شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۸ - ۰۵:۲۰
۰ نفر

احسان حضرتی: اسماعیل فصیح، نویسنده منزوی و پرکار هم‌روزگار ما، از زمان انتشار نخستین کتابش (شراب خام) در سال‌های میانی دهه 40 تا همین چند وقت پیش که آخرین رمانش را با عنوان «تلخ‌کام» منتشر کرد، در ادبیات داستانی ما حضور تاثیرگذار و پررنگی داشت و آثاری که به جامعه ادبی عرضه کرد شبیه به هیچ‌یک از آثار نویسندگان دیگر نبود.

عبدالعلی دستغیب در گفت‌وگو با همشهری درباره ویژگی‌های داستانی و جایگاه فصیح در ادبیات داستانی معاصر سخن گفت.

  • آقای دستغیب! شما در جایی گفته‌اید که اسماعیل فصیح نویسنده شهر است و برخلاف غالب نویسندگان ما، دغدغه‌های او شهری است و مسائل و مناسبات زندگی روستایی در رمان‌های او مجال طرح و بسط نمی‌یابند؛ آیا این امتیازی برای فصیح محسوب می‌شود یا صرفا بیانگر نوعی اختلاف دید و نگرش میان او و سایر نویسندگان است؟

به‌طور قطع این صفت مثبت و ممتاز مرحوم فصیح است چون اساسا رمان متعلق به شهر است و خاستگاه آن در غرب به پیدایش طبقات اجتماعی شهرنشین برمی‌گردد؛ یعنی زمانی که شهرهای بزرگ براساس رشد صنایع مادر و گسترش ارتباطات جمعی شکل گرفتند و بورژوازی و خرده‌مالکی جایگزین فئودالیسم و کلان سرمایه‌داری شد، داستان‌هایی که تا پیش از این دوران وجود داشت مربوط به طبقات ممتازه‌ای نظیر شاهان، درباریان، گردان و پهلوانان می‌شد و شما اگر آثار نویسنده‌ای مثل شکسپیر را هم بررسی کنید می‌بینید که همه‌جا صحبت از شاهان و پهلوانان است و مردم عادی و طبقات فرودست جایی در آنها ندارند اما زندگی شهری جدید که شکل گرفت، ادبیات مخصوص به‌خودش را هم به‌وجود آورد و طیف‌های متنوع اجتماعی به‌خصوص طبقه متوسط هم جای خودشان را در ادبیات باز کردند و ریچاردسون و یکی دو نویسنده دیگر که آثارشان را به‌صورت پاورقی در روزنامه‌ها منتشر می‌کردند جزء پیشگامان نویسنده‌هایی هستند که برای نخستین بار در آثارشان به مردم عادی شهرنشین پرداختند.

در ایران هم که از دوره مشروطه به بعد رفته رفته شهرنشینی به‌وجود آمد و پا گرفت، رمان وارد شد و نویسندگان به آن توجه نشان دادند. البته رمان‌های اولیه در ایران بیشتر صبغه تاریخی دارند مثل «شمس و طغرا» که به‌نظر من رمانس است نه رمان و باید «تهران مخوف» مشفق کاظمی و «زیبا»ی محمد حجازی را نخستین رمان‌های ایرانی در نظر گرفت. به هر جهت رمان‌نویسان ایران چون غالبا کسانی بودند که از روستاها به شهر آمده بودند فرهنگ و آداب روستایی را هم با خودشان به شهرها آورده بودند و همان‌ها را هم در داستان‌هایشان وارد می‌کردند؛ مثلا نویسنده‌ای مثل محمود دولت‌آبادی که کتاب‌هایش بیشتر از آنکه رمان باشند نوعی نقالی و رمانس هستند، دغدغه‌های روستایی را بازتاب می‌دهد؛ احمد محمود هم همین‌طور است.

