اما ناکامی هر یک از این تلاشهای در عمل ناامیدکننده، به فیلمساز بعدی این جسارت را میداد که همه توانش را بهکار گیرد و ادعا کند که میخواهد مرد شماره یک گانگسترهای آمریکایی را آنطور که بوده، به تصویر بکشد! هرچند ترجیعبند تمام این آزمون و خطاهای تجربهشده سکانس پایانی این فیلمهاست؛ جایی که در یک شب اندوهبار سال1934 دست تقدیر ،دیلینجر را مقابل سینمای شیکاگو میکشاند تا با شلیک گلولهای به او، به هرکس که دغدغه جامعهستیزی و ماجراجویی دارد بگوید این فرجام طغیانگری در مقابل هنجارهای دولت و جامعه است، خصوصا زمانی که فردی به مثابه شمایلی از دورانی سپری شده، با سنتگرایی متعصبانهاش در مقابل پدیدهای مدرن قرار بگیرد؛ پدیدهای نو به نام اف.بی.آی که بیتردید از پیچیدهترین تشکیلات جاسوسی مدرن است... .
در میان فیلمهایی که درباره جان دیلینجر ساخته شده روایت مایکل مان از این دشمن مردم( لقب رسمی که به این سارق مسلح داده بودند) حکایت دیگری است. اینبار شکارچی قهاری به نام مایکلمان، پشت دوربین نشسته که ریزبینتر از این با ژرفنگری همیشگیاش لحظات ناب زندگی شخصی و حرفهای دیلینجر را به تصویر کشیده است.
کارگردان «مخمصه»، «علی» و «منبع موثق» در تمام سالهای فعالیتش نشان داده که چه برنده باشد و چه بازنده، بدون شک خالق هنرمندانهترین آثار سینمای مدرن آمریکاست. او طبیعتی بیقرار و کمالگرا دارد و همواره تلاش میکند تا کارش را به بهترین وجه به انجام برساند. از اینروست که همواره میکوشد تا نقطه اوجهای فیلمش را سرمست از هیجان دراماتیک در ضربههای شدید احساسی غرق سازد، درست مثل صحنه پایانی «دشمنان مردم»! مان با رعایت اصل ایجاز در روایت داستان و دستچین کردن بهترین نماهای زندگی شخصیت محوریاش، تحرک نفسگیری به آن میبخشد. او با نگاهی نو به همان وقایع تاریخی و گرفتن بازیهای چندلایه و پیچیده از هنرپیشگان توانا در پی آن است که واقعیت را به بهترین وجه بازسازی کند.
نگاهی گذرا به کارنامه او از اشتیاقش برای بازسازی فیلمهای سنتی و وقایع مهم تاریخی حکایت دارد و بر حساسیت او در تاریخنگاری سینمایی تاکید میکند.مان با بدعت گذاری خلاقانهاش در ارائه تصویری متفاوت از رویدادهای واقعی، تماشاگر را از حس توأمان نوگرایی و سنتگرایی لبریز میسازد و چنان با مهارت و چیرهدستی به جزئیات زندگی شاه دزد نابغه پرداخته که بیشک هیچ بلندپروازی به خود اجازه رقابت با او و جلوههای بصری بیبدیل دوربین دیجیتالاش را نخواهد داد.
تازهترین فیلم مان، هم هنری است و هم جنایی! عناصر هر دوگونه چنان ماهرانه در تار و پود «دشمنان مردم» تنیده شدهاند که تفکیک مؤلفههای ژانری آن تقریبا غیرممکن به نظر میرسد. این فیلم شاید تماشاگر را به لحاظ احساسی راضی نکند اما چشمنوازی صحنهها، هیجان بصری و مهارت تکنیکی فیلمساز چنان او را تسخیر میکند که حتی یک لحظه هم از آن چشم برنمیدارد.
