همشهری آنلاین: در این روزهاست که میشود بیعذاب وجدان، بینگرانی و تشویش، در کمال آسودگی دست از تلاش برداشت و گذاشت قضایا روال خودش را داشته باشد. در این روزها بهتر از همیشه میدانی که کاری از دستت ساخته نیست. ابرها که میافتند روی شهر، روی خیابانها، روی آدمها، بهتر از همیشه میفهمی که دیگر کاری از دستت ساخته نیست.
روزهای ابری بهترین وقت برای پشیمانی است. چیزی یا کسی لازم نیست که عصبانیات کند و کفرت را دربیاورد تا پشیمان شوی. بیعلت و بیمقدمه، راحت و بیدردسر، میتوانی حوصلهات از دست همه سربرود. کسی هم مؤاخذهات نمیکند. انگار در روزهای ابری بیشتر آدمها همحالاند. خودشان هم میدانند که علت همه کارهایی را که میکنند نمیدانند، اما حتما باید یک روز ابری باشد تا در رودربایستی خودشان یا کسی نباشند و در اعماق وجودشان احساسی گنگ و گزنده یادآوری کند که لازم نیست کاری کنند، چون کاری از دستشان ساخته نیست. حس نابی که نه از ناامیدی و خستگی، که از واقعبینی محض میآید. انگار تازه در روزهای ابری همهچیز شفاف میشود و تو اجازه پیدا میکنی پنجرههایی را رو به جاهایی از روحت باز کنی که در روزهای آفتابی نمیتوانی.
در روزهای آفتابی که خورشید میتابد و شهر میسوزد و آدم ها گر میگیرند و باید بدوبدو از جایی به جایی رفت و از کاری به کاری رسید، فرصتی برای ملال و رخوت و در خود رفتن و کلنجار رفتن با زندگی نیست انگار. آن روزها میدانی چارهای نداری. مفری نیست. در همیشه روی همین پاشنه چرخیده و بعد از این هم وضع همین است. اما روزهای ابری وسوسهای دارد. نمیگذارد مثل همیشه خوشخیال و خامخیال باشی. به آن حزن آبیرنگی که در هوا موج میزند نگاه میکنی و از اینکه درونت به بیرون نشت کرده و دنیا را به ریخت و شکل تو درآورده سر حال میآیی. با آن نور آبی کمحال و کمرمق که در هوا پیداست، جرئت و جسارت پیدا میکنی که دیگر آنقدر با محیط، با آدمها، با اطرافت غریبه نباشی. راحتتر میپذیری که از همه چقدر دوری. دوری از درونت شروع شده و به بیرون نشت کرده و دنیا آبی شده و در تقلا برای یکی شدن با سیاهی است؛ اما چیزی به آخر نرسیده و تو هم عجلهای برای رسیدن به آخر چیزی نداری. در صلح با خودت، بینیاز از جنگ با دیگران. روزهای ابری بهترین روزهاست برای دست کشیدن از مبارزه و به نظاره نشستن شکوه سپر اندختن.
نظر شما