غلامحسین ساعدی هم که اصلا رمان‌نویس نیست و بیشتر داستان‌های کوتاه و نمایشنامه‌هایش اهمیت دارند، بین روستا و شهر دست و پا می‌زند اما اسماعیل فصیح که تحصیل‌کرده آمریکا بود وقتی به ایران برگشت یک پایش در آبادان بود -که آن هم یک شهر صنعتی است- و یک پایش در تهران، به همین جهت بیشتر به زندگی شهری توجه نشان می‌دهد و اگر چیزی هم از زندگی روستایی و اهالی روستا در داستان‌هایش وارد می‌شود به‌منظور استهزای آن است نه تجلیل و تمجید و یا حتی روایت صرف آنها.

  • یکی از ویژگی‌های داستانی مرحوم فصیح خصوصا در رمان‌هایی نظیر «زمستان 62»که به مسئله جنگ و حوادث پیرامون آن می‌پردازد، معطل گذاشتن برخی مسائل است؛ به‌طوری‌که سرانجام خواننده درنمی‌یابد که نویسنده در قبال مسئله‌ای مثل شهادت چه موضعی دارد و آیا آن را نفی می‌کند یا به ضرورت آن معتقد است؛ به‌نظر شما این عدم‌شفافیت و تن زدن از صراحت به داستان‌های او لطمه نزده است؟

بله! همان طور که شما به درستی اشاره کردید نوعی دودوزه ‌بازی در آثار مرحوم فصیح به چشم می‌خورد و اینکه او گاهی گنجشک را رنگ می‌کند و به جای قناری می‌فروشد؛ این همان کاری است که حافظ هم می‌کند و من اسمش را می‌گذارم زیرکی یا به‌اصطلاح دقیق‌تر، رندی. به‌عنوان مثال «جلال آریان» که شخصیت ثابت تمام داستان‌های اوست دو جور زندگی دارد؛ یک زندگی شبانه و یک زندگی روزانه و شاید آنچه در ضرورت جنگ و فداکاری می‌گوید بهانه‌ای برای رسیدن به زندگی شبانه باشد چون از فحوای کلام او بر می‌آید که موافق با شهادت است اما بن مایه داستان این را بر نمی‌تابد.

  • استفاده و اقتباس ادبی فصیح از نویسندگان بزرگ غرب یکی از نکاتی است که به‌نحو بارزی در آثار او به چشم می‌خورد و به قول یکی از منتقدان، فصیح معمولا یک متن ادبی مشهور را مثل آستری زیر لایه رمان خود می‌دوزد. به اعتقاد شما او در این اخذ و اقتباس‌ها موفق عمل کرده است؟

بله! اتفاقا این یکی از ویژگی‌های بسیار مثبت داستان‌های فصیح است؛ البته این اقتباس‌ها همیشه در سطح پلات و طرح کلی داستان باقی می‌ماند و فراتر از آن نمی‌رود اما همین هم خیلی استادانه انجام می‌گیرد. از طرف دیگر این توجه به نویسندگان بزرگ غربی مثل اقتباسی که در «ثریا در اغما» از «خورشید همچنان می‌درخشد» همینگوی کرده، سبب شده است که دغدغه‌ها و مسائل شهری بیشتر مجال طرح بیابند و به اعتقاد من مرحوم فصیح با درگذشتن از مشکلاتی چون قنات و تصرف زمین‌های روستاییان و... توانست ادبیات و رمان ما را به سوی شهر که جایگاه اصلی رمان است هدایت کند و این در ادبیات ما عنصر کمیابی است چون حتی نویسندگانی مثل بزرگ علوی و هوشنگ گلشیری هم بیشتر از آنکه شهری‌نویس باشند، روستایی‌نویس هستند.

  • به‌نظر شما همین توجه زیاد به زندگی شهری و طبقه متوسط اجتماعی آن هم در بستر داستان‌های پلیسی-  جنایی موجب نشده که او به طرف نگارش رمان‌های عامه‌پسند لغزش پیدا کند و سطح ادبی و کیفیت هنری آثارش را تنزل دهد؟

البته من تا حدودی با این مسئله موافق هستم که مرحوم فصیح خصوصا بعد از انتشار داستان‌های اولیه‌اش به طرف نوعی عامه‌نویسی سوق پیدا کرد و رمان‌های حجیم و مفصل «فرار فروهر» یا «لاله برافروخت» او کمی ولنگ و باز است و می‌شد آنها را در حجم بسیار کمتری خلاصه کرد اما این مسئله بیشتر از آنکه محصول توجه به طبقات متوسط شهری باشد ریشه در فروش خوب و استقبال گسترده‌ای دارد که از داستان‌های اولیه او شد. به هر حال نباید از یاد برد که مرحوم فصیح پرفروش‌ترین نویسنده یک دهه ما بوده است و شاید همین موجب شد که او به سمت عامه نویسی سوق پیدا کند.