هرچند عنوان فیلم به روایت تاریخ بریان بوروگه از لقب تبهکار محبوب دوران رکود اقتصادی آمریکا اقتباس شده اما در اصل پژواک ایدههای عالی ویلیام ولمن، خالق یکی از موفقترین فیلمهای گانگستری سنتی، یعنی «دشمن مردم» محصول 1931 است؛ نخستین فیلم کلاسیک گانگستری که با به خدمتگرفتن جیمز کاگنی در نقش یک جنایتکار ضدقهرمان در بستر یک زندگی پر خشونت از خلافکاری معمولی به تبهکاری بیرحم تبدیل میشود که سرنوشت تراژیکاش از آن پس به فرمول ساخت سکانس پایانی این دست فیلمها تبدیل شد.
اما برخلاف کاگنی که روحیهای هرج و مرج گرا و شخصیتی پیچیده و پرتصنع دارد، دیلینجر جانیدپ، کاراکتری واقعی، متعادل و رسمی است که بیشتر شبیه به شخصیت «سامورایی» ژان پییرملویل (1967) است تا «التهاب شدید» اثر رائول والش(1949).خونسردی، خویشتنداری و تازیانههای مصیبتبار حضور محتومش او را بیشتر شبیه به آلندلون میکند؛ کاراکتر سرکشی که با شور و حرارت جیمز کاگنی فاصله زیادی دارد.
در برخی صحنهها به نظر میرسد که دپ و ماریون کوتیلارد دستبهدست هم دادهاند تا مایکل مان را در ادامه راه ژانپییر ملویل یاری کنند؛ از این روست که در عین ارجاع به شاهکارهای این فیلمساز فرانسوی کلاسیک، تمام تلاش خود را میکنند تا از ایفای نقش گرفته و پرداختن به ریزترین جزئیات، روح فیلمهای آمریکایی را در آن بدمند.بازی جانیدپ، باورپذیرترین عنصر «دشمنان مردم» است؛ بازیگری که کاریزمای ذاتی و استعداد فوقالعادهاش سرآمد همه هنرپیشگان منتخب مایکلمان است.
جانیدپ در بحبوحه استرس سرقت از بانک در کمال قساوت و البته خونسردی با یک مسلسل دستی، لرزه بر اندام تماشاگر میاندازد و در صحنههای دیگر با اورکت گاباردین بلند، عینک گرد و ظاهر پرابهتش او را مسحور از قدرت بازیگریاش، به تحسین وامیدارد.سناریوی مان که با همکاری روناننبت و آنبیدرمن نگاشته شده یک عشق نفرینشده را در محوریت خود دارد که البته همان قصه آشنای فیلمهای این ژانر است. اما بخشی که بیشتر جنبه اجتماعی پیدا میکند ترجمان آگاهانه پدیدهای به نام گانگستر و گانگستربازی است که تقریبا مولود اوج دوران رکود اقتصادی آمریکاست و بالطبع تشکیل یک ستاد تشکیلاتی سازمانیافته برای مهار قدرت و مقابله با آنها را در پی داشت.
«دشمنان مردم» داستان گرگهای تبهکار تنهایی است که به قول کارگردان از هر سو تحت فشار نیروهای دوگانهای در حال تحول و تکاملند؛ از یکسو ادگار هوور (بیلیکراداپ) درصدد ابداع تشکیلات سازمانیافته اف.بی.آی است و از سوی دیگر دیلینجر درصدد گسترش باند سرقت و تبدیل آن به یک تشکیلات سازمانیافته در قالب نوعی نظام سرمایهداری گروهی!
به همین خاطر است که همگام با شخصیتهای فیلم تا حد زیادی از «تسخیر ناپذیران» برایان دیپالما فاصله میگیریم.فیلم با یکی از مؤلفههای آشنای ژانر جنایی آغاز میشود: فرار از زندان! جان دیلینجر بعد از 9سال حبس از زندان گریخته و باز میگردد تا اعضای باندش را از زندان ایندیانا آزاد کند. شاید این شروع چندان وفادارانه به تاریخ نباشد. پرداخت بصری درخشان این سکانس، کمی تحریف در واقعیت را تحتالشعاع قرار داده و توجیه میکند.
دانته اسپنوتی در پنجمین کار مشترک با مایکلمان از ترکیب کلوزآپهای پرحرارت با سبک پرانرژی و منحصر به فردش در فیلمبرداری اکشن به سکانسهای سرقت نوعی کیفیت سیالی میبخشد. بهرهگیری او از تجهیزات مدرن دیجیتالی که به قول خودش «به ما این امکان را میدهد که بادوربین درون سایهها را هم ببینیم» این فیلم را در زمره معدود فیلمهایی قرار میدهد که ضرباهنگ تصویری موزونی دارند و حتی در سکانسهای خارجی شب نیز همراه با نیروهای اف.بی.آی اطراف هتل بوهم در ایالت ویسکانسین را هم به وضوح نیمروز کنار ساحل میکاود. وقتی دیلینجر موفق میشود همدستانش را آزاد کند به شهر شیکاگو میرود و در آنجا با بیلی فرشت (کوتیلارد) آشنا میشود و کمکم زندگیاش رنگ و بوی تازهای میگیرد.
با این وجود وقتی همدستانش به او هشدار میدهند رویهای که در پیش گرفتهاند عاقبت خوشی ندارد، دیلینجر بر حرکت در مسیر اپوزیسیون و مقاومت در برابر نیروهای پلیس پافشاری میکند. این سلطان دزدان معتقد است که زیرکی لازم را برای مقابله با آنها دارد، غافل از آنکه جناح مقابلش ماهیت علمیتر و مدرنتری نسبت به عقاید و روشهای کهنه او دارد و توسط فردی بسیار جدی و سختگیر به نام ادگار هوور و دستیارش ملوین پرویس هدایت میشود.
پرویس با بازی عالی و تاثیرگذار کریستینبل، الهه انتقام دیلینجر و افسر پلیسی بسیار سرد و سازشناپذیر است که با کمک گروهی از کلانترهای برجسته تگزاس نظیر چارلز وینستر با سرسختی، گروه تبهکار را تعقیب میکند... .
از آنجایی که مایکلمان همیشه با بازیگران معروف و توانا کار میکرده، حضور چهرههایی چون لیلی تیلور و گیوانی ریبسی در فیلم او دور از ذهن نیست. اما نکته جالب توجه و کمی غیرعادی این است که هیچ یک از بازیگران منتخب مان چهرههای معمولی نیستند. هر 15 بازیگری که نامشان در تیتراژ ذکر شده از اعضای گروه کوچک و کمتعداد اف.بی.آی شیکاگو گرفته تا نقشهای فرعیتر و جوانتر همهوهمه به دقت و برحسب ویژگی کاراکترها گلچین شدهاند.توجه مایکل مان به جزئیات، اصرار او برای موثقبودن همه اجزای اثر چه در طراحی لباس و چه در استفاده از لوکیشنهای تاریخی در القای حس اصلی قصه و موقعیتها تاثیر گذارند.
مان در «دشمنان مردم» همچون دیگر آثارش از موسیقی ترکیبی استفاده کرده و علاوه بر موسیقی اصلی الیوت گلدنتال، از گلچین آهنگهای بیلیهالیدی، فولکوی اسمیسونیان،
باب تیستهای قدیمی و دایاناکرال هم بهره گرفته است. اما مهمترین ویژگی «دشمنان مردم» بدونشک حساسیت و ریزبینی تحسینبرانگیز کارگردان در واقعگرایی است.
فیلم آنقدر واقعی است که فراسوی دوره خود عمل میکند و با وجود اهمیت زمانه داستانش تصویر جامعه آن روزها و رکود اقتصادی را در پسزمینه داستان پررنگ خود دارد به طوری که تماشاگر صرفا احساس نمیکند فیلمی درباره دهه30 میبیند بلکه در همان روزها و همان دوره با دیلینجر در کوچهها پرسه میزند، با او در تله میافتد، زندانی میشود و با او نفسنفسزنان در سکانس پایانی میمیرد. فیلم مان احساس مردی تنها را منتقل میکند که تا امروز زنده است و زنده خواهد ماند اگر فیلمها باز هم از او بگویند... .
لسآنجلستایمز- جولای 2009