، در خانهاش در مکزیکوسیتی، جهان یکی دیگر از نویسندگان بزرگش را از دست داد. خوان مانوئل سانتوس، رئیسجمهوری کلمبیا در تجلیل از گابریل گارسیا مارکز در توییتر خود نوشت: «هزار سال تنهایی و غم، بهخاطر مرگ بزرگترین کلمبیایی در سراسر تاریخ.»
کتابهای مارکز به ۵۶ زبان ترجمه شدهاند. این تصویر او روی روزنامههای مختلف است.
مهیجترین ماجرای مربوط به این نویسنده، مشتی بود که یوسا در ۱۹۷۶ حواله صورت مارکز کرد. ظاهرا ماجرا سر دهنلقی مارکز بوده که آمار یک ماجرای عاشقانه را داده بوده.
مارکز یکی از دوستان صمیمی فیدل کاسترو بود. او سال ۱۹۵۹ بلافاصله بعد از انقلاب کوبا به این کشور رفت و برای کاسترو خبرگزاری راه انداخت.
مارکز سالها با کارلوس فوئنتس - دیگر نویسنده معروف آمریکای لاتین - کلاس فیلمنامهنویسی داشت. آنها با هم یک فیلمنامه به اسم «خروس طلایی» هم نوشتند.
نظر شما