  • داستان‌های کوتاه فصیح را چطور ارزیابی می‌کنید؟ به اعتقاد شما او در داستان‌های کوتاهش موفق‌تر ظاهر شده است یا در رمان‌هایش؟

به‌نظر من داستان‌های کوتاه او اسلوب و انسجام بیشتری دارند و برخلاف رمان‌هایش که خیلی ساخت و پرداخت مناسبی ندارند، خوب طرح می‌شوند و پرداخت مناسبی هم دارند.

  • پس چگونه است که جامعه ادبی ما اسماعیل فصیح را بیشتر به واسطه رمان‌هایش به‌جا می‌آورد و داستان‌های کوتاه او حتی در بین خواص کتابخوان هم کمتر مورد ارزیابی و نقد قرار گرفته‌اند؟

اینکه می‌گویم داستان‌های کوتاه فصیح بهتر از رمان‌هایش هستند نظر شخصی من است و ممکن است دیگران با آن خیلی موافق نباشند و شاید دلیل دیگری هم که رمان‌هایش پرفروش‌تر هستند این باشد که اساسا خود فصیح هم رمان را جدی‌تر از داستان کوتاه می‌گرفت و در کنار 16-15 رمانی که از خودش به یادگار گذاشت تنها یک مجموعه داستان منتشر کرد.

  • به‌طور کلی جایگاه فصیح در میان داستان‌نویسان سده اخیر فارسی کجاست و شما آثار او را در چه رده‌ای از ادبیات معاصر ما قرار می‌دهید؟

به‌نظر من فصیح همیشه بین یک ژورنالیست و نویسنده هنری در نوسان است؛ یعنی میان یک نویسنده هنری خوب مثل اسکات فیتز جرالد و حسینقلی مستعان. با این همه نثر او در بعضی جاها سالم و روان است؛ ضمن آنکه او اصولا اهل سوررئالیسم و سمبلیسم هم نیست. در مجموع اگر بخواهیم به او نمره بدهیم در خوش‌بینانه‌ترین حالت می‌تواند یک نویسنده درجه 2 باشد و به‌نظر من نویسندگانی مثل خسرو حمزوی، زویا پیرزاد، هوشنگ گلشیری، شهریار مندنی‌پور، ابوتراب خسروی، فرشته حکمت، محمدرضا کاتب و... مدرن‌تر از او می‌نویسند.

  • نویسندگانی که نام بردید بیشتر مربوط به نسل‌های جوان‌تر داستان‌نویسان ایران هستند که اغلب آنها هنوز در قید حیات هستند و به فعالیت‌های ادبی خودشان ادامه می‌دهند. جایگاه فصیح در میان نویسندگان هم‌نسل خودش کجاست و در قیاس با آنها در چه مرتبه و جایگاهی قرار می‌گیرد؟

نویسندگان هم‌نسل فصیح یعنی کسانی مثل آل احمد، چوبک، ساعدی، صادقی، گلشیری، مستعان، بزرگ علوی و... که اگر بخواهیم فصیح را با آنها مقایسه کنیم، باید بگویم اهمیت هنری او به اندازه گلشیری، علوی و چوبک نیست و آثارش در سطح بسیار نازل‌تری از کسی مثل گلشیری قرار می‌گیرد؛ هم از نظر تکنیک و نثر و هم از دیدگاه ساخت و پرداخت داستانی؛ البته او کمی از مستعان بالاتر قرار می‌گیرد و به‌نظر من 5-4 کتاب اول او به اضافه «ثریا در اغما» و «زمستان 62»‌‌اش در ادبیات ما ماندنی هستند.

کد خبر 86138

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز